علل شکست فرهنگ صرفهجویی در ایران
مجموعهای از تغییرات اقتصادی عمیق و بزرگ، سبب ظهور ابتکارات صرفهجویانه خواهد شد. برای رسیدن به اقتصادی پیشرفته، رسیدن به دورانی از سختگیری که در آن، تفکر زندگی و مصرف صرفهجویانه در حال همهگیر شدن است ضروری بهنظر میآید. همه میخواهند با مصرف بهتر، زندگی خوبی داشته باشند، نه با مصرف بیشتر. نکته امیدوارکننده در این ملالت پسابحرانی این است که جستوجوی شهروندان برای یک سبک زندگی متعادلتر، به ایجاد یک سیستم اقتصادی جدید کمک میکند؛ یک اقتصاد صرفهجویانه. این نوع گرایش روزبهروز درحال گسترش است، نه فقط بهخاطر اینکه نیازهای مصرفکنندگان حساس به هزینه را پاسخ میدهد بلکه برای آنکه اشتیاق آنها را برای مفید بودن برای جامعه و مسوول بودن در قبال محیطزیست برآورده میکند. تمام موفقیت این نوع نگرش تنها با سوار شدن روی موج بازطراحی نحوه عملکرد، تولید و ارائه محصولات صرفهجویانه و بادوام، تعامل با مشتریان و ایجاد ارزش برای خودشان و جامعه خواهد توانست به موفقیت برسد.
واقعیت نهفته در فرهنگ صرفهجویی آن است که برای جلب اعتماد مصرفکنندگان آگاه باید از تفکر تجاری به سمت فهم بهتر اقدامات ملموس حرکت کرد که انجامشان برای حل مسائل اجتماعی حیاتی، لازم است و به نفع همه تمام میشود. سیاستگذاران نباید اهداف صرفهجویانه خود را تنها مانند یک آگهی مطبوعاتی اعلام کنند بلکه مدیران اجرایی دولتی و حکومتی باید از اعتبار خود بهره بگیرند و این اهداف را بهصورت عمومی با زبان خودشان بیان کنند. همیشه افراد شکاک، بدبین، منفینگر و بداندیش وجود دارند که آن پشت، کارشان را میکنند ولی نمیتوان از این رویکرد عقبنشینی کرد. زمانی که جامعه اطمینان حاصل کند که اهداف ابتکارات صرفهجویانه بهصورت منسجم در سرتاسر ارکان یک کشور اجرا میشود، استثنایی در هیچ حوزهای وجود ندارد و در نهایت منافع چنین تغییرات بزرگ در نهایت عاید مصالح و منافع ملی کشور خودشان خواهد شد، بهطور قطع خود پیشگام اجرای سیاستهای صرفهجویانه خواهند شد. از طرف دیگر سیاستگذاران نیز با ایجاد ارزش افزوده برای مصرفکنندگان، آنها را به مثابه قهرمانهای این عرصه در پروژه درگیر کنند. ایده اصلی این فرآیند آن است که هر تصمیم و اقدامی در رویه تصمیمگیری و سرمایهگذاری باید با اطلاع بقیه انجام شود و حاصلش به چشم بیاید.
ماموریت اصلی صرفهجویی ایجاد اثرگذاری بالا در قلب یک جامعه است که با شروع آن دریایی از تغییرات به وجود خواهد آمد. در نهایت در یک زمان کوتاه، اثرگذاری از عرش به فرش میآید. برنامهها و اهداف تغییرات مدیریتی در عین حالی که باید منسجم باشد، لازم است عملکردی انفرادی داشته باشد.
دولتها باید اهداف تغییرات مدیریتی خود را به شاخصهای عملکردی مشخصی گره بزنند. این شاخصهای عملکردی که به آن KPIs میگویند، جامعه را قادر میسازد عملکرد را در قبال اهداف بسنجد و آنها را با تلاشهای فردی و گروهی مطابقت دهد. این شاخصها کاری میکند که تکتک آحاد مردم، مسوول اهداف صرفهجویانه شرکت باشند.
اهداف ابتکارات صرفهجویانه نباید در سنگبنا گذاشته شود. آنچه باید همواره پابرجا باشد و برای همه ارزش ایجاد کند، نقش افراد جامعه در وضعیت زیستمحیطی است؛ اینکه رفتار یک جامعه چقدر در قبال محیطزیست مسوولیتپذیرانه است. به این ترتیب، جامعه باید در برابر محیطزیست مسوولیتپذیر باشد. آنها باید اهدافی را تعیین کنند که هم صرفهجویانه باشد و هم استراتژی آن بهگونهای باشد که بازتابی از مسوولیتپذیری باشد؛ در عین حال، باید بتوانند وارد بازار هم بشوند. البته برای ایجاد صرفهجویی، دولتها باید فرهنگ جدیدی طراحی کنند؛ آنها باید مدلهای ذهنی جامعه خود را تغییر دهند. اقتصادهای غربی نه تنها شمولیت بیشتری دارند بلکه چرخشی هم شدهاند. آن دسته از مصرفکنندگان که نسبت به مصرف اقتصادی آگاهی دارند در فضایی مثبت زندگی میکنند که در آن به مسائلی نظیر بازیافت زباله اهمیت داده میشود. دولتها برای موفقیت در وضعیت چرخشی اقتصادهای نوظهور، باید تصمیمهای دقیقتری برای طراحی بگیرند. آنها باید پایداری را «بیشتر خوب» و «کمتر بد» ببینند. مثلا مشتریان بهدنبال خودروهایی هستند که انتشار کربن آن کمتر است و از گاز استفاده میکند تا آلودگی کمتری داشته باشد. شرکتهای تامینکننده مبلمان نیز باید بتوانند هم جنگلها را حفظ کنند هم به صنعت خود ادامه بدهند.
مدیران ارشد اجرایی باید مدلهای ذهنی خود را تغییر دهند نه تنها به این خاطر که به محیطزیست کمک شود بلکه باید به فکر میلیاردها نیاز روزی باشند که در بازارهای نوظهوری نظیر هند، چین، برزیل و آفریقا از طریق مشتریان خلق میشود. آنها باید صرفهجویی را در دستور کار خود قرار دهند. اگر یاد بگیرند چطور نیازهای مشتریان در بازارها را برطرف کنند دیگر هیچچیز غیرقابل پیشبینی برایشان رخ نخواهد داد. آن وقت است که میتوانند طرز فکر جدید را برای کل جهان نیز اجرایی کنند.
وقتی برای منابع، محدودیت قائل هستید، محدودیت بر خلاقیت را از میان بر میدارید. هیچ چیز ممنوع نیست. هیچ چیزی نیست که در چالشها از دست بدهید. اینطور است که میتوانید به ایدههای آشوبگرانه دست پیدا کنید.
یکی از راههای موثر برای قانع کردن جامعه به اینکه باید تغییر کنند این است که اثر تغییرات حاصل از صرفهجویی را به آنها نشان دهیم. باید یاد گرفت بیشترین کار را با کمترین منابع انجام داد. به علاوه باید فاکتورهایی نظیر امنیت و دسترسی را هم در نظر گرفت. برای اینکه جامعه تغییر رفتار را بپذیرند باید بهصورت مدام و مستمر این نیازهای بهروز را ببینند. اما این کافی نیست یعنی فاکتورهای ذاتی مثل «من کار درستی را انجام میدهم» یا «من دارم به نجات کره زمین کمک میکنم» به تنهایی نمیتواند منجر به تغییر رفتار و طرز فکر درون یک جامعه بشود. مشوقها و انگیزههای بیرونی نیز لازم است تا به عنوان فاکتورهای پاداشدهنده کمک کنند تا این رویه را ادامه دهند. بنابراین بهتر است قبل از آنکه توسط پیمانهای جهانی مجبور به انجام این امر شویم، مانند گذشتگان و نیکانمان پیشگام در این امر باشیم.