بر اساس تحقیقات دنیل اسپیلبر
چرا مخترعان کارآفرین میشوند؟
مترجم: عاطفه جاهدی منبع: Kellogg insight دانش تلویحی برای نوآوری حیاتی است. بر اساس مدل اولیه و مشهور آیرودینامیک، زنبورهای عسل نباید بتوانند پرواز کنند. البته هر حشره شناس یا باغبانی میداند که حشرات کرکی با موفقیت در هوا پرواز میکنند؛ اما این مدل به سادگی این امر را رد میکند. محققان نیز از زمانهای بسیار دور معتقد بودهاند که کارآفرینی نوآورانه امری غیرممکن است. دنیل اسپیلبر، استاد مدیریت و استراتژی در مدرسه کلاگ میگوید: «آنها همواره تاکید میورزند که کارآفرینان نمیتوانند تحول جدیدی در اقتصاد به وجود آورند.
مترجم: عاطفه جاهدی منبع: Kellogg insight دانش تلویحی برای نوآوری حیاتی است. بر اساس مدل اولیه و مشهور آیرودینامیک، زنبورهای عسل نباید بتوانند پرواز کنند. البته هر حشره شناس یا باغبانی میداند که حشرات کرکی با موفقیت در هوا پرواز میکنند؛ اما این مدل به سادگی این امر را رد میکند.
محققان نیز از زمانهای بسیار دور معتقد بودهاند که کارآفرینی نوآورانه امری غیرممکن است. دنیل اسپیلبر، استاد مدیریت و استراتژی در مدرسه کلاگ میگوید: «آنها همواره تاکید میورزند که کارآفرینان نمیتوانند تحول جدیدی در اقتصاد به وجود آورند.»
وقتی خلاقیتها وارد بازار میشوند، شرکتهای تاسیس شده از منافع زیادی برخوردار میشوند. اسپیلبر میگوید: آنها هر نوع دارایی را که مکمل خلاقیت است را در اختیار دارند، همچون ساختارهای شرکتهای تاسیس شده، کانالهای بازاریابی، پایگاه مشتریان موجود و دسترسی به سرمایه.» اما در صورتی که یک فرد خلاق این کار را به تنهایی انجام دهد، مشکلات فراوانی را برای تاسیس یک شرکت جدید باید بر عهده گیرد و این عدم اطمینان وجود خواهد داشت که آیا هر خلاقیت جدیدی را میتوان در بازار عرضه کرد یا خیر.
حتی جوزف شومپیتر که شاید بزرگترین حامی کارآفرینان باشد، در کتاب کلاسیک خود «سرمایهداری، سوسیالیسم و دموکراسی» میگوید که فقط شرکتهای بزرگ منابع و نیروی بازار ضروری جهت ایجاد نوآوری را در اختیار دارند.
اما کارآفرینان زیادی این موضوع را نقض میکنند، همانطور که جفبزوس باید احتمال کارکردن با کتابفروشیهای سنتی را از ذهن گذرانده باشد؛ اما او خود وارد عمل شد و amazon را به وجود آورد.
اسپیلبر خاطرنشان میسازد «هنوز هم کارآفرینان خلاق دیده میشوند «لاری پیج» و «سرجی براین» در گوگل، «امیدیار» در ایبِی، «مارک زوکربرگ» در فیسبوک و «جف بزوس» موسس amazon.com.»
بنابراین واضح است که دیدگاه منفی در مورد مشارکتهای کارآفرینی در اقتصاد همچون آیرودینامیک در مورد زنبور عسل، اعتبار بسیار کمی دارد. اسپیلبر این سوال را مطرح میکند: پس اگر شما ایده بزرگی در سر دارید که به ایجاد خلاقیت در بازار منجر میشود، چرا آن را به یک شرکت موجود ارائه نمیدهید؟» یک دلیل میتواند دانش تلویحی باشد: درک اساسی این نکته که افراد خلاق، خلاقیت خود را در اختیار دارند.
فواید کارآفرینی
به عنوان قسمتی از یک پروژه بزرگ به منظور کشف اینکه چرا نیاز به کارآفرینان خلاق وجود دارد، اسپیلبر از تئوری بازیها در مدلسازی اهمیت اقتصادی دانش ضمنی tacit (دانشی که طی تجربه، مهارت و دانش شخصی در اذهان مردم پدید میآید) استفاده کرد.
او میگوید: انتقال چنین دانش فنی به دیگران کار مشکلی است. من به این نتیجه رسیدهام که دانش ضمنی میتواند توضیحی برای این سوال باشد که چرا مخترعان کارآفرین میشوند. همچون آهنگسازانی که میتوانند اغلب کارهای خودشان را با قدرتی بیشتر از رهبران حرفهای ارکستر رهبری کنند، مخترعان کارآفرین نیز میتوانند یافتههای خود را موثرتر از سازمانهای تاسیس شده که مجوز حق اختراع را صادر یا آن را خریداری میکنند به محصولات قابلعرضه در بازار تبدیل
کنند.
اسپیلبر در مورد مدلش اینگونه توضیح میدهد که «ایده اصلی این است که مخترع و شرکت موجود باید بین رقابت و همکاری یکی را انتخاب کند. در سه مرحله اول، مخترعان بر تحقیق و توسعه سرمایهگذاری میکنند و اختراعی را تولید میکنند. شرکتهای موجود میتوانند خود بر اختراع سرمایهگذاری کنند؛ اما آنها بر ظرفیت سرمایهگذاری میکنند تا اختراعات دیگران را جذب کنند.»
او همچنین ادامه میدهد: «در مرحله دوم مخترعان تصمیم میگیرند که آیا میخواهند برای اختراع خود مجوز بگیرند یا حق اختراع خود را بفروشند.» شرکتهای موجود باید تصمیمگیری کنند که آیا به داشتههای خود تکیه کنند یا ایدههای دیگران را خریداری کنند. در مرحله سوم، همکاری یا رقابت آغاز میشود. این مدل تلاش میکند تا مشخص کند مخترعان برای توسعه دانش ضمنی خود و شرکتهای موجود برای جذب دانش دیگران چه مقدار سرمایهگذاری خواهند کرد.
اسپیلبر مینویسد: «دانش ضمنی یک مخترع مهم است؛ چراکه میتواند بر مزایای رقابتی در اجرای تکنولوژیای که شرکتهای موجود از داراییهای مکمل کسب میکنند، غلبه کند.» مشکل انتقال دانش ضمنی نقایصی را برای شرکتهای موجود به وجود میآورد و اگرچه انتقال این دانش امری بسیار موثر است؛ اما شرکتهای موجود به اندازه مخترعان از اختراعاتشان آگاه نیستند.
کارآفرینی خلاق منافع دیگری نیز دارد. اسپیلبر میگوید: «در دسترس داشتن کارآفرینی به این معنی است که مخترعان بر توسعه اختراعات بیشتر سرمایهگذاری میکنند؛ زیرا آنها میتوانند خودشان آن را توسعه دهند.» او همچنین ادامه میدهد: این امر آنها را به سرمایهگذاری بیشتر در جهت تلاش بیشتر بر اختراع متقاعد میکند. این نتیجه اختراعی اصلیتر است.
علاوهبر آن، کارآفرینی خلاق بر بازده بیشتر در افزایش سرمایهگذاریهای تحقیق و توسعه گرایش دارد. دلیل این امر این است که کارآفرین خلاق باید قیمتها را بشکند تا با شرکتهای موجود به رقابت بپردازد؛ بنابراین حراجی به راه بیندازد زیرا فروشهای فوقالعاده منجر به بازدههای فوقالعاده از محصولات توسعهیافته و فرآیندهای تولید موثر میشود.
سرانجام اینکه تحقیقات اسپیلبر نشان میدهد که ویژگی هر اختراع ویژه مسیری را که باید تا بازار طی کند، تعیین میکند. او اینگونه توضیح میدهد: «اگر شما اختراعی با کیفیت بسیار بالا و شخصی با پتانسیل بازار بسیار خوب دارید و انتقال دانش ضمنی مربوط به آن بسیار مشکل است، احتمال بیشتری وجود دارد که شما یک کارآفرین شوید. در مقابل اختراعات باکیفیت پایینتر با احتمال بیشتری فروخته و انتقال داده میشوند. توسعه فروش آنلاین کتاب میتواند مثالی از یک خلاقیت باکیفیت بالا باشد.
تاثیر سیاست عمومی و مدیریت
اسپیلبر که در حال کامل کردن «کارآفرینی خلاق» (کتابی که برای چاپ در سال آینده در حال آماده شدن است) است، خاطرنشان میسازد که این کار دارای تاثیرات سیاست عمومی است.
او میگوید: «هدف مهم سیستم ثبت اختراع این است که در عوض خواهش از مخترعان در فاش کردن جزئیات آن برای دیگران، به آنها این حق داده شود که از دسترسی دیگران به اختراعشان جلوگیری به عمل آید. تشخیص دانش تلویحی مخترع نشان میدهد ثبت اختراع همه چیز را شامل نمیشود. این حقیقت، مجوز ثبت اختراع را مهمتر میسازد. با حمایت از داراییهای ذهنی مخترعان، ما میخواهیم به آنها جرات دهیم تا نه تنها دانش خود را در مجوز ثبت اختراع فاش کنند؛ بلکه اختراع خود را تجاری کنند؛ بنابراین دانش ضمنی خود را تقسیم کنند یا آن را به واسطه کارآفرینی به کارگیرند. کارآفرینان از حمایت ثبت اختراع برخوردار هستند.
مدیران اجرایی شرکتها نیز باید متوجه باشند. اسپیلبر به شوجی ناکامورا، مهندسی که دیودهای ساطعکننده نور آبی، سبز و سفید (LEDs) و لیزر آبی را اختراع کرده است، اشاره میکند و میگوید: «شرکت نیچا، یک شرکت ژاپنی کوچک که او را استخدام کرده،کمک بسیار کوچکی به او کرد.
ناکامورا ماشینی را که برای تولید LEDها نیاز بود، خریداری کرد و قطعات آن را از هم جدا کرده و دوباره سر هم کرد تا جایی که چیزی را که میخواست، ساخت. او به چیزی دسترسی یافت که افراد بسیاری با در دست داشتن سرمایه و پرسنل بیشتر قادر به دستیابی آن نبودند. اطلاعاتی که او به چاپ رساند بسیار ارزشمند بودند، اما تلاشهای او شامل دانش ضمنی فراوانی بود که فقط برای او شناخته شده بود.
اما نیچا به او به خاطر اختراعش تنها پاداشی به ارزش ۱۸۰ دلار داد و ناکامورا از شرکت شکایت کرد و سرانجام ۹ میلیون دلار به او پرداخت شد؛ اما او آن شرکت را ترک کرد.
اسپیلبر خاطرنشان میسازد: «دانش ضمنی میتواند برای شرکتها بسیار مهم باشد؛ چراکه این دارایی میتواند فرار کند.»
این مثال حامل پیامی برای شرکتهایی است که کارآفرینی را مورد حمایت قرار میدهند - رفتار کارآفرینانه در فضای شرکت. او میگوید: شرکتها باید درک کنند که فقط دسترسی به محصولات اختراع شده توسط کارکنانشان همه ماجرا نیست. کارکنان با استعداد علاوهبر اختراعاتی که در اختیار کارفرمایان خود قرار میدهند، دانش فراوانی در اختیار دارند. کارفرمایان باید توجه داشته باشند تا در عوض گرفتن اختراع و اجرای آنها از این کارمندان، آنها را در پروسه پیشرفت اختراعشان شریک کنند.
ارسال نظر