در حاشیه قضاوتهای بیرحمانه در مورد تیمملی و سرمربیاش
حمله به «هجومی»؛ چرا؟
۱- فوتبال بیش از هر چیز دیگری ورزش اسکوربرد است. این یعنی در نهایت مهمترین چیزی که ملاک قضاوت و ارزیابی قرار میگیرد فقط و فقط «نتیجه» بازی است. در دوران کارلوس کیروش تیمملی ایران تنها یک بار در منامه با بحرین بازی کرد. آن بازی یک بر صفر به سود میزبان در حال پایان بود که ضربه مجتبی جباری در دقیقه ۹۳ تازه بعد از برخورد به مدافع حریف وارد دروازه شد و ایران را از شکست رهاند. شاید اگر آن گل با بخت و اقبال بلند بهثمر نمیرسید، کیروش هم زیر رگبار انتقادات میرفت. ویلموتس اما به اندازه کافی خوششانس نبود؛ چه اگر بود، شوت زیبای احمد نوراللهی به جای اوت شدن با آن اختلاف ناچیز، به تور دروازه بوسه میزد. در آن صورت احتمالا خیلیها بابت «تعویض طلایی» ویلموتس از او قدردانی هم میکردند. کاش بهخاطر همین تفاوتهای چند سانتیمتری، بنیانهای کلی قضاوتمان را دستخوش تغییر نکنیم.
۲- روزهای اولی که تیمملی با ویلموتس خوب بازی میکرد و زیاد گل میزد، او کانون تمجیدهای بیپایان بود. مربی بلژیکی در آن زمان با تاکید بر اینکه از نگرش مردم ایران خوشحال است، یک جمله کلیدی به زبان آورد: «حتی اگر ببازم هم فلسفهام را تغییر نخواهم داد.» ویلموتس اما نمیدانست که با چه منتقدانی رو به رو است، وگرنه جمله بالا را با احتیاط بیان میکرد. حالا او با مرور انتقادهای بیرحمانه و شتابزده این روزها، حتما به این نتیجه رسیده که در فلسفه فوتبال تهاجمی بازنگری کند. حقیقت آن است که اگرچه ما در ایران در مقام ادعا مدام خواهان فوتبال زیبا هستیم، اما خیلیهایمان فقط و فقط «نتیجه» میخواهیم. قصه عین دربی تهران است. هر بار عالم و آدم به مربیان و بازیکنان پرسپولیس و استقلال توصیه میکنند زیبا و مردانه بازی کنند و در این صورت اگر شکست هم بخورند دیگر مهم نیست، اما هیچ بازنده زیبایی در دربی رستگار نشده. شما برابر رقیب سنتی اگر ۲۰ موقعیت گل هم از دست بدهی و در اوج بدشانسی ببازی، هیچکس تحسینات نخواهد کرد و تمام استراتژیهایت را زیر سوال خواهند برد. عجله نکنید؛ ویلموتس هم کمکم میفهمد اینجا چطور جایی است!
۳- در این میان اما بیرحمانهتر از همه، زیر سوال بردن اصل فوتبال تهاجمی است. نباید فراموش کنیم با وجود تاثیر مثبتی که کارلوس کیروش روی فوتبال ایران گذاشت، طی سالهای اخیر دلمان برای نمایشهای هجومی و جذاب تنگ شده بود. حالا که بنا به یک اراده و تمایل کلی و عمومی روی این مدل از فوتبال شیفت کردهایم، حداقل وظیفهمان این است که سوخت و سوز آن را بپذیریم و زمان کافی برای اجرای این برنامه را به کادرفنی جدید بدهیم. وقتی بعد از سالها دستور کار کلی یک تیم عوض میشود، طبیعی است که بازیکنان برای اجرای موفقیتآمیز نسخه جدید به زمان نیاز داشته باشند؛ زمانی که مسلما باید بیش از پنج یا شش بازی باشد!
ارسال نظر