اگر کارآفرینان پذیرای حقیقت باشند شکست خوب است
مترجم: رویا مرسلی منبع: hbr برنده شدن و نباختن، پیروز شدن و شکست نخوردن- غیر از این، هر چیز دیگر نتیجه نامطلوبی است. اما به نظر میرسد اکنون پذیرش شکست برای صاحبان کسبوکارها آسانتر شده است. قبلا این طور نبود. در گذشته ورشکستگی یک تابو محسوب میشد و صاحبان کسبوکار که مشکل مالی داشتند اصلا درباره آن صحبت نمیکردند. اما اکنون طرز فکر افراد درباره شکست تغییر کرده است.
امروزه درباره موضوع شکست کتابهای زیادی به چاپ میرسد. مثلا کتاب معروف «شکست سریع، شکستهای مکرر: چگونه شکست به پیروزی کمک میکند» نوشته رایان بابی ناکس و جان کرومبولتز یا «چرا شکست خوردن به شیوه مناسب مقدمه پیروزی است» نوشته مگان مک آردل.
مترجم: رویا مرسلی منبع: hbr برنده شدن و نباختن، پیروز شدن و شکست نخوردن- غیر از این، هر چیز دیگر نتیجه نامطلوبی است. اما به نظر میرسد اکنون پذیرش شکست برای صاحبان کسبوکارها آسانتر شده است. قبلا این طور نبود. در گذشته ورشکستگی یک تابو محسوب میشد و صاحبان کسبوکار که مشکل مالی داشتند اصلا درباره آن صحبت نمیکردند. اما اکنون طرز فکر افراد درباره شکست تغییر کرده است.
امروزه درباره موضوع شکست کتابهای زیادی به چاپ میرسد. مثلا کتاب معروف «شکست سریع، شکستهای مکرر: چگونه شکست به پیروزی کمک میکند» نوشته رایان بابی ناکس و جان کرومبولتز یا «چرا شکست خوردن به شیوه مناسب مقدمه پیروزی است» نوشته مگان مک آردل.
موضوع شکست برای وبلاگ نویسان نیز جذاب است. همچنین کنفرانسهای بیشماری هر روز در سراسر جهان درباره این موضوع در حال برگزار شدن است و اغلب متضمن این عبارت است که «اشتباهات خود را بپذیرید».
آیا خوب است که خجالت را کنار گذاشته و شکست را بپذیریم؟
من روی این موضوع زیاد کار کردهام. احساس میکنم محبوبترین سخنرانیهایم آنهایی هستند که درباره شکستهای خودم صحبت کردم. اولین باری که بهصورت عام درباره شکست حاصل از سرمایهگذاری ضعیف صحبت کردم برای خود من تجربه خشنودکنندهای بود.
مخاطبان از گوش دادن به افتخارات کارآفرینان خسته شدهاند آنها اکنون دوست دارند درباره مشکلات، سختیها و ناامیدیهای آنها بدانند. امروز پذیرش خطا جزء لاینفکی از روح زمانه است. همانطور که جی، کی چسترون میگوید: «خطا کردن کار انسان است؛ مرگبارترین خطا در میان همه اشتباهاتمان این است که قبول نکنیم اشتباه کردهایم.»
البته من معتقد نیستم که ایجاد یک طلسم شکست خوب است. هیچکس از قصد کاری نمیکند که شکست بخورد. همه میدانیم که برندهشدن و نباختن، پیروز شدن و شکست نخوردن- غیر از این، هر چیز دیگر نتیجه نامطلوبی است.
من فکر میکنم تمایل برای صحبت درباره شکست از میل جامعه به پذیرا بودن و داشتن صداقت درباره موضوعات حساس نشات میگیرد، مثلا یک فاجعه تجاری.
اخیرا در مقالهای در مجله نیویورک تایمز این عبارت چاپ شده بود: «صنعت تکنولوژی میرفت که در سکوت خودش را دفن کند، اما بارقه نوری که از شرکتهای نوپا شروع به تابیدن کرد نشان افتخار دیگری را در این دفتر به ثبت رساند.»
همه ما مستحق داشتن شانس دوباره در زندگی خود هستیم. بخشش و رستگاری در نهاد هر انسان والایی وجود دارد. همه اشتباه میکنند، چه کوچک و چه بزرگ و من آنها را تحسین میکنم همانطور که تئودور روزولت میگوید: «آنها شرافتمندانه خطر میکنند و همه قلب و توان خود را پیشکش میکنند» حتی اگر نتیجه، ناکامی کامل باشد.
درست است که هر کس ایده جدیدی داشته باشد محتوم به شکست نیست اما گاهی اوقات این اتفاق میافتد. ورشکستگی شخصی دیگر یک مانع غیرقابل عبور تلقی نمیشود: در بریتانیا بعد از ۱۲ ماه بهطور خودکار انفصال صورت میگیرد، مگر آنکه ایرادهای جدی وجود داشته باشد. در نهایت بدون دست زدن به کارهای مخاطرهآمیز، پیشرفتی هم حاصل نخواهد شد. هرجا پیشرفتی صورت میگیرد، قبل از آن پروژه شکست خوردهای وجود داشته است.
بهعلاوه، شکست درسهای ارزشمندی به ما میدهد و کارآفرین جان سختی را به بار میآورد که احتمال موفقیتش دفعه بعد بیشتر است.
اما گاهی اوقات افراد به شکستهای خود در کسبوکارشان رنگ و لعاب میدهند و حقیقت را قبول نمیکنند. اغلب شکست در کسبوکار میتواند به شکست یک ازدواج و حتی شکست ذهنی منجر شود. متاسفانه عده کمی از ما از نعمت «زیاد شکست خوردن» برخوردار هستیم. وقتی شکست میخوریم پولمان و شاید از آن مهمتر، اعتماد به نفسمان از بین میرود. من به این نتیجه رسیدهام که بیشترین آسیب ناشی از شکست، روانی است و نه مالی. این به آن معنا است که افراد اغلب به سختی میتوانند خود را دوباره پیدا کنند.
درنهایت بدون جهنم، بهشتی نیز وجود نخواهد داشت. لذت موفقیت بسیار شیرینتر است اگر در گذشته رویاهایتان بر باد رفته باشد. شکست به ما میگوید چه کارهایی نتیجه نمیدهند و اینکه منابع را چگونه برنامهریزی کنیم که با بهرهوری بیشتری بتوان از آنها استفاده کرد.
بهطور عام، بخش خصوصی سریعتر از بخش عمومی نسبت به موضوعات انطباق یا تغییر ایجاد میکند؛ همانطور که ساموئل جانسون میگوید: «اگر یک فرد بداند که قرار است دو هفته دیگر به دار آویخته شود، ذهنش به طرز شگفتآوری متمرکز خواهد شد».
شکست، نه یک حرکت هوشمندانه در راه موفقیت است و نه پایان همه چیز. بلکه یک اصلاح ضروری است و دلیل مسلم برای برای اینکه شرکتها همواره در جهت ارتقای استانداردهای زندگی گام بردارند.
ارسال نظر