حقابهها و الزامات قانونی
در نتیجه ساختن سد دالها روی ارغنداب، و سد کجکی بر هلمند توسط افغانها، جریان آب هیرمند به سمت دشت سیستان در ایران و نیمروز در افغانستان کاهش یافت؛ در نتیجه خشکسالی فراگیری رخ داد که جمعیت زیادی در ۱۹۷۰ میلادی، از سیستان مجبور به مهاجرت و ترک خانه شدند. مذاکرات بین افغانها و ایران در بحث رود هیرمند، نهایتا منجر به انعقاد قرارداد سال ۱۹۷۳، بین دو کشور شد. بر اساس این قرارداد، افغانها متعهد شدند که ۲۶ مترمکعب در ثانیه، یعنی حدودا ۸۲۰ میلیون مترمکعب در سال را بهطور پیوسته در طول سال رهاسازی کنند. با وقوع انقلاب در دو کشور، تا سالهای اخیر مفاد این قرارداد از جانب افغانستان رعایت نشده است. تازه همان ۸۲۰ میلیون مترمکعب تنها برای تامین مطمئن آب کشاورزی و شرب پیشبینی شده است. مذاکرهکنندگان دو کشور در آن مقطع از طرح حقابه تالاب هامون که بهعنوان یک زیستبوم منحصربهفرد در دنیا به جریان آب رودهای فرهرود، هیرمند و خاشرود وابسته است غفلت ورزیدهاند. ضمنا در طول تمام ترسالیها قریب به ۷۵ درصد آب ورودی به سیستان، روانه تالاب هامون یا تبخیر سطحی میشده است. طرف ایرانی هیچگاه سیاستهای مبتنی بر افزایش سطح زیرکشت را که سیاستی منسوخ و ضدمحیطزیستی است در دستور کار خود قرار نداده؛ سیاستی که گویا در اولویت روالهای توسعه کشاورزی در افغانستان و طی سالهای آتی در ولایت نیمروز قرار گرفته است. سیاستی جاهطلبانه اشتباه و ضدتوسعه پایدار که قرار است نیمروز افغانستان را بهعنوان انبار غله، در آنسوی مرز جایگزین سیستان ایران کند. درخصوص میزان حقابه ایران (سیستان) باید خاطرنشان ساخت که با گذار سالیان از ۶۰ درصد به ۴۰ و در نهایت به میزان ۱۲درصد (۸۲۰ میلیون مترمکعب در سال، یا ۲۶ مترمکعب در ثانیه) کاهش یافته است. بر اساس تحقیقات علمی انجام شده، اگر سالانه کمتر از سهونیم میلیارد مترمکعب آب وارد سیستان شود، این منطقه دچار فاجعه زیستمحیطی خواهد شد؛ واقعهای که در غفلت و ضعف دستگاه دیپلماسی ایران، از قریب به بیست سال پیش تاکنون به وقوع پیوسته و استمرار داشته است. نزدیک به دو دهه خشکسالی در سیستان، تالابهای سهگانه بینالمللی پوزک، صابری و هیرمند را بهطور کلی خشک کرده است. در سال ۱۹۹۷، سازمان ملل کنوانسیونی را برای احل اختلاف و بایدها و نبایدهای استفاده از آبهای مشترک فیمابین ایران و افغانستان تصویب کرده است. بر این اساس گرچه به افغانستان اجازه داده شده تا برای تولید و توسعه انرژی و طرحهای کشاورزی، مهار آب و سدسازی بر هریرود، فرهرود و هیرمند، دست به اقدام بزند اما باید ایران را پیشتر از کموکیف اقدامات خود مطلع سازد. بر اساس این کنوانسیون، پروژههای آبی و سدسازی نباید منجر به خسارت یا ضرر قابلتوجه و معناداری در ایران و سیستان بهویژه به کشاورزی سیستان و تالاب بینالمللی هامون شود. پروژههای آبی باید با رعایت حق مساوات و خردمندانه باشد. افغانستان طی سالهای اخیر به اصول و مواد قانونی این کنوانسیون پایبند نبوده است. قابلذکر است که هدف از این کنوانسیون، تشویق کشورها به پیشبرد مذاکرات دو یا چندجانبه پیرامون بهرهبرداری از آبهای مشترک است اما عدمتدوین رژیم حقوقی جدید برای هیرمند تنها اشتباه ایران نبوده، در سطح محلی و در سیستان تاریخچهای دیرپا از اشتباهات توسعهای وجود دارد.
پروژههای توسعهای اشتباه
سیستان، تاریخ گستردهای از اجرای پروژههای توسعهای پرمساله دارد: رها کردن لارو ماهی آمور در دریاچه هامون که سبب نابودی نیزارهای آن و لذا تلفشدن و کاهش دامها بهویژه گاو سیستانی شد. کشیدن دیوار حائل میان ایران و افغانستان که اقتصاد چمدانی میان دو کشور را نابود و هزاران شغل را از بین برد. بازارچه مرزی میلک هیچگاه نتوانست جای خالی اقتصاد چمدانی را پر کند. انتقال بیدلیل آب از سیستان به زاهدان که توسعه بیرویه و بیبرنامه شهر زاهدان را در پی داشت. در اوایل دهه هفتاد شمسی و پس از سیل عظیم سال ۱۳۶۹ در سیستان، به دستور رئیسجمهور وقت دستور انتقال آب از زابل به زاهدان صادر شد. اجرای طرح موسوم به «آبرسانی به اراضی ۴۶ هزار هکتاری» طی سالهای ۹۸ و ۹۹ شمسی. این طرح که هیچگاه از ظرفیت مطالعاتی دانشگاه زابل، بهره نگرفت؛ با صرف هزینه چندصد میلیون دلار و به دلیل نبود فاز مطالعات اجتماعی و زیستمحیطی، و نیز کمبود یا نبود آب و نیز عدممساوات در توزیع آب، به هیچوجه مورد رضایت آببران و کشاورزان منطقه نیست. در اجرای طرح نیز هیچگاه از نیروی کارشناسی بومی منطقه استفاده نشده است. هزینه فرصت این طرح بسیار بالا بوده و به اعتقاد یکی از اقتصاددانان منطقه، میشد با صرف همین میزان بودجه، به ایجاد مزارع توربین بادی در سیستان اقدام و ضمن تامین برق مصرفی زاهدان و زابل، برق را به افغانستان نیز فروخت. و در نهایت ناگفته پیداست که کاهش وابستگی سیستان به آب هیرمند حکایت از کاهش وابستگی ایران به نفت خواهد داشت. اگر دومی تحقق یافته، اولی نیز تحقق خواهد یافت. نباید با رویگردانی از واقعیت که همانا پیگیری سفت و سخت حقابه است، به جهان اوهام، خیالات و افسانهها پناه برد. تمامی آنچه تحتعنوان سازمان یا ساختار طرح به دانشگاه زابل ابلاغ شده و بهرهگیری از واژگانی همچون استحکامبخشی، مقاومسازی، ظرفیتسازی، یکپارچهسازی، نهادینهسازی و... بخشی کلیشهای از رتوریک توسعه و کارآفرینی است که پیش از این در قالب طرحهای آمایش در بسیاری استانها پیگیری شده و با شکست روبهرو شده بود. اصلاح الگوی توسعه در سیستان، تنها با امعان نظر و شالودهشکنی دقیق از تاریخچه این منطقه و نیز شرایط آنسوی مرز عملی است و نیازمند یک کار دقیق، کیفی و چندساله است؛ نه یک طرح یکسالهونیمه که کمافیالسابق از بالادست برای اجرا در پاییندست ابلاغ شده. طرح رویینتنسازی و نیز آبهای ژرف از جهت اینکه در پی ارائه یک توسعه بدیل سوای آب هیرمند هستند، حاکمیت سیاسی افغانستان را در پیشبرد انسداد یا انحراف آب هیرمند جسورتر خواهند ساخت. در بخش سوم این نوشتار که هفته آینده در صفحه نیرو منتشر میشود به راههای پیشرو درخصوص حقابهها پرداخته میشود.