فوتبال؛ شمشیر دو لبه
لذت یا نفرت؟ شما تصمیم میگیرید
جوری که ما هستیم
اصلا نیازی به شرح و تفصیل نیست. اگر مخاطب پیگیر حوزه فوتبال باشید، با یک مرور کوتاه و تیتروار در اخبار، به آسانی میتوانید با فضای غالب و تاثربرانگیز این حوزه آشنا شوید. به صورت پیشفرض، هر خبری که در این عرصه میشنویم یک خبر بد است که گوشهای از قلبمان را سیاه میکند. همین دیروز مهدی هاشمینسب، مربی استقلال به کمیته اخلاق فدراسیون فوتبال احضار شده است. چرا؟ چون فیلمی از او منتشر شده که نشان میدهد موقع گرم کردن بازیکنان استقلال پیش از دیدار با ذوبآهن، نتیجه بازی با پرسپولیس را به آنها اطلاع داده و البته در این بین از الفاظ رکیک استفاده کرده است. در ماههای گذشته تقریبا هیچ روزی نبوده که هاشمینسب آن را بدون تولید نفرت علیه پرسپولیسیها پشت سر بگذارد؛ تیمی که سابقا عضو آن بوده، نان و نمکش را خورده و حتی همین ۱۰سال پیش هنگام برگزاری مسابقه پیشکسوتان پرسپولیس و میلان با حضور در تمرین سرخپوشان دنبال بازی کردن در آن رقابت بود.
از آن طرف یک نفر که ظاهرا مجری شبکه اینترنتی باشگاه پرسپولیس است، با انتشار پیامی توهینآمیز خواهان حذف سپاهان از فوتبال ایران شده؛ به همین راحتی! جواب سپاهانیها چه بوده؟ خشم و پاسخ متقابل که گاهی مثل استوری حذفشده محمد دانشگر تبدیل به اهانتهای تند و تیز هم شده است.
آنچه گفتیم، تنها چند مصداق ساده بود؛ مشتی از خروار زشتیهای روزمره در فوتبال ایران. خب چطور ممکن است یک آدم سالم از این فضا لذت ببرد؟ گاهی موقع مرور اخبار، چنان حس بدی پیدا میکنیم که همه صفحات را میبندیم و به کار پایان میدهیم؟ حقیقتا چطور میتوانید خالق این اتمسفر باشید واقعا؟
جوری که میتوانیم باشیم
دقیقا اما در همین فضا، گاهی لحظاتی درخشان و بسیار دوستداشتنی خلق میشود که بابت عدم گسترش آنها حسرت میخوریم؛ بزنگاههایی که به خوبی ظرفیت فوتبال ایران برای مهربانی کردن را نشان میدهد. فکرش را بکنید؛ در دریای حواشی زننده بازی پرسپولیس و سپاهان، تصویر بانویی با موهای تراشیده منتشر شد که قبل از شیمیدرمانی راهی ورزشگاه آزادی شده بود. بعد از آن هم پرسپولیسیها او را سر تمرین بردند، پیراهنشان را به این هوادار اهدا کردند و او را با روحیهای دوچندان به جنگ بیماریاش فرستادند. داریم از این قشنگتر؟
شبیه این اتفاق بارها در استقلال هم رخ داده و هواداران معلول این تیم را دیدهایم که بعضا حتی با بازیکنان تمرین هم کردهاند و لذتش را بردهاند. در قائمشهر، نساجی یک هوادار نابینا دارد که در مسابقات خانگی این تیم حضور مییابد و بدون اینکه چیزی ببیند به تشویق تیمش میپردازد. قشنگتر اینکه یکی از دوستانش روی سکوها مسابقه را برای او گزارش میکند و اخیرا یکی از گزارشگران تلویزیون با حضور در قائمشهر به صورت اختصاصی یک بازی را برای او روایت کرده بود. خب این همه انسانیت و قشنگی چه ضرری دارد که غالبا آن سمت دیگر فوتبال را انتخاب میکنیم؟ جایی که میتوانیم «عشق» کنیم، چرا نفرت میسازیم؟