توصیههایی به کارآفرینان: وقتتان را هوشمندانه سرمایهگذاری کنید
نویسنده: Jeff Skinner مترجم: آناهیتا جمشیدنژاد منبع: www. london. edu یکی از همکارانم سالها پوستری روی دیوار اتاقش زده بود با این مضمون که «مهمترین موضوع این است که مهمترین مساله زندگیتان را به مهمترین اولویت زندگیتان تبدیل کنید»، من عاشق این جمله شدم. بیشتر بهخاطر حشو و زوائد جمله دوستش داشتم تا معنی آن.
وقتی کار با متخصصان کارآفرینی (که افرادی امیدوار به تجاری کردن تکنولوژی هستند) و دانشجویان MBA(یعنی افرادی با ایدههای بزرگ) را شروع کردم، متوجه شدم که حقیقت در همین جملات نهفته است.
نویسنده: Jeff Skinner مترجم: آناهیتا جمشیدنژاد منبع: www.london.edu یکی از همکارانم سالها پوستری روی دیوار اتاقش زده بود با این مضمون که «مهمترین موضوع این است که مهمترین مساله زندگیتان را به مهمترین اولویت زندگیتان تبدیل کنید»، من عاشق این جمله شدم. بیشتر بهخاطر حشو و زوائد جمله دوستش داشتم تا معنی آن.
وقتی کار با متخصصان کارآفرینی (که افرادی امیدوار به تجاری کردن تکنولوژی هستند) و دانشجویان MBA(یعنی افرادی با ایدههای بزرگ) را شروع کردم، متوجه شدم که حقیقت در همین جملات نهفته است. بسیاری از کارآفرینان منابع باارزشی را برای مواردی از دست میدهند که شاید شایسته باشد، اما ارزش اندکی به شغلشان میافزاید. آنها بعد از یکسال نتوانستند به نتایج ارزشمندی دست پیدا کنند. اغلب آنها همان کارهای تکراری را انجام میدهند؛ کدنویسها به کدنویسی ادامه میدهند، دانشمندان کارهای علمی بیشتری انجام میدهند، بازاریابان با سایتهای بهتری را توسعه میدهند، مهندسان میسازند و برنامهریزان، برنامهریزی میکنند.
تعریف موردعلاقه من از کارآفرین به این صورت است «کسی که بدون توجه به منابع تحت کنترل، به دنبال فرصتهاست». برای یک شغل جدید تنها منبعی که کاملا «تحت کنترل» است، وقت کارآفرین و منابع مالی اندک است. اکنون این سوال مطرح است که چگونه زمان را در مسیری سرمایهگذاری کنیم که بزرگترین ارزش را برای شغل بهوجود بیاورد و چگونه ارزش پول را بهینهسازی کنیم؟
نویسندگان بسیاری وجود دارند که داروهای تجویزی نامشخصی برای جواب این سوالات دارند. برای برخی افراد این داروها درمورد برنامهریزی کسب و کار است، برای برخی دیگر یک« نمونه اولیه» یا «کمینه محصول قابل عرضه» (MVP)۱ است. آیا این دارو میتواند در مورد تیمسازی باشد؟
من این قواعد کلیشهای را دوست ندارم. هیچکدام از آنها غلط نیستند، هیچکدام هم بهطور کلی درست نمیباشند. مشکل دوز این داروها است. با توجه به اینکه فرصتها با احتمالات مختلف همراه هستند؛ آنچه برای یک فرد خوب است، برای دیگری بیفایده است.
من هر ماه با دهها کارفرمای مشتاق صحبت میکنم. بسیاری از آنها کتابهای زیادی خواندهاند اما با نظرات و عقاید بعضا متناقض، گیج و سردرگم شدهاند. به هر طریق آنها باید از بالا به مسائل نگاه کنند تا بتوانند کشف کنند چه چیزی برای کسبوکارشان مهم است تا در آن شرایط بتوانند در مورد ابزار مناسب تصمیم بگیرند و شاهد پیشرفت در کارشان باشند و بتوانند آنچه برای سرمایهگذاری مهم است را کشف کنند و سپس تصمیم بگیرندکه چه ابزاری برای هدفشان مناسب است.
من دو دیدگاه بسیار مفید را مطرح کردهام.
دیدگاه اول: نظرتان را به عنوان یک فرضیه بازسازی کنید
ابتدا با تمام فرصتها به عنوان فرضیه برخورد کنید، سپس از «روش علمی» (آزمایش و مشاهده با طراحی خوب) کارآ برای رد فرضیه استفاده کنید. شاید اندکی مبهم بهنظر برسد اما بهتر از این است که فقط به دنبال تایید باشیم. و همانطور که هر متخصصی میداند آزمایشی که بهخوبی طراحی شده باشد اغلب منجر به دستاوردهای بزرگ و وسیع شده و سریعترین مسیر به فرضیه دوم یا «پلان ب» است.
دیدگاه دوم: تمرکز بر وابستگیها و آسیبپذیریها
نگرش دوم از نگرش اول نشات میگیرد. من به کارفرمایان میگویم که ببینید به چه چیزی و چه کسی برای موفقیت وابستهاید و منبع اصلی آسیبپذیریتان چیست. بهطور خاص، در این توازن طرف وابستگی معادله برای طرحریزی آزمایشها مفید است، چون به شما میگوید از چه کسی یا در مورد چه چیزی تحقیق کنید و به چه رفتار و عکسالعملی برای پیشرفت نیاز دارید.
نتایج هوشمندانه به شما میگوید چرا دیگران با شما همراه نمیشوند. شاید نقصهای بنیادی در محصول شما وجود دارند، که اگر این طور باشد پس میتوانید از آنها درس بگیرید. اما باید کارهایی را انجام دهید تا اشتباهات آنها را آشکار کنید یا نظراتشان را تغییر دهید تا از سطح نااطمینانی مصرفکننده بکاهید.
این همان جایی است که اشاره کردیم کتابها به آن میپردازند. شاید یک کاربر کارآیی ایده شما را باور نداشته باشد که در نتیجه این الگو را برای خود میسازد. شاید یک سرمایهگذار باور نداشته باشد که مشتری با شما همراه خواهد شد که در نتیجه یک MVP میسازد. شاید کسی توانایی شما را در کار کردن با دیگران باور نکند که در نتیجه با تشکیل یک تیم ریسک را کاهش میدهد. شاید در هزینهها و برنامههای زمانی شما تردیدهای زیادی وجود داشته باشد که در نتیجه یک برنامه مینویسید. شاید محصول شما به یک تغییر رفتاری بزرگ نیاز داشته باشد که در نتیجه محصولتان را بهدست چندین صاحبنظر بدهید.
من عاشق کتابهایی با موضوع کارآفرینی هستم. هر کدام از این کتابها به جعبه ابزار ذهن کارآفرین اضافه خواهند کرد. اما بهخاطر داشته باشید که اینها فقط ابزار هستند. کار واقعی ما بهعنوان مربی این است که به آنها بیاموزیم بهترین ابزار برای شغل و بهترین شدن در حوزه خود، چیست (با افزودن ارزش توسط کاهش ریسک) سپس به این وسیله به آنها بیاموزیم که مهمترین موضوع چیست تا آن را به مهمترین موضوع زندگی خود تبدیل کنند.
پینوشت:
۱- Minimum Viable Product
محصولی که در برابر ریسک بیشترین بازدهی سرمایه را دارد.
ارسال نظر