دردناکتر از همه حواشی اخیر فوتبال ایران
طاعونی به نام نگاه رنگی
«پلیس» سوژه کلکل نیست
یکی از عینیترین مصادیق اولویت یافتن نگاههای رنگی به قضاوت منصفانه، در ماجرای برخورد پلیس راهنمایی و رانندگی با فرهاد مجیدی اتفاق افتاد. در شرایطی که مربی استقلال شبانه با سرعت غیرمجاز در اتوبان مدرس درحال حرکت بوده، مامور پلیس مطابق وظیفهاش خودروی مجیدی را متوقف کرده است. در ادامه بر سر ارائه مدارک و تست الکل بگومگوی مختصری بین طرفین در گرفته که فرهاد از آن تصویربرداری کرده است. بعد از انتشار فیلم این مشاجره توسط مجیدی، دو قطبی حیرتانگیزی بین هواداران فوتبال در گرفت؛ پرسولیسیها جانب پلیس را گرفتند که کار خوبی کرده، اما استقلالیها مدعی شدند چون افسر مربوطه هوادار سرخها بوده و از مجیدی خوشش نمیآمده، برخورد شخصی کرده و کارش غلط بوده است!
به واقع چطور میتوان بهخاطر کلکلهای فوتبالی، پلیس کشور را که ضامن امنیت جامعه است گوشه رینگ برد و جانب رانندهای را گرفت که ۵۰ کیلومتر بالاتر از سرعت مجاز در حرکت بوده و لابد بهخاطر شهرتش علاقهای به ارائه مدارک یا شرکت در تست الکل نداشته است؟ اگر قرار باشد ما اساسیترین مسائل همچون نظم و انضباط اجتماعی را هم برای کلکلهای فوتبالی هزینه کنیم و به بازیچه بگیریم، آیا سنگ روی سنگ بند خواهد شد؟ اگر مجیدی خدای ناکرده با این سرعت به یک شهروند صدمه میزد و خانوادهای را داغدار میکرد، چه اتفاقی میافتاد؟ مگر نه اینکه پرونده تصادف مشکوک و مرگبار مهدی قائدی هنوز باز است و مادر مقتول جوان خون گریه میکند؟ جدل سر پرسپولیس و استقلال خوب است، اما واقعا به چه قیمتی؟
آیا کسی به «کله» زیدان افتخار میکند؟
خبری منتشر میشود در مورد اینکه در مجموعه ورزشی انقلاب بین علیرضا حقیقی و معاون باشگاه استقلال زد و خورد صورت گرفته. همین کافی است تا ملت همیشه در صحنه یک بار دیگر وارد گود شوند و بدون اینکه اصلا بدانند جزئیات ماجرا چه بوده، صفکشی سرخ و آبی راه بیندازند. واقعا جای تعجب داشت که در این ماجرا، بسیاری از پرسپولیسیها به سمت دروازهبان سابق خودشان رفتند و از بزنبهادری او حمایت کردند. این شبیه سوگیری قدیمی بعضی از طرفداران استقلال است که هنوز پز مشت پرویز برومند زیر چانه پایان رافت را میدهند! به راستی اما کجای دنیا شهروندان متمدن، ولو به بهانه کلکلهای فوتبالی به کتککاری و درگیری فیزیکی افتخار میکنند؟ اگر اینطور بود که فرانسویها باید ضربه سر زینالدین زیدان به سینه ماتراتزی را «ثبت ملی» میکردند؛ چون زیزو وسط فینال جامجهانی و جلوی چشم صدها میلیون بیننده دخل مدافع ایتالیا را آورد، نه یک جای مهجور در یک مجموعه ورزشی! آیا اصلا عزمی برای اصلاح این قبیل فرهنگهای جاهلانه در فوتبال و جامعه ایرانی وجود دارد؟
آدم است، عصبانی میشود
در حاشیه بازی استقلال و فولاد، ویدئویی از پرخاشگری گادوین منشا خطاب به یک هوادار منتشر میشود. موضوع روشن است؛ هوادار موی منشا را کشیده و او هم عصبی شده و به سمت طرف مقابل مشت پرتاب کرده است. باز هم به سرعت واکنشها به دو دسته تقسیم میشود؛ پرسپولیسیها میگویند منشا باید نقرهداغ شود، اما استقلالیها پشت بازیکنشان میایستند و عقیده دارند او فقط یک واکنش فردی ساده انجام داده است. این وسط «انصاف» کجاست؟ هیچجا! فرض کنیم نه یک فوتبالیست، که یک شهروند عادی در خیابان درحال تردد است و یک نفر ناغافل موهای او را میکشد؛ آیا طبیعی است که هیچ واکنشی نشان ندهد؟ آیا یک نفر میتواند در کسری از ثانیه، اول به جایگاه شغلی و اجتماعیاش توجه کند و بعد تصمیم بگیرد که چه عکسالعملی نشان بدهد؟ پرسپولیسیها بخشوده شدن منشا را با محرومیت ششماهه محمدرضا خانزاده بهخاطر پروندهای مشابه مقایسه میکنند، اما اولا در داستان خانزاده شاهد تماس فیزیکی نبودیم و ثانیا صدور آن حکم سنگین در همان زمان هم با انتقادهای زیادی مواجه شد. اینکه در یک مورد برخورد غلطی صورت گرفته توجیه منطقی نیست برای اینکه بعدا همان غلط در جهت مخالف تکرار شود.
مهم این است که سنگ، کجا میخورد!
چند سفر اخیر پرسپولیسیها به اهواز با حوادث ناگواری مثل پرتاب سنگ به سوی هواداران این تیم و زخمی شدن تعداد زیادی از تماشاگران همراه شده بود. در آن زمان وقتی پرسپولیسیها از این موضوع انتقاد میکردند، شاهد سکوت سایر باشگاهها بودیم. در کمال شگفتی حتی موارد فراوانی دیده شد که هواداران استقلال در فضای مجازی نمک روی زخم رقیب دیرینه پاشیدند و ادعا کردند چون پرسپولیس تیم محبوبی نیست چنین اتفاقاتی برایش رخ میدهد! آیا واقعا این مدل برخورد با پدیده شوم سنگپرانی و زخمی شدن انسانها را میتوان هضم کرد؟ این روند ادامه داشت تا اینکه در سفر اخیر استقلال به اهواز، سنگپرانی این بار علیه این تیم تکرار شد و شوربختانه یک نوجوان ۱۳ ساله هوادار استقلال را به کما برد. حالا آبیها غلیان میکنند و قرمزها ساکتاند؛ انگار که آنها دیگر قرار نیست به اهواز بروند. انگار اینجا مهمتر از اصل رفتار سبوعانه یک عده انساننمای بیرحم، این است که سنگ به سر چه کسی برخورد میکند. اول ببینیم سر کی خون آمده، بعد واکنش نشان بدهیم!
همدیگر را «له» نکنیم
این تازهترین مثال است. رحمان احمدی بهعنوان دروازهبان پارس جنوبی یک گل بد از سپاهان خورده و حالا هواداران سایر مدعیان قهرمانی او را متهم به تبانی میکنند. چنان هجمهای علیه این بنده خدا شکل گرفته که او صفحه شخصیاش را بسته و رو به ناله و نفرین آورده است. فقط یک سوال از آنها که به همین راحتی تهمت میزنند و حیثیت آدمها را زیر سوال میبرند؛ آیا رحمان اولین گلر دنیاست که گل بد خورده؟ آیا مثلا بیرانوند پارسال در همین نقشجهان یک گل افتضاح نخورد؟ آیا مهدی رحمتی برابر الدحیل یک نمایش فاجعهبار نداشت؟ آیا گلرهای سرخابی هم در این مسابقات با رقبا تبانی کرده بودند؟ آیا شجاع خلیلزاده به پاختاکوریها راه داده بود که در یک صحنه پنج بار اشتباه کرد و دروازه پرسپولیس باز شد؟ آیا جیجی بوفون با منچستریها صنمی داشت که آن گل باورنکردنی را خورد و باعث حذف پاریسنژرمن شد؟ الان چند سالی است که فرهنگ اتهامزنیهای کور در فوتبال ما رواج یافته؛ یک روز تراکتوریها عالیشاه و بنگر را به تبانی با پرسپولیس متهم میکنند و یک روز پرسپولیسیها به شریفات و میداودی اتهامات آنچنانی میزنند. چرا همه چیز را فقط از زاویه رنگ مورد علاقهمان نگاه میکنیم؟ چرا «آبروی انسان» در نگاهمان چنین ارزان است؟ این رحمان احمدی که امروز در چنگال خونین توهمات ما اسیر شده، همان گلری است که در سه بازی آخر مقدماتی جامجهانی ۲۰۱۴ با جان و دل برایمان کلینشیت کرد و ایران را به جامجهانی برد، وقتی امثال رحمتی جاخالی داده بودند...!
ارسال نظر