راهبری واقعی برپایه هوش عاطفی
مترجمان: دکتر نونا مومنی و سیامک میراحمدی راهبر واقعی یک تیم کسی است که افراد را متقاعد میکند که میتوانند، تغییر ایجاد کنند. تنها نکته مهمی که یک راهبر برای مدیریت افراد باید انجام دهد، گرفتن نتیجه است. جک ولچ میگوید برای به دست آوردن این امر، هوش راهبر باید دارای مولفه قوی عاطفی باشد. راهبر سازمانی باید دارای سطح بالایی از خودآگاهی، بلوغ و خودکنترلی باشد و بتواند موانع و مشکلات را مدیریت کند و با شادی و تواضع از کسب موفقیت لذت ببرد. ولچ بنا به تجربیات خود میگوید: برای یک راهبر داشتن هوش عاطفی مهمتر از دیگر مولفهها یا هوش ریاضی است.
مترجمان: دکتر نونا مومنی و سیامک میراحمدی راهبر واقعی یک تیم کسی است که افراد را متقاعد میکند که میتوانند، تغییر ایجاد کنند.
تنها نکته مهمی که یک راهبر برای مدیریت افراد باید انجام دهد، گرفتن نتیجه است. جک ولچ میگوید برای به دست آوردن این امر، هوش راهبر باید دارای مولفه قوی عاطفی باشد. راهبر سازمانی باید دارای سطح بالایی از خودآگاهی، بلوغ و خودکنترلی باشد و بتواند موانع و مشکلات را مدیریت کند و با شادی و تواضع از کسب موفقیت لذت ببرد. ولچ بنا به تجربیات خود میگوید: برای یک راهبر داشتن هوش عاطفی مهمتر از دیگر مولفهها یا هوش ریاضی است.او تاکید میکند که شما نمیتوانید این موضوع را نادیده بگیرید. در محیطهای کسبوکار امروزی، نیاز به کسب آگاهیهای فرافردی و مهارتهای اجتماعی مهمتر از گذشته است.
هوش عاطفی چیست؟
اصول زیربنایی نشان میدهد چگونه هوش عاطفی موفقیت در خانه، مدرسه و کار را توجیه میکند و باعث میشود افراد به تیمهای موثرتر و جمعی تبدیل شوند، بهعلاوه میتواند مهارتها را در تمام سطوح شکل دهد. راهبرانی که با قلب و عقل کار میکنند، کار گروهی، مشارکت و انگیزه بین افراد را تشویق میکنند و آن را ارتقا میدهند. افرادی که دارای حدی از هوش عاطفی هستند، اثربخشتر از دیگران کار میکنند و برای دیگران الهام بخش هستند تا آنها نیز بتوانند اثربخشتر کار کنند و احساس کنند باارزشند و از سوی دیگران درک میشوند. تحقیقات فلشمن و هریس (Fleishma , Harris) نشان داد راهبرانی که اعتماد، احترام، صمیمیت و حسن تفاهم بین اعضای گروه ایجاد میکنند، موفقتر و اثربخشتر هستند.
هوش عاطفی مجموعهای از هوش اجتماعی است که شامل توانایی در کنترل احساسات و عواطف خود و دیگران است، مرز بین آنها را تشخیص میدهد و از این اطلاعات برای هدایت رفتار استفاده میکند. هوش عاطفی متشکل از چهار توانایی پایهای زیر است:
• خودآگاهی فردی
• خود تنظیمی
• خودآگاهی اجتماعی
• مدیریت روابط.
برای هر یک از این مولفهها تواناییهایی وجود دارد که در فهرست زیر ارائه شده است:
۱- خودآگاهی
برای درک عواطف دیگران باید ابتدا عواطف خود را بشناسید. حالات یک راهبر اغلب مسری است، یعنی تاثیر زیادی بر اطرافیانش دارد. راهبری که خودآگاهی بالایی دارد ابتدا باید از این حالات آگاه باشد و دوم آنکه بتواند آنها را به نحوی اثربخش مدیریت کند. ارتقای خودآگاهی به معنی تنظیم احساسات واقعی است. یک راه موثر برای ارتقای خودآگاهی بازخورد است. هنگامی که راهبر به دنبال بازخورد باشد و از آن استقبال کند، سطح خودآگاهی او رشد میکند.
اعتماد به نفس نتیجه اصلی خودآگاهی است و فرد باید نسبت به احساسات دیگران و ارزش خود آنچنان شفاف عمل کند که احساس را بتوان به محض تجربه آن، شناسایی کرد. بهطور مثال اگر احساسی مانند خشم بروز کند هنگامی که به سطح خودآگاهی میرسد احتمال مدیریت آن افزایش مییابد.
۲- خودمدیریتی
راهبر تیم نسبت به تاثیر رفتار خود بر اطرافیان آگاه است و درنتیجه افرادی که از هوش عاطفی بالایی برخوردارند، برای کاهش تاثیرات بالقوه منفی بر دیگران اقدام میکنند. راهبری که خودمدیریتی دارد، احساسات خود را بیان میکند، اما چگونگی ابراز آن را هم کنترل میکند.
۳- مدیریت روابط
مهارت مناسب بینافردی باعث میشود فرد با دیگران در محل کار یا خارج از آن در تعامل باشد و آنها را درک کند. مهمترین مهارتهای تاثیرگذار عبارت است از: تعامل، راهبری از طریق الهام، ابتکار و مدیریت تغییر، مدیریت تعارضو...
۴- آگاهی اجتماعی
توانایی شناخت چگونگی احساس دیگران چیزی است که راهبر خوب را از راهبر عالی متمایز میکند. شخصی که توانایی آن را دارد که از دیدگاه دیگران به موضوعات نگاه کند در خدماترسانی پیشی میگیرد، بهتر درک میکند که دیگران برای پیشرفت به چه احتیاج دارند و احساسات پنهان در نیازهاو خواستهها را بهتر شناسایی میکند.
دیوید مک کلند (David McClelland) استاد دانشگاه هاروارد در تحقیق خود نشان داد راهبرانی که هوش عاطفی بالایی دارند نسبت به کسانی که فاقد این توانمندیها هستند، موثرتر عمل میکنند. او دریافت که این راهبران در بخشهایی که مدیریت میکنند بهطور متوسط ۱۵ تا ۲۰ درصد درآمد سالانه بیشتری دارند.
از مهمترین مهارتهایی که یک راهبر باید آن را در قالب هوش عاطفی گسترش دهد همدردی واقعی است. با تمرکز بر گسترش این مهارت، راهبر با دیگران سازگار میشود و میآموزد که به هنگام سروکار داشتن با آنها به احساساتشان نظم بدهد؛ بنابراین راهبری که این توانایی خود را گسترش میدهد، علاقه واقعی برای درک دیگران دارد و به امور همانگونه که هست مینگرد به اطرافیان الهام و انگیزه میدهد به نحوی که بیانگر احساس عمیقتر باشد. منظور آن است که این راهبران زمانی که با فرد صحبت میکنند به شدت روی طرف متمرکز میشوند. نتیجه اصلی این توانمندی، توانایی جلب مخاطب است، یعنی فرد مردد را به حرکت وامی دارد و بر فرد مخالف تاثیر میگذارد.
مدیران ماهر در این توانمندی بهطور مثال میتوانند در دقایق اول یک مکالمه متوجه شوند که فردی بااستعداد، اما با عملکرد ضعیف، تحت نظارت یک مدیر مستبد بیانگیزه شده است، بنابراین ابتدا باید با کمک و انگیزه دادن باور کند که کار او اهمیت دارد.راهبرانی که همدردی میکنند نسبت به دفعاتی که در یک مکالمه یک کارمند به اولتیماتوم احتیاج دارد، دقیق
هستند.
با این اولتیماتوم کارمند میتواند عملکرد منضبط را بپذیرد یا آن را گسترش دهد. بنابراین همدرد بودن به معنای نرم بودن نیست. راهبری یعنی کسب نتیجه اما همدردی یعنی درک افرادی که با آنها در تعامل هستید. اولین گام درک طرف مقابل است، اما در گام بعدی راهبر باید درنظر بگیرد چگونه توسط دیگران نتیجه کسب کند.
این همان ظرفیتی است که راهبر را از کسی که صرفا مدیریت میکند، جدا میسازد. پس از درک این موضوع، راهبر تیم تصمیم معقول را درمورد عملکرد لازم اتخاذ میکند تا در آن موقعیت به نتیجه برسد. با یادآوری این موضوع که راهبری کسب نتیجه است، این ارتباطات منجر میشود که راهبر با هوش عاطفی بالا پیوسته نسبت به کسانی که با دیگران ارتباط ندارند در سطحی فراتر عمل کند.
همانطور که پیش از این گفته شد، در موفقیت راهبری و مدیریتی هوش عاطفی پیشبینیکننده بهتری نسبت به هوش ریاضی (IQ) است. بنابراین، ایجاد معیاری برای اندازهگیری هوش عاطفی در انتخاب و جذب راهبر در سازمان ضروری است. بسیار مهم است که سازمانها افرادی را برای موقعیتهای مدیریتی انتخاب کنند که در این بعد امتیاز بالایی دارند.
این خبر خوبی است که هوش عاطفی را میتوان در هر سنی آموخت، اما گسترش توانمندیهای شما در این حوزه نیازمند تمرین و تعهد است. برای تسط در این توانمندی، رفتارهای جدیدی که آموزش داده میشود باید آنقدر تکرار شوند که تبدیل به واکنشهای غریزی شوند.
ارسال نظر