آسیبشناسی قاب تلویزیون
روایتهای بریده از آنتن
سینا مشایخی
در محدوده معانیای که کلمه «ملی» دارد، باید این معنی هم به ذهن متبادر شود که «چیزی است که مال من نیز هست»، «مربوط به من و سلایق ام است»، «من به واسطه اینکه حقی در آن دارم پس شریکم در آن. » از کسان دیگر دور و بر هم میپرسم آنها نیز چنین معانیای را از این کلمه نمیگیرند. برخی ممکن است اعتقاد داشته باشند که «ملی» بیشتر چیز تقریبا مجانیای است که علایق یکسری افراد خاص را برای «من»ها بستهبندی کرده است. مثل جعبه تلویزیون و برنامههای آنکه بیست و چهارساعته پخش میشود و منها مجبورند برای چیز تقریبا مجانی، آن را ببینند.
در محدوده معانیای که کلمه «ملی» دارد، باید این معنی هم به ذهن متبادر شود که «چیزی است که مال من نیز هست»، «مربوط به من و سلایق ام است»، «من به واسطه اینکه حقی در آن دارم پس شریکم در آن. » از کسان دیگر دور و بر هم میپرسم آنها نیز چنین معانیای را از این کلمه نمیگیرند. برخی ممکن است اعتقاد داشته باشند که «ملی» بیشتر چیز تقریبا مجانیای است که علایق یکسری افراد خاص را برای «من»ها بستهبندی کرده است. مثل جعبه تلویزیون و برنامههای آنکه بیست و چهارساعته پخش میشود و منها مجبورند برای چیز تقریبا مجانی، آن را ببینند.
سینا مشایخی
در محدوده معانیای که کلمه «ملی» دارد، باید این معنی هم به ذهن متبادر شود که «چیزی است که مال من نیز هست»، «مربوط به من و سلایق ام است»، «من به واسطه اینکه حقی در آن دارم پس شریکم در آن.» از کسان دیگر دور و بر هم میپرسم آنها نیز چنین معانیای را از این کلمه نمیگیرند. برخی ممکن است اعتقاد داشته باشند که «ملی» بیشتر چیز تقریبا مجانیای است که علایق یکسری افراد خاص را برای «من»ها بستهبندی کرده است. مثل جعبه تلویزیون و برنامههای آنکه بیست و چهارساعته پخش میشود و منها مجبورند برای چیز تقریبا مجانی، آن را ببینند. اما سوال اینجاست که الف: این چیزی که ملی است چقدر از سلایق منها را در خود دارد و ب: اگر سودی در آن است چقدر منها در آن سهیماند.
بیبرو برگرد تا جایی که تجربه روزانه در زندگی بوده است، این کلمه ملی ارتباط مناسب و کاملی به من و منهای دور و برم که آشنا با چیزهای غیرملی هستیم ندارد. حتی میتوان گفت که در برخی موضوعها و موضعگیریها ها اصلا در یک حوزه دیگر سیر میکند. جالب اینجاست که این کلمه «ملی» کاری کرده است که بسیاری از خواندههای منها از این سو و آن سوی کتابها نیز غلط از کار در آمده است. همه جا حرف بر این است که امور «ملی» از قبیل تلویزیون و آموزش و پرورش و اینها، از این رو که از کودکی با آدمهایی مثل منهای این دوره زمانه هستند بسیاری از سلایق و علایق آنها را ناخوداگاه میسازند. اما من هر چه فکر میکنم این من بزرگتر هیچ علاقه و سلیقه ناخودآگاهی نتوانسته است در منها بسازد.
چه در فرهنگ (کدام آدم فرهنگی مد نظر ما در در زندگی روزمره افرادی هستند که تلویزیون آنها را برساخت کرده است؟)، چه در سیاست (برای مثال حسن روحانی، رئیسجمهور، که شادمانی عظیمی کردیم برای انتخابش، اختلافهایی با رسانه ملی دارد) هنر (هنر که هرگز جزو برنامههای اصلی رسانه ملی نیست چه ادبیات، چه موسیقی، چه نقاشی، چه تئاتر و سینما و غیرههای بسیار) میماند تعلیم و تربیت و مذهب. خواه نا خواه باید در کشوری که مذهبی است، رسانه ملی اش تحتالشعاع مذهب باشد. بحث بر سر این است که چه مقدار از چیزی که آمیخته با علایق و سلایق منها است میتواند در تلویزیون ملی به آن پرداخته شود. و اصل بر تربیت است حتی امور سرگرمکننده من ها. در این نوع از تفکر «ملی» جدا از منها به همه چیز بهعنوان اسباب تربیت مینگرد. فرهنگ تربیتی، سیاست، هنر و جامعهشناسی تربیتی. اگر همین نظر عجیب غریب تلویزیون برای تربیت را نیز بخواهیم قبول کنیم، چیزی است که حتی در نوع تعلیم و تربیت قرون اولیه اسلام از ابن سحنون تا این اواخر شهید مطهری نیز نمیبینیم.
تمام تحلیل بالا پیرامون کم تاثیری غول تلویزیون ملی در منها بود چه در تعلیم و چه در یکراستایی سلایق و علایق اما بحث دوم نیز مهم است. اینکه آیا منها میتوانند امیدی برای سود و سهیم شدن در آن داشته باشند؟ واویلا اینجاست که تجربه نشان داده این رسانه ملی هیچ علاقهای نیز به آدمهای مستقلی ندارد که به آنها هویت میدهد و از نظر رسانهای بزرگشان میکند، چه در سیاست، چه در هنر و فرهنگ و غیره. همه را سرانجام به یکسو وا مینهد. این همه سرمایهگذاری میکند که آدم مشهور بسازد اما برخی از همین آدمهای مشهور میروند در خارج از کشور علیهاش میشوند. حق نشر هنرمند را نمیدهد، و چیزی از منهایی که در حوزه سیاست، هنر و فرهنگند نمیخرد. بعضی اوقات که بیشتر بر موضوع ملی فکر میکنم و با من هایم صحبت میکنم بیشتر به این نتیجه میرسم که ملی ربط کامل و جامعی به من ندارد. چیز تقریبا مجانیای است که هست مثل هوای و چیز غیر ملی غیر اینها هم وجود ندارد. همین است که هست...
در محدوده معانیای که کلمه «ملی» دارد، باید این معنی هم به ذهن متبادر شود که «چیزی است که مال من نیز هست»، «مربوط به من و سلایق ام است»، «من به واسطه اینکه حقی در آن دارم پس شریکم در آن.» از کسان دیگر دور و بر هم میپرسم آنها نیز چنین معانیای را از این کلمه نمیگیرند. برخی ممکن است اعتقاد داشته باشند که «ملی» بیشتر چیز تقریبا مجانیای است که علایق یکسری افراد خاص را برای «من»ها بستهبندی کرده است. مثل جعبه تلویزیون و برنامههای آنکه بیست و چهارساعته پخش میشود و منها مجبورند برای چیز تقریبا مجانی، آن را ببینند. اما سوال اینجاست که الف: این چیزی که ملی است چقدر از سلایق منها را در خود دارد و ب: اگر سودی در آن است چقدر منها در آن سهیماند.
بیبرو برگرد تا جایی که تجربه روزانه در زندگی بوده است، این کلمه ملی ارتباط مناسب و کاملی به من و منهای دور و برم که آشنا با چیزهای غیرملی هستیم ندارد. حتی میتوان گفت که در برخی موضوعها و موضعگیریها ها اصلا در یک حوزه دیگر سیر میکند. جالب اینجاست که این کلمه «ملی» کاری کرده است که بسیاری از خواندههای منها از این سو و آن سوی کتابها نیز غلط از کار در آمده است. همه جا حرف بر این است که امور «ملی» از قبیل تلویزیون و آموزش و پرورش و اینها، از این رو که از کودکی با آدمهایی مثل منهای این دوره زمانه هستند بسیاری از سلایق و علایق آنها را ناخوداگاه میسازند. اما من هر چه فکر میکنم این من بزرگتر هیچ علاقه و سلیقه ناخودآگاهی نتوانسته است در منها بسازد.
چه در فرهنگ (کدام آدم فرهنگی مد نظر ما در در زندگی روزمره افرادی هستند که تلویزیون آنها را برساخت کرده است؟)، چه در سیاست (برای مثال حسن روحانی، رئیسجمهور، که شادمانی عظیمی کردیم برای انتخابش، اختلافهایی با رسانه ملی دارد) هنر (هنر که هرگز جزو برنامههای اصلی رسانه ملی نیست چه ادبیات، چه موسیقی، چه نقاشی، چه تئاتر و سینما و غیرههای بسیار) میماند تعلیم و تربیت و مذهب. خواه نا خواه باید در کشوری که مذهبی است، رسانه ملی اش تحتالشعاع مذهب باشد. بحث بر سر این است که چه مقدار از چیزی که آمیخته با علایق و سلایق منها است میتواند در تلویزیون ملی به آن پرداخته شود. و اصل بر تربیت است حتی امور سرگرمکننده من ها. در این نوع از تفکر «ملی» جدا از منها به همه چیز بهعنوان اسباب تربیت مینگرد. فرهنگ تربیتی، سیاست، هنر و جامعهشناسی تربیتی. اگر همین نظر عجیب غریب تلویزیون برای تربیت را نیز بخواهیم قبول کنیم، چیزی است که حتی در نوع تعلیم و تربیت قرون اولیه اسلام از ابن سحنون تا این اواخر شهید مطهری نیز نمیبینیم.
تمام تحلیل بالا پیرامون کم تاثیری غول تلویزیون ملی در منها بود چه در تعلیم و چه در یکراستایی سلایق و علایق اما بحث دوم نیز مهم است. اینکه آیا منها میتوانند امیدی برای سود و سهیم شدن در آن داشته باشند؟ واویلا اینجاست که تجربه نشان داده این رسانه ملی هیچ علاقهای نیز به آدمهای مستقلی ندارد که به آنها هویت میدهد و از نظر رسانهای بزرگشان میکند، چه در سیاست، چه در هنر و فرهنگ و غیره. همه را سرانجام به یکسو وا مینهد. این همه سرمایهگذاری میکند که آدم مشهور بسازد اما برخی از همین آدمهای مشهور میروند در خارج از کشور علیهاش میشوند. حق نشر هنرمند را نمیدهد، و چیزی از منهایی که در حوزه سیاست، هنر و فرهنگند نمیخرد. بعضی اوقات که بیشتر بر موضوع ملی فکر میکنم و با من هایم صحبت میکنم بیشتر به این نتیجه میرسم که ملی ربط کامل و جامعی به من ندارد. چیز تقریبا مجانیای است که هست مثل هوای و چیز غیر ملی غیر اینها هم وجود ندارد. همین است که هست...
ارسال نظر