آب شیرینکنها راهحل بحران آب؟
درست به همین دلیل، مساله راهاندازی تاسیسات آب شیرینکن در مجاورت دریا بهویژه در جنوب کشور در دستور کار دولت قرار گرفت و در اولین گام تاسیسات آبشیرینکن خلیجفارس با ظرفیت ۲۰۰ هزار مترمکعب در شبانه روز، به منظور تامین بخشی از آب موردنیاز شرب و صنعت استانهای مرکزی و جنوب شرق کشور به بهرهبرداری رسید تا با اتکا به ظرفیت آن، سالانه بیش از ۷۰ میلیون مترمکعب آبشیرین از این طریق استحصال شود.
در نگاه اول شاید این اقدام شامل امتیازات و دستاوردهای قابلتوجهی برای کشور باشد، اما نکته اینجاست که پیش از هر چیز باید ظرفیتهای آبی موجود و همچنین هزینههای ناشی از راهاندازی چنین سیستمی بررسی شود و پس از آن در مورد میزان کارآیی آبشیرینکنها برای کشور تصمیمگیری کرد.
واقعیت این است که برای احداث چنین تاسیساتی باید میلیاردها دلار هزینه کرد و متعاقب آن نیز انتقال آبشیرین به حوزههای میانی کشور با وجود اختلاف ارتفاع چند صد متر مشمول هزینههای بسیار گزافی برای لولهگذاری، راهاندازی ایستگاههای فشار و نگهداری و تعمیرات است. در حالحاضر احداث زیرساختهای لازم به منظور شیرینکردن آبدریا و انتقال آن به حوزه مرکزی کشور به ازای هر مترمکعب آب، نیازمند سرمایهگذاری به میزان حدود ۲ میلیارد دلار است.
در کنار آن مدیریت چنین ساختار عظیمی معمولا مستلزم هزینههای قابلتوجهی در حوزه نیروی انسانی و همچنین نگهداری و بهرهبرداری است. تامین مواد شیمیایی و افزودنی در کنار خرید قطعات و تجهیزات موردنیاز و انجام تعمیرات را هم باید به مجموعه هزینههای هنگفت راهاندازی و مدیریت مجموعه تاسیسات آبشیرینکن، اضافه کرد.
البته نباید فراموش کنیم که بهازای شیرینکردن هر مترمکعب آب دریا به سه تا چهار کیلووات ساعت برق نیاز داریم و همین مساله بار هزینههای چنین اقدامی را سنگینتر میکند.
اما نگرانکنندهترین موضوع در مورد فعالیت آبشیرینکنها در کنار دریا، آسیبهای احتمالی و گسترده آن به محیطزیست است. کافی است این مساله را در نظر بگیریم که از هر چهار واحد آب دریا، یک واحد آب شیرین بهدست میآید و سه واحد آب با شوری بیشتر به دریا بازگردانده میشود. گسترش این امر در بستر خلیجفارس که دارای یک پهنه مرجانی است، آسیبهای جدی و جبرانناپذیری بر زیستبوم آن خواهد داشت، چراکه مرجانها بسیار آسیبپذیر بوده و تغییرPH آب میتواند به نابودی آنها منجر شود. از اینرو بسیار ضروری است که در بهرهبرداری از آبشیرینکن به ویژه در بستری مانند خلیجفارس، عواقب زیستمحیطی آن هم در نظر گرفته شود.
مصرف بالای انرژی در تاسیسات آبشیرینکن، در شرایطی که ما دسترسی گستردهای به نیروگاههای هستهای نداریم و در تولید برق تجدیدپذیر هم دستاورد قابلاتکایی نداشتهایم، الزامی برای افزایش تولید انرژی فسیلی و نیز برقابی ایجاد میکند. از سوی دیگر با کاهش سالانه ظرفیت سدها به دلیل خشکسالی سنوات اخیر و به دنبال آن کاهش میزان تولید نیروگاههای برقابی، عمده اتکای شبکه به نیروگاههای حرارتی است که توسعه آنها پیامدهایی نظیر آلودگی گسترده هوا را در پی دارد. در نتیجه ما علاوه بر تخریب دریا، زمینه را برای آلودگی هوا هم فراهم میکنیم. با همه این اوصاف نباید فراموش کنیم که فلات مرکزی ایران، امروزه بیش از هر زمان دیگری نیازمند آبشیرین است.
طی سالهای گذشته بهرغم وجود صدها کیلومتر پهنه ساحلی در کشور، بخش عمدهای از صنایع مصرفکننده آب مانند صنایع فولاد، بهجای آنکه در کنار پهنههای ساحلی تاسیس شود، متاسفانه به دلیل سیاستهای اشتباه، در حوزه فلات مرکزی که اساسا فاقد آب کافی است، تاسیس شده است. از یکسو مصرف بالای این صنایع به آبشیرین و از سوی دیگر هجوم جمعیت بهواسطه توسعه صنعت باعث شده که در فلات مرکزی ایران با کاهش جدی منابع آبشیرین مواجه باشیم. ادامه این روند موجب خواهد شد که شیوه زندگی چند هزار ساله در این نواحی با مخاطرات جدی مواجه شود.
به عنوان مثال در بخشهایی از کشور نظیر شرق استان اصفهان چنین شرایطی بهوجود آمده و ادامه این روند منجر به افول کشاورزی و مهاجرت مردم به سایر نقاط و کلانشهرها میشود که پیامدهای گسترده اجتماعی و اقتصادی بسیاری را در پی دارد. درخصوص موضوع فوق، شاید مناسبترین راهحل در شرایط حاضر احداث سد کوهرنگ ۳ و انتقال سیلابهای فصلی به حوزه فلات مرکزی است. در آن صورت با بهرهبرداری از این سد، آبرسانی به استان اصفهان و برخی استانهای همجوار با کمترین آثار زیستمحیطی و هزینههای بسیار کمتر از آنچه در تاسیسات آبشیرینکن پیشبینی میشود امکانپذیر خواهد شد.
آنچه که بهعنوان جمعبندی این بحث باید به آن اشاره کرد و بیش از هر موضوع دیگری باید به آن توجه شود این است که ما برای راهاندازی صنایع در استانهای مختلف، باید حتما آمایش سرزمین، ظرفیتهای آبی استان و همچنین جمعیت آن را در نظر بگیریم. راهاندازی یک صنعت در هر منطقهای به معنای افزایش مصرف آب بهواسطه توسعه صنعت و نیز افزایش جمعیت ناشی از آن است. از اینرو راهاندازی صنایع به ویژه صنایع پرمصرف بالادستی در استانهای کمآب، باید با دقتنظر و مطالعات گستردهتری انجام شود. در غیر اینصورت زیان افزوده چنین صنایعی در کشور بیش از سود و ارزش آنها خواهد بود. این موضوعی است که هم اکنون در بخشهایی از کشور مسالهساز شده است. تجمیع پُر تعداد صنایع پرمصرف در استانهای عمدتا کم آب و اشتغال هزاران نفر در این صنایع، ما را ناگزیر به تامین پرهزینه آب به این استانها کرده است.
با توجه به همین تجارب باید در راهاندازی این دست از صنایع در استانهای کمآب تجدیدنظر صورتگرفته و سیاستگذاریهای کلان اقتصادی و صنعتی را بر اساس آمایش دقیق سرزمین و سنجش ظرفیتهای هر منطقه انجام داد.