جامعهپذیری و تکلیفگرایی
امید عبدالوهابی نظام آموزشی در هر کشور جزو لاینفک محورهای اصلی توسعه همهجانبه است که بیتوجهی به این امر میتواند چشمانداز توسعه آن کشور را به خطر اندازد. از آنجا که مدارس در حساسترین سنین کودکی و نوجوانی انسان با هدف تربیت و پرورش استعدادهای نهفته در فرد ایجاد شدهاند، بررسی روند آموزشی و سیستم حاکم بر مدارس اعم از غیرانتفاعی و دولتی، کمک شایانتوجهی به شناخت آسیبهای آموزشی و در نتیجه واکاوی آسیبهای موجود در نظام آموزشی کشور میکند؛ بهعنوان نمونه سیستم تکلیفگرایی خود به تنهایی از آسیبها و فواید مختلفی برخوردار است؛ در هر منطقه تمرینهای مختلفی برای آموزش و پرورش وجود دارد که براساس اصل تداوم امور مورد آموزش در بالندگی هرچه عمیقتر استعدادها و درونیات دانشآموزان مورد استفاده مربیان در سطح خرد آموزشی قرار میگیرد.
امید عبدالوهابی نظام آموزشی در هر کشور جزو لاینفک محورهای اصلی توسعه همهجانبه است که بیتوجهی به این امر میتواند چشمانداز توسعه آن کشور را به خطر اندازد. از آنجا که مدارس در حساسترین سنین کودکی و نوجوانی انسان با هدف تربیت و پرورش استعدادهای نهفته در فرد ایجاد شدهاند، بررسی روند آموزشی و سیستم حاکم بر مدارس اعم از غیرانتفاعی و دولتی، کمک شایانتوجهی به شناخت آسیبهای آموزشی و در نتیجه واکاوی آسیبهای موجود در نظام آموزشی کشور میکند؛ بهعنوان نمونه سیستم تکلیفگرایی خود به تنهایی از آسیبها و فواید مختلفی برخوردار است؛ در هر منطقه تمرینهای مختلفی برای آموزش و پرورش وجود دارد که براساس اصل تداوم امور مورد آموزش در بالندگی هرچه عمیقتر استعدادها و درونیات دانشآموزان مورد استفاده مربیان در سطح خرد آموزشی قرار میگیرد. ملاک راهبردی این سیستم در مدارس ما مشقمحوری بوده و هست. بدون این پدیده، گویا کار آموزش پیش نمیرود و انگار نه انگار که میتوان مدرسه را بدون مشق شب تصور کرد.
مساله اصلی این است که چرا باید این رویه آنقدر در سیستم نفوذ کند که جزئی از فرهنگ آموزشی کشور شود که در بین سه گانه مدرسه و مربیان، فرد و خانواده اتصالی تکلیفگرا وجود داشته باشد که تا حدی آمرانه بوده و نمیتوان به سادگی از اجباری بودن این نوع انتظام صرف نظر کرد.
نکته اصلی اینجا است که در مدارس غیرانتفاعی نیز از این روش کژدارو مریز پیروی میکنند، در حالیکه قاعده بر این است که در چنین مدارسی بیشترین مشغولیت در زمان مدرسه باشد و بعد از آن خبری از پدیده مشق شب وجود نداشته باشد؛ البته ناگفته نماند که چنانچه تکلیفگرایی به سمت پژوهشهای میدانی عینی و تجربی سوق پیدا کند و از حالت جبری به حالتی تشویقی و اختیاری و تفریحی بدل شود، میتواند از دل برآید و لاجرم نیز بردل نشیند؛ بنابراین نگاه نهفته در دل تکلیف و مشق شب است که میتواند آن را به ابزاری جهت انتظام اجباری و یا تنبیه دانش آموز به سمت تمرین و تکرار و تداوم علوم کاربردی و تجربی در محیط زندگی تبدیل کند. باید دراین باره پرسید که چرا سه گانه مدرسه- زندگی، درس- راحتی و جبر- اختیار در مورد آموزش و پرورش به وجود آمده است؟ کدامین عوامل دست به دست هم دادهاند تا علم از حالتی کاربردی و عینی بهصورتی انتزاعی و ذهنی دربیاید؟ چرا کودک و خانواده بهعنوان یک نهاد مهم در فرهنگپذیری انسان نسبت به مشق شب همواره با استرس و اضطراب مینگرند؟ مگر نه این است که هدف مشق شب باید پرورش کودک یا نوجوان باشد؟ پس علت به وجود آمدن چنین نگاهی چیست؟ چرا باید مشقها به جای جریان یافتن در مسیر زندگی طبیعی فرد به ملعبهای برای تنبیه و پناه آوردن خانواده به آن از این جهت که خیالشان راحت است: «بچه دارد درس میخواند» شود؟
اساسا معیار خواندن درس تحصیل علم است یا طی کردن اوقاتی از روز که با سیستم نمرهگرایی عجین است و حتی مدارس غیرانتفاعی که نباید بیش از ساعت مدرسه از افراد کار بکشند از این ابزار سوء استفاده میکنند و فراغتی برای کودک یا نوجوان نمیگذارند؟ باید دانست که چنانچه سیستم نمرهگرا به کمک مشق شب آمده و خانواده را نیز درگیر آن کند شاید در سنین کودکی بتوان با توسل به «فشار» وی را وادار به نوشتن مشق یا بهاصطلاح غلط فرهنگی آن «چسبیدن به درس و مشق» کرد؛ اما در سنین بلوغ ادامه دادن به این روند یک اشتباه روانشناختی است که فرد را از همه چیز گریزان میکند؛ بنابراین باید با توسعه علمی و رشد داناییمحور و راهبردگونه و کاربردی نخست نگرشها را نسبت به تحصیل علم توسط کودکان نوجوانان و جوانان بهعنوان آیندگان جامعه تغییر داد و دوم با مطالعه فرآیند جامعه مدنی و جامعه پذیری انسان در طول دوران زندگی، بهطور سیستماتیک به سه گانه انسان- مدرسه- خانواده در کنار سایر نهادهای فرهنگی و در راستای توسعه فرهنگی و آموزشی جهت بخشید. این مساله به عقیده بسیاری از پژوهشگران و جامعهشناسان میتواند سنگ بنای توسعه آموزشی و تغییر فرهنگ آموزش شود.
مساله اصلی این است که چرا باید این رویه آنقدر در سیستم نفوذ کند که جزئی از فرهنگ آموزشی کشور شود که در بین سه گانه مدرسه و مربیان، فرد و خانواده اتصالی تکلیفگرا وجود داشته باشد که تا حدی آمرانه بوده و نمیتوان به سادگی از اجباری بودن این نوع انتظام صرف نظر کرد.
نکته اصلی اینجا است که در مدارس غیرانتفاعی نیز از این روش کژدارو مریز پیروی میکنند، در حالیکه قاعده بر این است که در چنین مدارسی بیشترین مشغولیت در زمان مدرسه باشد و بعد از آن خبری از پدیده مشق شب وجود نداشته باشد؛ البته ناگفته نماند که چنانچه تکلیفگرایی به سمت پژوهشهای میدانی عینی و تجربی سوق پیدا کند و از حالت جبری به حالتی تشویقی و اختیاری و تفریحی بدل شود، میتواند از دل برآید و لاجرم نیز بردل نشیند؛ بنابراین نگاه نهفته در دل تکلیف و مشق شب است که میتواند آن را به ابزاری جهت انتظام اجباری و یا تنبیه دانش آموز به سمت تمرین و تکرار و تداوم علوم کاربردی و تجربی در محیط زندگی تبدیل کند. باید دراین باره پرسید که چرا سه گانه مدرسه- زندگی، درس- راحتی و جبر- اختیار در مورد آموزش و پرورش به وجود آمده است؟ کدامین عوامل دست به دست هم دادهاند تا علم از حالتی کاربردی و عینی بهصورتی انتزاعی و ذهنی دربیاید؟ چرا کودک و خانواده بهعنوان یک نهاد مهم در فرهنگپذیری انسان نسبت به مشق شب همواره با استرس و اضطراب مینگرند؟ مگر نه این است که هدف مشق شب باید پرورش کودک یا نوجوان باشد؟ پس علت به وجود آمدن چنین نگاهی چیست؟ چرا باید مشقها به جای جریان یافتن در مسیر زندگی طبیعی فرد به ملعبهای برای تنبیه و پناه آوردن خانواده به آن از این جهت که خیالشان راحت است: «بچه دارد درس میخواند» شود؟
اساسا معیار خواندن درس تحصیل علم است یا طی کردن اوقاتی از روز که با سیستم نمرهگرایی عجین است و حتی مدارس غیرانتفاعی که نباید بیش از ساعت مدرسه از افراد کار بکشند از این ابزار سوء استفاده میکنند و فراغتی برای کودک یا نوجوان نمیگذارند؟ باید دانست که چنانچه سیستم نمرهگرا به کمک مشق شب آمده و خانواده را نیز درگیر آن کند شاید در سنین کودکی بتوان با توسل به «فشار» وی را وادار به نوشتن مشق یا بهاصطلاح غلط فرهنگی آن «چسبیدن به درس و مشق» کرد؛ اما در سنین بلوغ ادامه دادن به این روند یک اشتباه روانشناختی است که فرد را از همه چیز گریزان میکند؛ بنابراین باید با توسعه علمی و رشد داناییمحور و راهبردگونه و کاربردی نخست نگرشها را نسبت به تحصیل علم توسط کودکان نوجوانان و جوانان بهعنوان آیندگان جامعه تغییر داد و دوم با مطالعه فرآیند جامعه مدنی و جامعه پذیری انسان در طول دوران زندگی، بهطور سیستماتیک به سه گانه انسان- مدرسه- خانواده در کنار سایر نهادهای فرهنگی و در راستای توسعه فرهنگی و آموزشی جهت بخشید. این مساله به عقیده بسیاری از پژوهشگران و جامعهشناسان میتواند سنگ بنای توسعه آموزشی و تغییر فرهنگ آموزش شود.
ارسال نظر