فوبیای عربستان و متحدان سابق واشنگتن
نویسنده: Shadi Hamid
مترجم: مریم رضایی
من مدت‌ها از حامیان توافق با ایران بودم. حال که این توافق به سرانجام رسیده، همچنان از آن حمایت می‌کنم. برخلاف بسیاری افراد حس نمی‌کنم ایالات متحده هزینه‌ زیادی بابت این توافق پرداخت کرده است، چون قابلیت هسته‌ای ایران را مساله اصلی نمی‌دانم. البته که برنامه هسته‌ای ایران حائز اهمیت است، اما موضوع مهم‌تر نوع بازی منطقه‌ای ایران است. متحدان آمریکا در خلیج‌فارس به این موضوع پی برده‌اند. چیزی که بیش از همه آنها را نگران کرده، قدرت گرفتن ایران در منطقه است. و با اینکه با اغراق در مورد دخالت ایران در برخی کشورها سخن می‌گویند و اقدامات مداخله‌جویانه خود را نادیده می‌گیرند، در مورد قدرت گرفتن ایران دست به یکسری ادعاها زده‌اند. دولت اوباما بارها تاکید کرده که مذاکرات ربطی به فعالیت‌های ایران در منطقه ندارد و صرفا در مورد برنامه هسته‌ای است. هدف دولت آمریکا اطمینان‌بخشی مجدد در این باره بود، اما اثری برعکس داشت. مطمئنا قرار بود توافق ایران مساله هسته‌ای را از هر چیز دیگری جدا کند، اما مشکل اینجا بود که مسائل دیگر به همان اندازه اهمیت داشتند. همان قدر که یک توافق موفق به مسائل دیگر بستگی داشت، شکست در این توافق نیز می‌توانست در این فرآیند اثرگذار باشد. مطمئنا دولت‌ها می‌توانند به‌طور همزمان چند کار مهم را با هم انجام دهند. اما در مورد ماهیت به هم مرتبط و پیچیده درگیری‌های خاورمیانه این گونه نیست. دولت اوباما رویکردی برای حل مورد به مورد مسائل منطقه اتخاذ کرده است. این موضوع در تئوری هوشمندانه به نظر می‌رسد، اما اگر تاثیرگذاری بهار عربی را در نظر بگیریم، باید گفت مسائل سیاسی به ندرت کاملا داخلی هستند. تقریبا در هر درگیری و بحران بزرگی، چه در عراق، مصر، لبنان و دیگر کشورها، بازیگران خارجی با جاه‌طلبی‌های منطقه‌ای نقشی موثر داشته‌اند.به عنوان مثال، دوام حکومت استبدادی در مصر را نمی‌توان بدون رویکرد عربستان سعودی و امارات نسبت به تهدید اخوان‌المسلمین برای آنها، باور کرد. در عراق، ایران یک شریک بالقوه (یا واقعی) در جنگ علیه داعش است. به‌طور خلاصه، این عقیده که دولت آمریکا می‌تواند مساله هسته‌ای ایران را مجزا کند، نشان‌دهنده یک جداسازی از واقعیت‌های منطقه است. پرداختن همزمان به چند مساله سیاسی کار چندان ساده‌ای نیست. اینکه انجام یک کار لزوما بر دیگری تاثیر نمی‌گذارد، در سیاست‌گذاری استعاره نامناسبی است. تصمیم دولت اوباما برای متمرکز شدن بر برنامه هسته‌ای ایران، به این معنی است که مقامات آمریکا چندان از پس مسائل دیگر برنمی‌آیند و نمی‌توانند به خوبی آن را انجام دهند. سرمایه سیاسی منبع محدودی است. سیاست‌گذاری یعنی تصمیم‌گیری در مورد اولویت‌بندی کردن مسائل، به‌خصوص وقتی رئیس‌جمهوری و گروهی کوچک از مشاورانی که منافع مشترک دارند، در مسیرهای رقابتی ظاهرا بی‌پایانی کشیده می‌شوند.وقتی پای متحدان به میان می‌آید، به‌خصوص آنهایی که خیلی سریع مضطرب شده و واکنش نشان می‌دهند، می‌توانید تا نقطه‌ای آنها را منحرف و منزوی کنید. در این صورت تنها بر یک موضوع متمرکز می‌شوید. مقامات دولت اوباما می‌خواستند سعودی‌ها انتقادات علنی خود را در مورد مذاکره با ایران محدود کنند و با آنها همراه شوند، حتی اگر مطابق میل‌شان نبود. این مقامات می‌دانستند این خواسته بزرگی است و ممکن است مطرح کردن تقاضاهای دیگر مانند فشار آوردن بر حکومت ژنرال السیسی در مصر را سخت کند و بیشترین آسیب این شرایط متوجه یمن شده است (البته این فقط محدود به جنگ داخلی این کشور نیست. آمریکا در اوایل سال 2011 سیاست خود در یمن را به عربستان برون‌سپاری کرد که عملکرد خوبی در آن نداشت). این موضوع پوشیده نیست که متحدان آمریکا در حوزه خلیج‌فارس احساس می‌کنند آمریکا برای مقابله با قدرت‌طلبی ایران در منطقه کاری انجام نداده است؛ بنابراین عربستان و دیگر کشورهای حوزه خلیج‌فارس ترجیح دادند از ترس قطع رابطه با آمریکا و واکنش به سیاست آمریکا در قبال ایران، مداخله‌ای ستیزه‌جویانه و مخرب را در یمن راه‌اندازی کنند. همان‌طور که کن پولاک (Ken Pollack)، تحلیلگر و کارشناس سیاست خاورمیانه و امور نظامی اخیرا به کنگره شهادت داده: «مقامات شورای همکاری خلیج‌فارس در خلوت تردیدی ندارند که بگویند مجبور به مداخله نظامی در یمن شده‌اند، چون ایالات متحده به جای مقابله با ایران، از اقدامات این کشور استقبال کرده است.» یکی از مشکلاتی که وجود داشت این بود که برخی افراد قبل از خواندن متن کامل و واقعی توافق‌نامه، نظراتی قوی در مورد آن داشتند؛ اما باید گفت جزئیات این توافق در مقایسه با مسائل بزرگ‌تر اهمیت چندانی نداشته‌اند؛ مسائلی که در متن توافق یافت نمی‌شوند. در اینجا باید بگویم با اظهار نظر همکارم، جرمی شاپیرو (Jeremy Shapiro)، مشاور وزارت امور خارجه آمریکا موافقم که در ماه آوریل گفته بود «جزئیات واقعا مهم نیستند. در عمق قضیه، توافق یعنی جدال در مورد چالش ایران برای رهبری آمریکا در خاورمیانه و تهدید جاه‌طلبی ژئوپلیتیک این کشور برای متحدان منطقه‌ای آمریکا.» با در نظر گرفتن فاکتورهای مختلف، توافق را باید به‌طور کلی «خوب» ارزیابی کرد. با توجه به اینکه کلا تمایل به تحقق این توافق وجود داشت، مسائل زیادی وارد شده و مورد مصالحه قرار گرفت و بنابراین می‌توان گفت این یک اولویت برای دولت آمریکا بود که از بقیه مسائل پیشی جست. اکنون که توافق به نتیجه رسیده، مقامات آمریکا فضای بیشتری برای مانور دادن دارند. اجرای توافق نیازمند توجه مداوم دولت اوباما است که کوچک‌ترین آن اختلافات سیاسی داخلی بر سر آن است، اما شاید دولت آمریکا بتواند فراتر از این مساله فکر کرده و توجه خود را به مسائل و درگیری‌های منطقه‌ای که ایران می‌تواند نقش مهمی در آن داشته باشد، متمرکز کند.