قبل از شروع یک کسبوکار به ندای درون خود گوش دهید
مترجم: رویا مرسلی منبع:HBR اغلب زمانی که با کارآفرینان دیدار میکنم از آنها میپرسم، چرا اقدام به گشایش یک کسبوکار کردهاند و تقریبا همیشه پاسخ آنها عبارتی شبیه این است که «چون ایدههای بسیار بزرگی در ذهن داشتم که دنیا به آن نیاز داشت. » اما وقتی لایههای نهفته موضوع را بررسی کنید به انگیزههای متفاوتی پی میبرید- انگیزههایی که آنها تمایلی به اظهار کردن آن ندارند- چرا که مستقیما به تمایلات و ترسهای اصلی آنها برمیگردد. اما پیشرفت کسب و کار این افراد به درک همین انگیزههای واقعی بستگی دارد.
مترجم: رویا مرسلی منبع:HBR اغلب زمانی که با کارآفرینان دیدار میکنم از آنها میپرسم، چرا اقدام به گشایش یک کسبوکار کردهاند و تقریبا همیشه پاسخ آنها عبارتی شبیه این است که «چون ایدههای بسیار بزرگی در ذهن داشتم که دنیا به آن نیاز داشت.» اما وقتی لایههای نهفته موضوع را بررسی کنید به انگیزههای متفاوتی پی میبرید- انگیزههایی که آنها تمایلی به اظهار کردن آن ندارند- چرا که مستقیما به تمایلات و ترسهای اصلی آنها برمیگردد. اما پیشرفت کسب و کار این افراد به درک همین انگیزههای واقعی بستگی دارد.
یک رمزگذار بااستعداد را میشناسم - فرض کنید نام او را مایکل بگذاریم- که همانند دیگران میگوید به این علت به این کسب و کار روی آورده که ایده فوقالعادهای در سر داشته و فکر کرده دنیا به آن احتیاج دارد. استعداد مایکل برای سرمایهگذاران جذاب بود اما او از اینکه به مشتریان پاسخ دهد و تنها نقش یک ناظر را ایفا کند نفرت داشت.
به همین دلیل او در کارش ضعیف و بسیار نامطلوب بود. سرانجام سرمایهگذاران او را اخراج کردند. اما بعد از اخراج، او بیشتر درباره روحیات خود فکر کرد و به این نتیجه رسید که تنها کار روی پروژههایی که برای او لذتبخش است در وی انگیزه واقعی ایجاد میکند.
این گونه بود که فهمید با جذب سرمایهگذاران خارجی و خدمت به آنها در واقع دقیقا خلاف میل باطنی خود رفتار کرده است؛ چرا که در این حالت او مجبور بود فقط کارهایی را انجام دهد که دیگران از او میخواستند.
یک کارآفرین سریالی دیگر را میشناسم که دارای ذهن بسیار شکوفایی است اما شخصیت عجیبی دارد. نام او را بروس میگذاریم. او چهار شرکت تاسیس کرد که همه آنها شکست خوردند تا اینکه بالاخره فهمید در چه موضوعی دارای انگیزه است و همین امر باعث موفقیت او در تاسیس پنجمین شرکت خود شد.
او در ابتدای کار خود شرکتهایی را تاسیس میکرد که به گمان خودش تصور میکرد، سودآوری بالایی داشته باشند. او بعد از شکست چهارمش با یک تحلیلگر مشورت کرد و فهمید پول درآوردن آن چیزی نبود که بروس به دنبال آن بود، بلکه او احتیاج به ارضای میل قوی خود در رقابت کردن برای قرار گرفتن در بالاترین درجه در هر کاری که انجام میداد، داشت.
نیاز او این بود که کسب و کار خود را در زمینهای ایجاد کند که مهارتهای او در سطح جهانی نمود پیدا کند نه اینکه فقط برای رسیدن به منافع در یک صنعت حضور داشته باشد.
او نیاز داشت نقاط قوت خود را پررنگتر نشان دهد و میل درونی خود را با رقابت سخت ارضا کند. او با درک نیاز خود برای قرار گرفتن در بالاترین مرتبه، فهمید که برای تاسیس شرکتی که در نظر دارد، باید روی کمک و سرمایهگذاری دیگران حساب باز کند.
به این ترتیب بود که پنجمین شرکت بروس اکنون ارزش میلیارد دلاری دارد و او با این مساله که بیشتر این ثروت متعلق به سهامداران است، هیچ مشکلی ندارد.
خود من هم بهعنوان یک کارآفرین نمیتوانستم موفق شوم اگر به کمک یک راهنما متوجه نمیشدم که محرک انگیزشی قوی در من این است که «نیاز دارم به من نیاز داشته باشند».
تا زمانی که این انگیزه را در خود نشناخته بودم، از خود رفتارهایی نشان میدادم که باعث میشد وقتی اعضای تیم از من نظر یا پیشنهاد نمیخواستند من هم عملکرد ضعیفی از خود نشان دهم. وقتی به انگیزه اصلی خود پی بردم زندگیام تغییر کرد و باعث شد تبدیل به کارآفرینی شوم که تخصص و راهنماییهای من مورد احترام و توجه قرار گیرند.
وقتی شرکت خود تحت عنوان ای سوپلی را تاسیس کردم، یک ساختار سازمانی را ایجاد کردم که با گردش جلسات هفتگی و مرور پیشرفت کار سه ماهه به من امکان یکپارچه کردن فرآیندها را میداد بدون آنکه کنترل بیش از حد روی همه موضوعات داشته باشم یا باعث کاهش رشد شرکت شوم. من به این روش پایبند بودم و همین موضوع باعث شد شرکت من با ارزش ۱۰۰ میلیون دلار در سال ۲۰۱۰ فروخته شود.
در همه مواردی که ذکر کردم، انگیزهای که باعث حرکت یک کارآفرین میشود اغلب خودخواهی است. متاسفانه انگیزههای خودخواهانه به سختی مورد قبول واقع میشوند چراکه ما همواره میل داریم فعالیتهایمان را به گونهای توجیه کنیم که از لحاظ اجتماعی مورد پذیرش و قابل قبول باشند.
اما از طرف دیگر، اعتراف صادقانه به انگیزههای خودخواهانه ما باعث قدرت بیشتر میشود و به شما کمک میکند روی موضوعاتی تمرکز کنید که برای رسیدن به اهداف مطلوبتان لازم است.
یکی از نتایج مهم اعتراف به داشتن انگیزه خودخواهانه این است که این کار به دیگران اطمینان میدهد که تلاش و کوشش شما به موفقیت خواهد انجامید چرا که در این صورت، آنها علت ورود شما به چالشهای پیش رو را درک خواهند کرد.
انگیزه واقعی یک کارآفرین در صورتی که ناگفته باقی بماند یا با منافع آن کسب و کار در تضاد باشد میتواند موفقیت او را کمرنگ کند. از آنجا که تغییر انگیزههای واقعی انسان تقریبا غیرممکن است، باید راهی پیدا کنید که با همسو کردن انگیزههای خود با جرات و جسارتی که در وجودتان است، آنها را در جهت موفقیت کار خود بهکار گیرید.
ارسال نظر