در مواقع حسادت به موفقیت همکارتان چه میکنید؟
نویسنده: Ron Ashkenas مترجم: آناهیتا جمشیدنژاد وقتی یکی از همکاران شما معامله بزرگی انجام میدهد یا هنگامی که یکی از همکارانتان برای رهبری یکی از بهترین پروژهها در شرکت یا برای یک ماموریت خاص انتخاب میشود، چه احساسی به شما دست میدهد؟ قطعا پاسخ درستی که با سیاست میتوان به این سوال داد این است که همگی خوشحال میشویم. موفقیت همکاران ما، نهتنها برای خودشان مفید است بلکه برای کل سازمان نیز دارای منفعت است. بنابراین همگی میتوانیم موفقیتهای بهدست آمده را جشن بگیریم و البته بیشتر اوقات هم این کار را میکنیم.
نویسنده: Ron Ashkenas مترجم: آناهیتا جمشیدنژاد وقتی یکی از همکاران شما معامله بزرگی انجام میدهد یا هنگامی که یکی از همکارانتان برای رهبری یکی از بهترین پروژهها در شرکت یا برای یک ماموریت خاص انتخاب میشود، چه احساسی به شما دست میدهد؟ قطعا پاسخ درستی که با سیاست میتوان به این سوال داد این است که همگی خوشحال میشویم. موفقیت همکاران ما، نهتنها برای خودشان مفید است بلکه برای کل سازمان نیز دارای منفعت است. بنابراین همگی میتوانیم موفقیتهای بهدست آمده را جشن بگیریم و البته بیشتر اوقات هم این کار را میکنیم. اما بیاید بپذیریم که بخشی از ما احساس حسادت یا ناامیدی میکنیم. چرا عدهای موفق میشوند و من نمیشوم؟ اثرات پیروزی همکارم بر شغل من چیست؟ آیا برای ادامه دادن و رقابت باید سختتر کار کنم؟ آیا من هم شرایط یکسانی برای موفق شدن داشتم و از دست دادم؟
بیشتر ما سعی در سرکوب احساساتمان داریم. از نظر شخصی، آموختهایم که بیادبانه یا حتی یک گناه کبیره است که نسبت به دیگران حسود باشیم. از نظر سازمانی، در مورد اهمیت کار تیمی آموختهایم که وقتی یکی از ما موفق میشود، یعنی همه ما پیروز شدهایم. اما واقعیت این است که این «اصول اخلاقی» گاهی مخالف ماهیت بشری است.
همه ما، در برخی زمینهها، خودشیفتهایم، مثل مردمان یونان باستان که عاشق عکس خود میشدند. همگی میخواهیم ابتدا بر موفقیت خودمان تمرکز کنیم و وقتی پیشرفت نکردیم یا شناخته نشدیم یا جایزه نگرفتیم، گمان میکنیم که لیاقت ما بیشتر از این بود.
بیشتر اوقات این احساسات اشتباه نیستند. خصوصا زمانی که به ما القا میکنند سختتر کار کنیم و عملکردمان را بهبود ببخشیم. اما مثالهایی وجود دارد که این احساسات قوی میتوانند خودآگاه یا ناخودآگاه موجب عکسالعملهایی از سوی ما شوند. برای مثال، مدتی قبل، یکی از بهترین تولیدکنندگان یک شرکت خدمات حرفهای استعفا داد، چون همکارانش میترسیدند که او «بزرگتر از یک اسم» شود و بنابراین از ارسال ارجاعات به وی جلوگیری و درباره او با مشتریان بدگویی میکردند. بهطور مشابه، در یک شرکت تولیدی، برنامه فروش ویژه یکی از محصولات باعث مشکلات روحی در تیم شد چون بسیاری از آنها احساس میکردند که سزاوار ارتقا یا افزایش حقوق بیشتر از این بودند.
دشوار است بدون اینکه به خودتان فکر کنید، دیگران را تشویق و تحسین کنید. به علاوه، گاهی افراد موفق بدون اینکه قصد تحقیر یا خودبینی داشته باشند، موجب چنین عکسالعملهایی میشوند یا مدیریت بهطور غیرعمدی با انتخاب افرادی که واقعا سزاوار آن نیستند یا با دادن مزایای ناعادلانه، بین بقیه بدبینی ایجاد میکنند. البته مدیران باهوش، سعی میکنند با توزیع عادلانه فرصتها، دادن محدوده مشخصی از وظایف به افراد و ایجاد شناخت در مورد دستاوردهای قابل سنجش، از این مسائل جلوگیری کنند.
بنابراین زمانی که موفقیت همکارتان را میبینید و از شادی بالا و پایین نمیپرید، چه باید بکنید؟ سه راهنمایی ساده وجود دارد:
۱. حقیقت را بپذیرید که همه ما احساس درهمی درباره موفقیت افراد داریم. مقداری ناامیدی یا حسادت از شما انسان بدی نمیسازد. این تنها به آن معنی است که شما یک انسان هستید.
۲. نسبت به اینکه آیا احساسات منفیتان قابل توجیه است یا باید مورد توجه قرار گیرد، دقیق باشید. اگر واقعا شرایط نامساعد است یا طرفداریهایی صورت میگیرد، پس به گفتوگوی سازنده با مدیرتان یا همکارتان یا مسوول منابع انسانی شرکت فکر کنید. بیندیشید که چگونه دستاورد فرد دیگری میتواند برای شما انگیزه باشد. از آنچه او انجام داده، چه چیزی میتوانم یاد بگیرم؟ چه باید بکنم تا در آینده شناخته شوم و جایزه بگیرم؟
۳. یک نفس عمیق بکشید و به همکارتان «تبریک» بگویید.
شاید همه ما نتوانیم همیشه برنده باشیم، اما میتوانیم بخشنده باشیم و یاد بگیریم که چگونه موفقیتی را با هم جشن بگیریم. این موفقیتها ممکن است جالب باشد و تیم را قویتر کند.
منبع: Forbes
ارسال نظر