بهترین روزگار و بدترین ایام

اطمینان به پیشرفت‌‌ها و تهدید فجایع همواره جای خود را با یکدیگر عوض می‌‌کنند؛ نویدهای بهبود و پیشرفتِ بی‌‌پایان با هشدارهایی درباره زوال نهایی پاسخ داده می‌‌شوند. بحث فقط بر سر درستیِ این پیش‌‌بینی‌‌های متناقض نیست - فقط آن دسته از طرف‌‌های بحث تایید یا رد پیش‌‌گویی‌‌هایشان را به چشم خود خواهند دید که بیشتر از دیگران عمر کنند. در هر حال فضای آینده فضای آزمایشی علمی نیست که در آن شرایط اولیه آزمایش ثابت نگه داشته می‌‌شوند و متغیرها یکی پس از دیگری تغییر می‌‌کنند. ما مجبوریم سیاست‌‌های اساسی بلندمدتی برگزینیم؛ چون امیدوار نیستیم تا چندین و چند دهه آتی بهتربودنِ گزینه‌های دیگر بر ما آشکار خواهد شد. (بله، خودم می‌‌دانم: ضمیر «ما» خیالی خوشایند است؛ انتخاب چنین سیاست‌‌هایی در دست نخبگان قدرت خواهد بود. اما بیایید وانمود کنیم در جامعه‌‌ای دموکراتیک زندگی می‌‌کنیم) .

 حساب و کتاب

بحث بر سر پیشرفت - دست‌‌کم می‌‌توان گفت که- بحث درباره فناوری است: اینکه فناوری چه کار کرده است، احتمالا چه کار خواهد کرد و با چه هزینه‌هایی کار خواهد کرد؟ این دیدگاه درست و بدیهی به نظر می‌‌رسد، اما این‌طور نیست. اقتصاد نئوکلاسیک مهارت خاصی در نادیده‌‌گرفتن هزینه و فایده‌‌ای دارد که عاید کسانی می‌‌شود که از قدرت بازار کمتری برخوردارند، کسانی مثل کشاورزان و ماهیگیرانی که فقط برای گذران زندگی کار می‌‌کنند؛ بومیانی که به زمینشان وابسته‌‌اند و ساکنان آتی مناطق ساحلی (حدود ۵۰درصد جمعیت آمریکا) که احتمالا دوست ندارند مجبور شوند بین مهاجرت به مناطق غیرساحلی و زندگی در خانۀ قایقی یکی را انتخاب کنند. همان‌طور که یک پیشنهاد در قاموس دولتی‌‌ها نه به‌دلیل مقبولیتش در بین جمع کثیری از مردم بلکه فقط به این خاطر که امید می‌‌رود حامیان کلیدی کنگره را جذب کند «به‌‌لحاظ سیاسی شدنی» است، فناوری نیز از نظر یک اقتصاددان «ماندنی» است، نه به این دلیل که رفاه بشر را بیشتر می‌‌کند، بلکه فقط به این دلیل که می‌‌تواند به قدر کافی سرمایه‌‌گذارانی را جذب کند که انتظار دارند از آن فناوری سود کسب کنند. از نظر خیرخواهی، هیچ‌‌یک از این دو فرآیند تصمیم‌‌گیری مطلوب نیست.

کتاب جدید استیون پینکر با عنوان «اینک روشنگری: در دفاع از خرد، علم، اومانیسم و پیشرفت» باب جدیدترین مرحله این منازعه را باز کرده است. بیشترین بخشِ کتاب تخصیص یافته است به ارائه ده‌ها نمودار درباره هرچیزی که روی زمین یافت می‌‌شود: نرخ مرگ‌‌ومیر ناشی از وسایل نقلیه، پوپولیسم، سلاح‌‌های هسته‌‌ای، تنهایی، اوقات فراغت، سواد زنان، کار کودکان، سرانه جهانی مصرف کالری، دی‌‌اکسید‌کربن منتشرشده به‌‌ازای هر دلار تولید ناخالص داخلی و مرگ‌‌ومیر ناشی از صاعقه. همچنین پینکر در این کتاب بحث و جدلی محکم علیه مذهب، پست‌‌مدرنیسم و (تاسف‌‌بارتر از همه) نیچه به راه انداخته است.

پینکر معمولا منطقی است اما قوه تخیل نادری دارد؛ به‌طوری‌‌که در بحث نابرابری، حرف‌‌های پیش‌‌پاافتاده هری فرانکفورت، فیلسوف لیبرتارین آمریکایی را تایید می‌‌کند: «از دیدگاه اخلاقی، مهم این نیست که همه به‌طور یکسان داشته باشند؛ از لحاظ اخلاقی مهم این است که هرکسی به‌‌اندازه کافی داشته باشد.» او همچنین مغرورانه از نائومی کلاین به‌‌خاطر رد تدریجی‌‌گرایی در موضوع تغییرات اقلیمی انتقاد می‌‌کند؛ چراکه گویی به‌‌جای ارائه دلیل منطقی و دقیق صرفا به نطق آتشین پرداخته است. گرِگ ایستربروک در کتاب خود با عنوان«اوضاع بهتر از چیزی است که به نظر می‌‌رسد» از همان روش داده‌‌محورِ پینکر (منهای نمودارها) استفاده می‌‌کند و به همان نتیجه می‌‌رسد: تقریبا همه‌‌چیز رو به بهبودی است، مهم نیست که همه چه

فکری می‌‌کنند.  او در دیباچه کتاب، حامیان غفلت‌‌زده سندرز و ترامپ را متوجه نابجا بودن خشمشان می‌‌کند. آمریکا در سال۲۰۱۶ مشکل چندانی نداشت (خواننده به یاد هیلاری کلینتون می‌‌افتد.): «درواقع آمریکا در بهترین وضعیت خود تا آن زمان قرار داشت... سطح استانداردهای زندگی، درآمد سرانه، قدرت خرید، سلامت، امنیت، آزادی و طول عمر در بالاترین حد خود بود و زنان، اقلیت‌‌ها و همجنس‌گرایان از آزادی بی‌‌سابقه‌‌ای برخوردار بودند.»  

حال سوال این است که براساس کدام مدرک «در هیچ برهه از تاریخ آمریکا رفاه مردم بهتر از سال۲۰۱۶ نبود» و (به‌‌ادعای ایستربروک) در هیچ برهه زمانی «وضعیت هر عضوی از جمعیت جهان نیز بهتر از این نبود»؟ در ابتدا «شاخص فلاکت» را داریم: حاصل جمع نرخ بیکاری و نرخ تورم. رقم این شاخص در سال۲۰۱۶ در پایین‌‌ترین سطح خود در نیم‌‌قرن گذشته قرار داشت. نرخ سوءتغذیه جهانی به پایین‌‌ترین سطح و تولید سرانه غذا به بالاترین سطح در تاریخ رسیده است. نفتْ فراوان و ارزان شده است؛ همین‌‌طور مواد معدنی اساسی. آلودگی هوا و آب در کشورهای توسعه‌‌یافته کاهش یافته است. تقریبا در همه کشورها نرخ مرگ‌‌ومیر ناشی از بیماری‌‌های عفونی به سرعت پایین آمده و میانگین عمر به بیشترین حد خود در تاریخ رسیده است. سرانه تولید ناخالص داخلی تقریبا هر سال رکورد می‌‌زند. میزان فقر مطلق در پایین‌‌ترین سطح است. سرانه جهانی مخارج نظامی کاهش یافته است. نرخ جرم و جنایت با شیب تندی پایین آمده و در همه کشورها، به استثنای افغانستان، عراق، سوریه و سودان، احتمال مرگ افراد بر اثر خشونت کمتر از همیشه است. مسافرت با خودرو و هواپیما ایمن‌‌تر از پیش شده است. تحصیل دختران تقریبا جهانی و فراگیر شده است. اینها را منابع مختلفی می‌‌گویند، از جمله نشریه ساینس و نیچر، سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد (فائو)، وزارت کشاورزی آمریکا، سازمان بهداشت جهانی، اداره آمار آمریکا، Cancer Journal for Clinicians و انبوهی دیگر از منابع معتبر ایستربروک.

 برداشت آمیخته

کشاورزی با فناوری نوین محور اصلی تابلوی ایستربروک را تشکیل می‌‌دهد. نیم‌‌قرن پیش، ۵۰درصد انسان‌‌ها دچار سوءتغذیه بودند و وقوع قحطی و مرگ‌‌ومیر جمعی در هیچ‌‌جا دور از انتظار نبود. نورمن بورلاگ، طلایه‌‌دار «انقلاب سبز» در کشاورزی و «شاخص‌‌ترین چهرۀ قرن بیستم»، وارد صحنه شد. به‌‌لطف گونه‌های گیاهی قوی‌‌تر و بارورتری که بورلاگ به وجود آورد، هندوستان، آفریقا، برزیل و دیگر مناطق پرجمعیت جهان تولیدات غذایی خود را به‌طور چشمگیری گسترش دادند، درآمد کشاورزان را بالا بردند (آن دسته از کشاورزانی که توان مالی بهره‌‌مندی از کودهای گران‌‌قیمت برای گونه‌های پرمحصول را داشتند) و حتی از آفت‌‌کش‌‌ها کمتر استفاده کردند. ایستربروک تایید می‌‌کند که انقلاب سبز طبق برآوردهای سال۱۹۹۷ جان یک میلیارد انسان را نجات داده بود.

او می‌‌گوید: «با گذشت دو دهه، این رقم ممکن است به دو میلیارد رسیده باشد.» به‌‌هرحال، کمی دشوار است که از طرفی این ادعا را بپذیریم و از طرف دیگر شاهد این باشیم که ایستربروک هشدارهای دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ درباره قحطی بزرگ و قریب‌‌الوقوع را بی‌‌اعتبار می‌‌شمارد. اگر مداخله معجزه‌‌وار بورلاگ، جان یک میلیارد انسان را نجات داد، مسلما این به این معنی است که بیم‌‌دهندگانی که پیش‌‌بینی می‌‌کردند درصورت جلوگیری از چنین معجزه‌‌ای یک میلیارد نفر خواهند مرد، کاملا راست می‌‌گفتند. فناوری‌‌های نوین هرچقدر هم که مطلوب باشند، به‌‌ندرت موهبتی ناب و خالص به‌حساب می‌‌آیند. نجات زندگی یک یا دو میلیارد انسان به خیلی از عوارض جانبی زیانبار می‌‌ارزد.

ما باید عوارض جانبی این فناوری‌‌ها را نیز بپذیریم. در زیر گزیده‌‌ای از مقاله سایدور رحمان، دانشمند هندی، را می‌‌خوانیم که به‌‌سال۲۰۱۵ در «Asian Journal Of  Water Environment and Pollution» منتشر شده است: انقلاب سبزْ هندوستان را از کشوری با کسری مواد غذایی به کشوری با مازاد غله تبدیل کرده است...[اما] تقویت کشاورزی در طول این سال‌ها در مجموع به تخریبِ اکوسیستم ظریفِ کشاورزی منجر شده است. بالارفتن هزینه تولید و کاهش بازده اقتصادی روش‌های کشاورزی بر وضعیت اجتماعی و اقتصادی کشاورزان تاثیر می‌‌گذارد. از بین رفتن حاصلخیزی خاک، فرسایش خاک، سطح سمیت خاک، کاهش روزافزون منابع آبی، آلودگی آب‌‌های زیرزمینی، درجه شوری آب‌‌های زیرزمینی، افزایش موارد ابتلا به بیماری‌‌های انسانی و دامی و گرم‌‌شدن جهانی برخی از اثرات منفی روی‌‌آوردنِ بیش‌‌ازحدِ کشاورزان به فناوری‌‌های کشاورزی برای به موفقیت رساندن انقلاب سبز هستند.

مصرف بی‌‌رویه و نامناسب مواد شیمیایی موجب آلودگی خاک، هوا و آب و غذا و علوفه حیوانات می‌‌شود.... پیمایش‌‌ها و مطالعات علمی گوناگونی که روی پس‌‌مانده‌های آفت‌‌کش‌‌ها و کودها در ۴۵سال گذشته انجام گرفته‌‌اند، نشان می‌‌دهند که آثار کودها و آفت‌‌کش‌‌ها در شیر، محصولات لبنی، آب، علوفه و غذاهای دامی و دیگر محصولات غذایی بیش از حد مجاز است....میزان آسیب سیستماتیکی که در جریان انقلاب سبز بر خاک، آب‌‌های زیرزمینی و اکوسیستم وارد شده است باید اندازه‌‌گیری شود. اگر تدابیری به‌‌موقع، مناسب و پایدار برای کاهش آسیب‌‌های ناشی از انقلاب سبز اندیشیده نشوند... ممکن است این انقلاب به پیامدهایی برگشت‌‌ناپذیر بینجامد.

 

جورج سایلابا

ترجمه: مجتبی هاتف

مرجع: Baffler

منبع: فصل‌نامه ترجمان