اگر شما شهردار تهران باشید ...!

مسعود سیفی‌اعلا

اگر شما شهردار تهران باشید چه می‌کنید؟ بیایید این سوال را از همدیگر بپرسیم تا در آغاز فعالیت دور سوم شوراهای اسلامی شهر و روستا در کشور به طور اعم و در تهران به طور اخص موضع خودمان را در قبال شهردار آینده مشخص کنیم و آشکارا بگوییم که چه انتظاری از این مرجع حساس و تاثیرگذار شهرمان داریم. به طور واضح بیان کنیم که برداشت ما از وظایف شهردار چیست و قد و قواره شهر ما چگونه شهرداری را می‌طلبد که ضمن انجام وظایف معمولی و سنتی که معمولا در قالب خیابان‌کشی، ترمیم آسفالت خیابان‌ها و نظافت کوچه و معابر شهر انجام می‌گیرد، به انتظارات فراتر از این هم پاسخ بدهد و در عمل ثابت کند که در قالب یک مدیر شهر به تعامل گسترده و سازنده با شهروندان نیز معتقد بوده و حتی‌الامکان در برآوردن خواسته‌ها کوشش می‌کند.

چه بهتر که بازار مسکن روزنامه «دنیای اقتصاد» در چارچوب ماموریت رسانه‌ای خود به این «فراخوانی» اقدام کند و از شهروندان دعوت کند که درک خود از وظایف شهرداری تهران را در این صفحات منعکس کنند.

چه بسا درک ما از وظایف شهردار ناقص است و مستلزم اطلاعات تازه‌ای است که باید تکمیل شود. چه بسا قابل نقد است و انتظارات ما خارج از امکاناتی است که در اختیار شهردار است و یا خارج از حدود اختیارات شورای شهر است که در اختیار شهردار قرار می‌گیرد.

شاید هم قد و قواره شهر به قدری کج و معوج است که به هیچ طریقی نمی‌توان اصلاحش کرد و به هر گوشه‌ای از مشکلاتش که رسیدگی شود دملی چرکین‌تر و بدخیم‌تر در جای دیگر خودنمایی خواهد کرد.

البته برخی از انتظارات شهروندان از شهردار و شهرداری مربوط به مقولات اجتماعی است از جمله توسعه شهری به معنای جامعه شناختی آن که مقوله‌ای بسیار بسیط است، یا آسیب‌های اجتماعی که متاسفانه تهران امروز به مهد اصلی پرورش این گونه آسیب‌ها تبدیل شده و از این بابت افسوس زیادی بر نسل جوان باید خورد که ناخواسته با شلاق زمان ما به حضیض بدبختی و سیه‌روزی سقوط می‌کنند و در برابر چشمان پردرد و پرحسرت پدران و مادران پرپر می‌شوند.

بخشی دیگر از انتظارات اما در حوزه مسائل فنی است. بسیاری ممکن است در این حوزه، ترافیک سردرگم تهران را شاهرگ مشکلات شهری بدانند که حل و فصل آن باید در سرلوحه توجه شهردار آینده تهران قرار گیرد.

کسانی که به حوزه «آب» واقفند با توجه به رشد مداوم جمعیت این شهر و منابع محدود آب تهران که نهایتا ۴درصد منابع آب کشور را شامل می‌شود، اظهار نگرانی می‌کنند زیرا میزان جمعیت این شهر بزرگ که ۱۹درصد جمعیت کشور را در خود جای داده است به هیچ وجه با این میزان آب در تهران منطبق نیست.

عده‌ای دیگر ممکن است بحث فاضلاب را پیش کشند و بگویند بالاخره سرنوشت تهران با انباشت سالانه ۶۰۰میلیون متر مکعب فاضلاب و پسماندهای صنعتی اطراف این کلانشهر چه خواهد شد؟

وقتی که آسمان پوشیده از دود سیاه انواع آلاینده‌ها است، آلایندگی آب و خاک تهران از طریق سیلی از فاضلاب شهری بدون آن که سرمایه‌گذاری کافی برای تصفیه آن انجام گیرد چگونه خواهد بود.

مختصر آن که سرنوشت محیط زیست در تهران چه خواهد شد؟

فرض آن که رنگین کمانی از سوال‌های مختلف را می‌توان کنار هم قرار داد و از شهردار آینده پرسید که شما در قبال این مسائل پیچیده و به هم تنیده چه برنامه‌ای دارید؟

اصلا از خودتان بپرسید که اگر شما شهردار تهران بودید در قبال این مشکلات چه می‌کردید؟ خوب است حتی دکتر قالیباف به این سوال‌ها جواب بدهد و چه بهتر که به عنوان شهردار کارآمد پایتخت کارنامه ۲۰ماهه خود در این زمینه‌ها برای ما ارسال کند.

هویت تهران: مغفول اول

با همه این احوال اما به نظر می‌رسد آنچه که در تهران مغفول واقع شده است هویت این شهر است. چه کسی می‌تواند هویت امروز پایتخت را تعریف کند و بگوید که ماهیت معماری این شرکت بیانگر چه تاریخی است و با کدام مشخصات جغرافیایی تطبیق می‌کند؟

آیا بنای شمس‌العماره ناصرالدین‌شاهی معرف تهران است یا برج میلاد؟

اصلا میان هویت معماری تهران به عنوان شهری کوهپایه‌ای با معماری شهر کوهستانی تبریز یا شهر کویری کرمان فرقی هست؟ کدام معمار این شهر را ساخته است و نقشه راه‌ها و معابر عمومی این شهر توسط چه کسی ترسیم شده است؟

هویت هم بار فرهنگی دارد و هم بار فنی و درست به همین دلیل هم است که هر گونه تلاش برای حل انتزاعی مشکلات ویژه تهران چه در بخش مسکن یا در حوزه ترافیک یا سایر حوزه‌ها مفید و موثر واقع نمی‌شود. در هم تنیدگی مشکلات شهرنشینی در تهران و عدم کارایی نظام مدیریت شهری در این شهر دقیقا در ارتباط با گمشدگی هویت این شهر قرار گرفته است و بدون حل این معضل به طور قاطع هیچ کدام از مشکلات شهری برطرف نخواهد شد.

در تلاش برای درک صحیح از هویت شهر تهران، کافی است که تاریخچه ساخت و سازهای این شهر را از زمان پهلوی دوم تاکنون بررسی کرد. به جرات می‌توان گفت که هویت تهران به عنوان شهری که رشد و توسعه آن مبتنی بر هیچ برنامه‌ای مدون و علمی نبوده در زمان سلطنت پهلوی دوم بدترین آسیب‌ها را دیده است، شهری منسجم و کوچک که در سال ۱۳۲۰ کمی بیشتر از ۵۰۰هزار نفر جمعیت داشته است به یکباره چنان رشد کرد که در اواسط دهه پنجاه جمعیت آن به حدود بیش از ۳میلیون نفر رسید.

پاسخ به این همه تقاضا برای تهران نشینی در دوره سلطنت ۳۷ ساله پهلوی دوم از طریق بازکردن دروازه‌ها برای مهاجرت‌های بی رویه که اکثرا از سوی فقیرترین اقشار کشور انجام می‌شد و صدور مجوز نانوشته برای توسعه حلبی‌آبادها یا نهایتا تصرف زمین‌های نسبتا مفت یا حتی مجانی اطراف شهر برای ساخت آلونک‌هایی که نماد بدترین سکونتگاه‌های انسانی بود، میسر شد. در واقع فقر عمومی از یک طرف و عدم امکان برخورد با جریان مهاجرت فقرا به تهران از طرف دیگر باعث انباشتگی کوهی از مشکلات برای شهرداری شد که امروزه به هیچ قیمتی نسبت به آن بافت‌های غیر سالم امکان نفوذ نمی‌یابد. این بافت‌ها نه تنها با هویت شهرنشینی و شهرسازی منطبق نیست، بلکه به لحاظ رشد جمعیت آنها به معضلی در مقوله آسیب‌های اجتماعی تبدیل شده‌اند. شهرداری در بهترین حالت بالاترین قیمت‌ها را برای خرید این اماکن فرسوده و غیر قابل سکونت پیشنهاد می‌کند، اما رضایت ساکنان این گونه مناطق را نمی‌تواند جلب کند. دامنه انتظارات برای سرکیسه کردن شهرداری به قدری بالا است که عملا امکان نوسازی بافت‌های فرسوده نیست، تازه در این مرحله هم تردید وجود دارد که مسوولان نوسازی بافت‌های فرسوده شهری در تهران نسبت به اولویت‌ها تصمیم صحیح اتخاذ کرده باشند. در حالی که حواشی بیش از ۸۰۰ کیلومتر خیابان‌های اصلی شهر که بنای آنها یادگار بساز و بفروش‌های مهاجر از شهر و روستاهای دوره محمدرضا شاهی است، فریاد واعطشا برای نوسازی می‌کشند تا براساس نقشه اصولی هم معابر شهری اصلاح شود و هم معماری شهری براساس اصول تازه‌ای شکل بگیرد، اما هنوز نسبت به این ضرورت‌ها طرح و برنامه منسجمی دیده نمی‌شود.

یک دمل چرکین

اکنون می‌توان پی برد که طی کردن یک مسیر کوتاه در تهران چه مشکلاتی دارد. از میدان راه‌آهن مثلا تا میدان ولیعصر را در نظر بگیرید که در شرایط عادی در ۱۵ یا ۲۰ دقیقه می‌توان با اتومبیل طی طریق کرد. اما همین مسیر کوتاه هشت تقاطع دارد که فرضا اگر در هر تقاطع پشت چراغ قرمز بایستید و در هر کدام نیز مثلا ۳ دقیقه توقف کنید، مدت زمان طی طریق در این مسیر منهای حرکت آهسته که الزاما در ساعات پرترافیک وجود دارد به حدود ۴۵ تا ۶۰ دقیقه افزایش خواهد یافت، این فقط یک نمونه قابل ذکر آن هم در منطقه‌ای است که جزو اصلی‌ترین معابر تهران است. در سایر نقاط از اینگونه معابر فراوان است.

لذا مشکل ترافیک تهران هم دقیقا با مشکل معماری شهری و مهندسی شهرسازی تهران ارتباط دارد. با وجود ۲۷۰ کیلومتر بزرگراه و اتوبان در تهران که از نظر اصول مهندسی هم شاید از کمترین اشکالات برخوردار باشند، اما سیل اتومبیل‌ها که به گلوگاه‌ها یا «معابر اصلی» می‌رسد ناچار از توقف‌های بلندمدت و تشکیل گره‌های کور ترافیک هستند تا راه به جایی باز کنند. در چنین حالتی آلودگی هوای شهری به علت تشکیل اینگونه گره‌های کور امری طبیعی است. امری که به علت وجود کارخانه‌های صنعتی مازاد بر ظرفیت تهران، روز به روز هم تشدید شده ولی هنوز کسی به خطر جدی آن وقوف پیدا نکرده است.

شهر هزار طبقه

شما در هر شهری می‌توانید طبقات «جامعه» را از حیث میزان درآمد و شاخص‌های اجتماعی به ۳ یا ۴ طبقه تقسیم کنید و ثروتمندان و میان حالان را به تناسب موقعیت‌های اجتماعی آنها و همین طور فقرا را به تناسب محرومیت‌های آنها از همدیگر جدا سازید. اما در تهران چنین طبقه‌بندی به راحتی میسر نیست و هرگز نمی‌توان گفت که شکاف طبقاتی در تهران، جامعه را به دو یا ۳ و یا ۴طبقه تقسیم می‌کند.

تهران شهر فرهیختگان و دانش‌آموختگان طراز اول کشور و اقامتگاه اکثر فرزانگان جامعه ایرانی است، اما در این شهر انبوهی از مصائب و بلایای اجتماعی لانه کرده است. ثروتمندان این شهر از باب جامعه‌شناختی در طبقه خاصی نمی‌گنجند و نمی‌توان به صرف انباشت خزانه مشخص، یکی را در طبقه ممتاز قرار داد و فردی دیگر را به صرف میزان نازل دارایی‌اش به طبقه پایین کشاند، لذا در حالی که افرادی در این شهر از خانه‌های میلیاردی و مرکب‌های چند صدمیلیونی استفاده می‌کنند، اما تشخیص درست هویت آنها به لحاظ عدم تناسب ثروت و دارایی شخصی‌اشان با دارایی معنوی آنها ناممکن است. در حالی که می‌توان انتظار داشت در ولایتی ثروتمند، فقرا نیز از حمایت پولداران برخوردار شده و آثار فقر زدوده شود، اما تهران ثروتمند به لحاظ خدشه‌هایی که به هویت فرهنگی آن وارد شده‌ از یکسو و عدم تناسب ظرفیت‌های جمعیتی آن با توانمندی‌های اقتصادی‌اش از سوی دیگر به صورت مرکز فقرای کشور درآمده و در تعارض به شدت نگران‌کننده با طبقات هزارگانه این جامعه رفتارهای ناهنجار و ناپسند اجتماعی را به بار آورده است.

حالا در چنین شهری، اگر شما شهردار باشید چه کار می‌کنید؟ شهردار باید چگونه با این همه نارسایی و ناهنجاری اجتماعی، فقدان هویت قوی- فرهنگی و تعارضات طبقاتی، یا فقدان اساسی‌ترین زیرساختارهای شهری در شرایط کمبود شدید امکانات مالی برای ضروری‌ترین سرمایه‌گذاری‌ها مبارزه کند و در شرایطی که ضعف فرهنگ شهرنشینی مانعی بزرگ برای نفوذ در بافت‌های ناسالم و فرسوده ایجاد می‌کند، به اقدامات اساسی برای سازندگی همه جانبه شهر دست بزند، چگونه؟