آیا مدیران زن سبکی مخصوص به خود دارند؟
نویسنده: جیم هسکت مترجم:مژگان جعفری منبع: HBS طرح این بحث که آیا زنان به‌عنوان رهبر یا مدیر تاثیر به‌خصوص یا ویژه‌ای بر نحوه کارکرد زیردستان خود دارند یا خیر، اغلب سبب ایجاد هیجان و التهاب می‌شود، حتی بدون در نظر گرفتن بازخوردها هم، در جهان کسب‌و‌کار مردسالار فعلی این موضوع همانند یک میدان حساس و بالقوه می‌ماند.
جنسیت یک مدیر یا رهبر تا چه حد بر نحوه‌ عملکرد او موثر است؟ پیش از اینکه به این موضوع بپردازیم، نباید فراموش کنیم که هر تلاشی برای تشریح رفتار انسان‌ها (که اساس آن بر جنسیت استوار باشد) در معرض خطر کلیشه‌سازی، ساده‌انگاری و تعمیم‌های غلط است.
زنان یک کلیت واحد نیستند و باید مراقب باشیم وقتی در مورد آنها سخن می‌گوییم با توسل به یک استقرای ناقص ویژگی‌های یک دسته را به کل مجموعه سرایت ندهیم. از طرفی همیشه کلیشه‌هایی درمورد جنسیت‌ها وجود دارد، کلیشه‌هایی که اغلب مردسالارانه هستند و مجموعه‌ای از صفات را که نمودهای قدرت و قاطعیت هستند به مردان و دسته‌ای از صفات را که نمودهای ضعف و ظرافتند به زنان نسبت می‌دهند، در کنار این دو خطر، خطر ساده‌انگاری نیز هر تاملی را تهدید می‌کند. اینها سه خطری هستند که نباید فراموش
کنیم.
نتایج برخی از تحقیقات و مشاهدات نشان می‌دهد که زنان در زمینه رهبری متفاوت با مردان عمل می‌کنند؛ هرچند که پژوهش‌های دیگری وجود دارند که این مدعا را نقض می‌کنند یا علت تفاوت‌ها را اموری موقتی می‌دانند؛ اما گروه اول بر برخی ویژگی‌ها به عنوان تفاوت‌های اساسی مدیران زن پای می‌فشرند. سه ویژگی بسیار مهمی که اغلب برای بیان وجه تمایز مدیران زن عنوان می‌شود، از این قرارند:
۱- زنان در مقابل مردان تمایل بیشتری برای بررسی یک موضوع از چند منظر متفاوت دارند، آنها اغلب مسائل را از چند منظر بررسی می‌کنند سپس دست به اقدام می‌زنند، زنان همچنین نسبت به مردان توانایی بهتری برای تخیل در مورد دیدگاه دیگران در خصوص یک مساله دارند، به همین دلیل اغلب در تصمیم‌گیری‌ها کندتر عمل می‌کنند.
۲- زنان نسبت به مردان درمورد نیازها و تمایلات زیردستان خود حساس‌تر هستند و همدلی بیشتری دارند.
۳- زنان نسبت به مردان در ارتباطات خود با زیردستان شفاف‌تر عمل کرده و اطلاعات خود را به نحو فراگیرتری در اختیار آنها قرار می‌دهند.
اما متاسفانه هیچ شاهد تجربی متقنی برای اثبات ادعاهای فوق وجود ندارد؛ زیرا حجم نمونه در اغلب پژوهش‌ها بسیار کوچک بوده است. یک بررسی تجربی گسترده‌تر می‌تواند به نتایج شگفت‌انگیزی در عرصه مدیریت منجر شود، اگر سبک خاصی در رویکرد زنان و مردان به مدیریت وجود داشته باشد، با روشن شدن جزئیات این سبک، سازمان‌ها و موسسات قادر خواهند بود که به نحو خلاقانه‌تر و مولدتری دست به انتخاب مدیران خود بزنند و به اقتضای نیازهای خود از گستره استعدادهای مردان و زنان بهره ببرند. به این ترتیب یک موسسه ممکن است ترجیح دهد مدیران زن (یا مرد) بیشتری به خدمت خود درآورد تا تعهدات تازه‌ای را عملی کند.
یکی از معضل‌هایی که زنان به‌عنوان مدیر با آن دست و پنجه نرم می‌کنند، اهمیت کمیت کار در کنار کیفیت آن است. هرچند که موضوع یادداشت حاضر این نیست، اما باید به این مطلب اشاره کنیم که اگر یک مدیر مرد ناچار است ساعت‌های متمادی در خصوص کیفیت کاری که قادر به انجام آن است، تامل کند، یک مدیر زن ناچار است در خصوص کمیت نیز تامل کند.
در تصویر متدوالی که در اجتماع از زن وجود دارد، زن، همسر و مادری فداکار است که بیش از هرچیز تمایل دارد مسوولیت‌های خانوادگی را به دوش بکشد، وجود این تصویر به تنهایی برای بروز شکاف در ارزیابی عملکرد مدیران زن و مرد کافی است (حتی اگر این ارزیابی از جانب خود آنان باشد). نباید فراموش کنیم که زنان دائما دچار نگرانی در خصوص زمان و کمیت هستند.
در یک نظر سنجی پژوهشی که در این زمینه و مشترکا بین فعالان کسب‌و‌کار و پژوهشگران آکادمیک صورت گرفته است، افراد به بررسی این پرسش پرداخته‌اند که تفاوت‌های زنان و مردان در حوزه مدیریت عمدتا در چه مسائلی بروز می‌یابد.
کلارا تنبی یکی از متخصصانی که مورد پرسش قرار گرفته است، به وجود تفاوت اذعان دارد و می‌گوید: تفاوت اصلی که به نظر من بین زنان و مردان وجود دارد این است که زنان اغلب صبورتر هستند، آنها بیشتر از مردان اصرار دارند که امور را با خوشرویی حل و فصل کنند.
سوزان چیپمن نیز که در این نظرسنجی مورد پرسش قرار گرفته است، تاکید می‌کند: این انتظار که زنانی که در موقعیت‌های ارشد مدیریتی هستند، ایده‌های کلیشه‌ای ما در مورد زنان را محقق می‌کنند، انتظاری ساده‌دلانه و بیهوده است؛ به خصوص که اغلب زنانی که به چنین موقعیت‌هایی می‌رسند عموما رفتار و شخصیتی نابهنجار
دارند.
کاپی اسپوری، یک مدیر زن معتقد است، زنان توانایی بهتری در حل و فصل بحران‌ها نسبت به مردان دارند، وفاداری سازمانی بیشتری از خود نشان می‌دهند و برخلاف آنچه اغلب گفته می‌شود، به لحاظ احساسی اغلب به اندازه مردها متعادل هستند.
جو هاوارد، معتقد است، مردها و زن‌ها در مدیریت همچون طیف‌های متفاوت یک رنگ هستند و میان آنها تضاد یا تفاوت مشخصی وجود ندارد. جو اعتقاد دارد که در جهان کسب‌و‌کار مردسالار کنونی، زنانی که به‌عنوان رهبر انتخاب می‌شوند، صفاتی بیش از پیش نزدیک به هنجارهای مردانه از خود نشان می‌دهند و بنابراین هنوز نمی‌توان درخصوص ویژگی‌های اصلی رهبران یا مدیران زن اظهار نظر کرد.
هری توماس، به تعمیم‌های کلی و کلیشه‌هایی که در مورد زنان وجود دارد، اعتراض می‌کند و می‌گوید: تیپ‌سازی از شخیصت زنان به عنوان موجوداتی که طبیعتی حساس و ظریف دارند، به صورت طبیعی این تصور را در اذهان عمومی شکل می‌دهد که زنان برای رهبری مناسب نیستند.
برای اینکه از شر تبعیض خلاص شویم و منصفانه و دقیق افراد را بررسی کنیم، باید به هر زن همچون یک فرد مستقل نگاه کنیم، نه بخشی از یک کلیت فرضی.
جان کروفت معتقد است که ایده وجود تفاوت میان سبک رهبری و مدیریت زنان و مردان اساسا ایده باطلی است، وی استدلال می‌کند که مدیریت دانشی است در مورد افرادی که رهبری می‌شوند نه شخصی که رهبری می‌کند و کسانی که مشخصات فرد هدایت‌کننده را عامل شکل‌گیری سبک مدیریتی می‌دانند، این نکته را فراموش کرده‌اند. کروفت توصیه می‌کند که اگر می‌خواهیم تاثیر ویژگی جنسیت بر مدیریت را بررسی کنیم، باید بر جنسیت زیردستان تامل کنیم نه مدیران.
مارلیس کریچسکی، یک پژوهشگر مدیریت، به یک طبقه‌بندی جالب اشاره می‌کند: زمانی که درخصوص مدل‌های رفتاری مدیران زن و مرد تحقیق می‌کرد به آن دست یافته است، براساس این طبقه‌بندی افراد سه دسته هستند: کسانی که مطابق با مدل جنسیتی متعارفشان رفتار می‌کنند، کسانی که از نقش‌های مدل جنسیتی مقابلشان تقلید می‌کنند و دسته سوم کسانی که بیش از هرچیز با عبارت «طبیعت انسانی درهم پیوسته» قابل توصیف هستند، این افراد ویژگی‌های مثبتی را از هردو مدل جنسیتی در هم آمیخته‌اند و در معاشرت اجتماعی خود به کار می‌برند، این مساله ابدا ارتباطی به گرایش جنسی این افراد ندارد، بلکه به هویت اجتماعی آنها مربوط است. کریچلسکی معتقد است که موفق‌ترین مدیران، چه زن باشند و چه مرد، در دسته سوم قرار می‌گیرند؛ افرادی با تفکر پیچیده، که در عین حساسیت چابک و قاطع هستند.