یک درس برای زندگی از لیگ فوتبال ایران
پرچم ژاپن و معجزه دشمنی!
بهرهبرداری گسترده از این پرچمها از زمان شکست پرسپولیس برابر کاشیما آنتلرز در فینال لیگ قهرمانان آسیا آغاز شد. رقبای داخلی برای پایان دادن به استیلای پرسپولیس بر لیگ برتر، رو به این جنگ روانی آوردند، اما امروز به جرات میتوان گفت شمشیر ساموراییها بیشتر جبهه خودی را قلعوقمع کرد. تماشای آن همه دشمنی و همدستی برای پایین کشیدن سرخها، بیهیچ تردیدی به تیم برانکو جان مضاعف بخشید؛ بهطوری که قرمزها امروز به شکلی ویژه باید قدردان سیاست هماهنگ رقبا باشند. شاید بد نبود اگر کنار آن پرچم ملی کرواسی، یک پرچم ژاپن هم در جشن قهرمانی سرخپوشان شرکت داده میشد؛ به پاس تاثیر شگفتانگیزی که در تهییج بازیکنان این تیم برای پیمودن ادامه راه داشت!
روز بازی برگشت با کاشیما، درست همان دقایقی که محمد انصاری با رباط پاره بهعنوان نماد یک تیم بییاور میلنگید و از زمین خارج میشد، بسیاری از هواداران این تیم نگران سکته احتمالی پایان نیمفصل بودند. خیلی از تحلیلها حول این بود که پرسپولیس محروم تا اینجا هم خودش را با شوق قهرمانی آسیا بالا کشیده و حالا که این رویا ویران شده، با مشتی بازیکن مصدوم و نیمهجان احتمالا لیگ را نیز از دست خواهد داد. دشمنیها اما به این تیم شوق زندگی داد. باورکردنی نبود، اما پرسپولیس بعد از بازی با کاشیما و قبل از باز شدن پنجرهاش، ۶ بازی دشوار با فواصل زمانی نزدیک برگزار کرد و ۴ مسابقه را برد. آنها پیکان را در فیفادی و حتی بدون بشار و بیرانوند و نوراللهی شکست دادند، پس از آن از سد ذوبآهن و ماشینسازی و پارس جم گذشتند و برابر سپاهان و تراکتورسازی هم مساوی کردند؛ نتایجی که حتی از عملکرد تیم در مسابقات دور برگشت با پنجرههای باز هم به مراتب بهتر بود.
پرسپولیس بیبازیکن در حضور پرچمهای ژاپن از آن ۶ بازی ۱۴ امتیاز گرفت، اما در نیمفصل دوم با همه نفرات جدیدش از ۶ مسابقه مشابه فقط موفق به کسب ۱۰ امتیاز شد؛ آری، این معجزه دشمنی است! این همه شوق و عطش بعد از بزرگترین حسرت بینالمللی تاریخ باشگاه، حیرتانگیز به نظر میرسید. پرسپولیسیها برای بردن جامی که دو سال گذشته هم فتحش کرده بودند از همیشه تشنهتر بودند، چون بازیکنان این تیم به هر ورزشگاهی پا میگذاشتند فوجی از پرچمهای کشور بیگانه را میدیدند؛ شاید نمادی از استیصال رقبا و ارسال پیغام «من شادم از غصه تو». پرسپولیس برای فرو نشاندن آن بیرقها با تتمه جان و جوهرش به پا خاست و با همان امتیازات طلایی روزهای پایانی نیمفصل اول، نخستین هتتریک قهرمانی تاریخش را رقم زد.
برانکو، جلال حسینی، بقیه بازیکنان و از همه مهمتر هواداران تیم در سومین قهرمانی پیاپی نقشی غیرقابل انکار داشتند، اما دیگر رل اصلی را پرچم ژاپن بازی کرد؛ پرچمی که در «یادگار» و «نقش جهان» و «آزادی» بیشتر از فینال ایباراکی دیده شد! تراکتوریها رکورددار استفاده از پرچم ژاپن بودند و در توجیهش میگفتند اینها را به عشق سوگیتا به ورزشگاه میآورند. آنها اما با سوگیتا و سه کاپیتان تیم ملی ایران سهمیه هم نگرفتند تا در عوض تیمی که مدام بهصورتش نفرت پاشیده میشد سهجامه شود. این یعنی گاهی دشمنیها کارسازتر از دوستیهاست. میشود به چشمهای دشمن زل زد و از او علیه خودش انرژی گرفت. خصومتی که گام آدم را محکمتر کند، هزار بار مفیدتر است از محبتی که پشت آدم را باد بدهد. بگذار این مهمترین درس پایان یک فصل پرجدل در فوتبال ایران باشد. شاید همه ما در زندگی روزمره هم نیاز به یک «پرچم ژاپن» داریم تا یادمان بیاورد زندهایم و این آدم زنده است که دشمن دارد؛ اگر نه کسی وقتش را برای مردگان تلف نمیکند.
ارسال نظر