شورش بیدلیل
خیلیها انتقاد کردند که مارک ویلموتس هم همین بازیکنان را در اختیار داشت و نتیجه نگرفت، با این حال طارمی تغییر عقیده نداد. حالا اما طارمی بعد از نادیده گرفتن نقش اسکوچیچ، سراغ طعنه و کنایه به او رفته است. مهاجم تیم ملی کشورمان پس از بازی پورتو و میلان، توییتی عجیب منتشر کرد که محتوای آن، دفاع از درک تاکتیکی بازیکنان ایرانی بود. او به وضوح جواب اسکوچیچ را داد. ۲۴ ساعت پیشتر، مصاحبهای از سرمربی تیم ملی منتشر شده بود که در آن ضمن تحسین بازیکنان ایرانی، تنها ضعف آنها را در مقوله تاکتیکی عنوان کرده بود. این حرف بدی نیست. حتی حرف تازهای هم نیست. تقریبا باور جمعی در این مورد وجود دارد و اصلا به همین دلیل است که یک نفر مثل کارلوس کیروش مدام بازیکنان را وادار میکرد راهی لیگهای اروپایی شوند. به عنوان مثال او علیرضا جهانبخش را تا روزی که در لیگ ایران توپ میزد به تیم ملی دعوت نکرد، اما این بازیکن بلافاصله بعد از لژیونر شدن به عضو دائمی فهرستهای تیم ملی تبدیل شد. مصاحبه اسکو برای هیچکس عجیب نبود، اما طارمی از آن به عنوان بهانهای برای تاختن به سرمربی تیم ملی استفاده کرد؛ یک شورش بیدلیل، در بدترین زمان ممکن.
امروز چه میشود کرد؟
آیا دراگان اسکوچیچ مربی خوبی است؟ در این مورد میشود خیلی بحث کرد. موافقان و مخالفان مربی کروات هم حتما دیدگاههایی دارند. اصلا شاید بخشی از نظرات هر دو طیف درست باشد. یک پرسش دیگر؛ آیا دراگان اسکوچیچ مربی موفقی است؟ پاسخ این سوال تا این لحظه صددرصد مثبت بوده است. اینجا دیگر بحث سلیقه و تحلیل نیست. اینجا عملکرد و نتایج حرف میزنند. کارنامه تیم ملی مشخص است و یک تیم از بهترین مربیان جهان هم اگر گرد هم جمع میشدند، نمیتوانستند بهتر از ۱۰ برد در ۱۱ بازی کسب کنند. ممکن است فردا نتایج متفاوتی رقم بخورد، اما فعلا داریم درباره آنچه «هست» حرف میزنیم. در چنین شرایطی طغیان چند باره مهدی طارمی علیه کادرفنی تیم ملی غیرقابل هضم به نظر میرسد. این رفتار نهتنها مصداق بارز «بازیکنسالاری» به شمار میآید و با تمام اصول حرفهای تعارض دارد، بلکه حتی از نظر منطقی هم موجه نیست. اسکوچیچ تا الان چه باید میکرد که نکرده؟ به علاوه حتی به فرض بیکفایتی مطلق او، در شرایط کنونی چه کاری میتوان انجام داد؟ مسابقات انتخابی جامجهانی در حال برگزاری است و یک لغزش کوچک میتواند همهچیز را خراب کند. بنابراین حتی اگر همه فوتبال ایران گوش به فرمان طارمی باشند، باز سخت است که مثلا تا ۲۰ آبان و بازی با لبنان کادرفنی جدید برای تیم ملی انتخاب شود و موفق هم باشد. وقتی این بدیهیات را کنار هم قرار میدهیم، تنها یک سوال باقی میماند؛ اینکه پس فایده و فلسفه غرولندهای تمامنشدنی مهدی طارمی چیست و چرا او فضای تیم ملی را متشنج میکند؟
خطر دوپارگی در تیم ملی
دیگر آفت چنین موضعگیریهایی، احتمال انشقاق در تیم ملی است. ادامه این روند مثل آب خوردن میتواند بازیکنان تیم ملی را به دو دسته موافقان و مخالفان اسکوچیچ تقسیم کند. تنها برای ارائه تصویری مختصر از این مفهوم، کافی است به یاد بیاورید یک روز قبل از توییت طارمی، علیرضا جهانبخش انتقادات فراوان از دراگان اسکوچیچ را زیر سوال برده و این روند را عامل تضعیف تیم کشورمان خوانده بود. حیرتانگیز است که یکی از کاپیتانهای تیم ملی به صراحت از منتقدان میخواهد جانب انصاف را رعایت کنند، اما روز بعد ستاره همین تیم بدترین کنایه ممکن را نثار کادرفنی میکند. بعد از کنایه طارمی هم سردار آزمون به عنوان دیگر ستاره تیم ملی وارد معرکه شد و با تاکید بر عملکرد مثبت کادرفنی تیم ملی، ادعا کرد داستان پیش آمده تنها یک سوءتفاهم است. حقیقت آن است که تیم ملی کشورمان در مرحله قبلی فاصلهای تا حذف از مسابقات نداشت. آن زمان اگر ما بالا آمدیم و خیلی هم خوب این کار را انجام دادیم، یکی از دلایلش همدلی و اتحاد کمنظیر بازیکنان تیم ملی بود. حالا اگر این همدلی به خطر بیفتد، همانقدر که خوب اوج گرفتیم، همانقدر هم ساده پایین خواهیم آمد. کاش مهدی طارمی که در زمین ستارهای بیهمتاست، بیرون از میدان هم رفتارهای فکورانه و قابل دفاعتری داشته باشد.