نقش مدیران در ایجاد انگیزه بین کارمندان
نویسنده: Schon Beechler مترجم: میثاق شمشیری منبع: INSEAD ویکتور فرانکل: «امروزه مردم بیشترین ابزار و امکانات را برای زیستن در اختیار دارند، اما انگیزهای برای زیستن وجود ندارد. » اولین کاری که من انجام دادم، کار کردن در شیفت دوم یک کارخانه تولید قالبهای پلاستیکی در نیویورک بود. آن کار برای پر کردن زمانهای بیکاری در تابستان بین سال اول و دوم دانشگاه بود. در اولین گام، من مسوول کار با یک ماشین بسیار ساده برای تولید درپوشهای کوچک بودم. کمکم در روند کار مسوولیتهای من عوض شد و کار با چند ماشین دیگر را هم مانند ماشینهای قالب زنی لوله و غیره را هم امتحان کردم.
نویسنده: Schon Beechler مترجم: میثاق شمشیری منبع: INSEAD ویکتور فرانکل: «امروزه مردم بیشترین ابزار و امکانات را برای زیستن در اختیار دارند، اما انگیزهای برای زیستن وجود ندارد.»
اولین کاری که من انجام دادم، کار کردن در شیفت دوم یک کارخانه تولید قالبهای پلاستیکی در نیویورک بود. آن کار برای پر کردن زمانهای بیکاری در تابستان بین سال اول و دوم دانشگاه بود. در اولین گام، من مسوول کار با یک ماشین بسیار ساده برای تولید درپوشهای کوچک بودم. کمکم در روند کار مسوولیتهای من عوض شد و کار با چند ماشین دیگر را هم مانند ماشینهای قالب زنی لوله و غیره را هم امتحان کردم. هر کدام از این دستگاهها، با یک اپراتور کار میکرد به همین دلیل من هرگز نمیتوانستم در هنگام کار با کسی صحبت کنم و فقط در زمانهای استراحت میتوانستیم با کارمندان دیگر صحبت کنیم و البته تنها جذابیت، کار با دستگاههای مختلف بود که انگیزه خوبی برای کار به من میداد.
کمکم به محض اینکه سرکارگر متوجه کم شدن انگیزههای کاری من ناشی از هشت ساعت سرپا ایستادن پای دستگاههای بیروح شده، از خود عکسالعمل نشان داد. او مسوولیت یکی از دستگاههای انتهای محیط کارگاه را که برای تولید چراغ عقب خودرو بود، به من داد. همینطور که نحوه عملکرد دستگاه را برای من شرح میداد، گفت: «باید بدانی که این کار بسیار پراهمیت است. اگر تو کارت را به خوبی انجام دهی، رانندههایی که پشت این چراغها حرکت میکنند به خوبی میتواند با نزدیک شدن به اتومبیل جلویی، نور قرمز رنگ منعکس شده از این چراغها را ببینند. انجام درست این کار میتوانند منجر به نجات جان بسیاری از آدمها باشد؛ چون تو کارهای قبلی را به خوبی انجام دادی و تجربه کافی برای این دستگاه را داشتی من تو را برای این کار انتخاب کردم.»
با شنیدن این حرفها، انگار انرژی تازهای به من تزریق شده بود. کار از این لحظه به بعد برای من معنی پیدا کرده بود. او به من کمک کرده بود تا آن کار بیمعنی برای من تغییر رنگ داده و احساس یکنواختی جای خود را به هوشیاری در کار و دقت در آن بدهد.
کاوش جهانی برای یافتن انگیزه
گشتن به دنبال انگیزه برای زندگی، یک دغدغه جهانی محسوب میشود. عصب شناس و روان شناس معروف، ویکتور فرانکل، در یکی از پرفروشترین و موثرترین کتابهایش به نام انسان در جستوجوی معنی، به این نکته اشاره دارد. این کتاب در کنار تایید تلاش خودمان برای ایجاد انگیزه، بر اهمیت رهبران ما در پیوستن یا اتصال دوباره ما به هدفمند بودن در امور تاکید دارد. این اثر نشان میدهد که ایجاد انگیزه فقط برای نجات نیست، بلکه برای پیروزی در تمام وجوه زندگی است.
دانش مدیریت امروز پر است از پیشنهادهای مختلف برای ایجاد انگیزه در بین کارمندان و استعدادها و راههای متفاوت برای نگه داشتن سرمایههای کاری.
پشتیبانی مالی، بستههای کمکی مختلف و راههای دیگر میتواند برای تعهد و انگیزه کاری استعدادهای شرکت مفید باشد؛ اما نباید فراموش کنیم که ایجاد احساس اهمیت فرد در کار و ارج نهادن به ویژگیهای شخصیتی وی میتواند تاثیر شگرفی بر انگیزه او برای کارهایی که هر روز با آنها سر و کار دارد بگذارد.
برای مثال، مطالعات نشان داده است که اگر فرد انگیزههای عمیق و درونی برای تعهد کاری در خود احساس نکند، موجب استرس، دلزدگی، غیبت، نارضایتی، بیزاری و افسردگی میشود. در عوض فردی که رابطه خوب با کار خود داشته و انگیزههای درونی برای کارش داشته باشد، تعهد، رضایت، شادی، تلاش و قدرت را در حین کار تجربه خواهد کرد. نکته مهم اینجاست! رضایت در کاری نیست که انجام میدهیم، در ارتباطی است که با کار برقرار میکنیم.
در سال ۲۰۰۱، محققان، امی ورزسنوسکی و جین داتون مطالعهای را روی دستهای از افراد که شغلهای به ظاهر ناخوشایند در بیمارستان داشتند و نحوه ارتباط آنها با کارشان انجام دادند. مصاحبه با یکی از کارکنان خدماتی که مسوول نظافت بیماران بخش شیمی درمانی بود نشان داد که حتی کسی که با وظایف ناخوشایند سر و کار دارد، میتواند بهکار خود معنی و اهمیت ببخشد. به گفته وی: «کار من به همان اندازه کار پزشک مهم است. من به این مردم کمک میکنم تا احساس انسان بودن کنند. در سختترین و آسیبپذیرترین نقطه زندگی خود، من به آنها کمک میکنم تا حیثیت خود را حفظ کنند.
من ترس آنها را کاهش میدهم، کمک میکنم تا کنترلشان را به دست آورند. نقش من برای فرآیند درمان بسیار مهم است.» در چشم این کارمند، شغل او فقط یک شغل نیست؛ بلکه یک نیاز است.
کیمکمرون در کتابش با عنوان «مدیریت مثبت» اشاره میکند که هر کاری میتواند مفهوم داشته باشد اگر با یک یا چندی از موارد زیر مرتبط باشد:
• کار به شخص کارمنداحساس مفید بودن بدهد.
• کار مرتبط با خصوصیات فردی یا ارزشهای انسانی باشد.
• کار بتواند با اجتماع ارتباط ایجاد کند.
وقتی کسی خود را برای کار در جایی آماده میکند، این احساس را دارد که آن شغل با وی همخوانی دارد. در مواردی که این حس کمرنگ میشود، مدیران میتوانند آن را پررنگ کنند.ایجاد احساس اهمیت در افراد، یک نیاز همیشگی است. مدیران باید در نظر داشته باشند که زنده نگه داشتن یک نیاز روزانه، نیاز به تلاش مداوم و پویا دارد.
برای جمعبندی، کلامی را از ویکتور فرانکل یادآور میشوم: «انگیزه زندگی در افراد، از شخصی به شخص دیگر متفاوت است و هر روز با روز دیگر و حتی ساعتی با ساعت دیگر تغییر میکند؛ بنابراین نباید نسخه کلی برای تمام لحظات و تمام موقعیتها پیچید! بلکه در لحظهای خاص، برای فرد مورد نظر انگیزهای خاص را زنده کنیم.»
ارسال نظر