افول امپراتوری مدیران عامل؛ طلوع دیپلماسی سازمانی
دیپلماسی سازمانی (Dorporate Diplomacy) را اینگونه تعریف میکنند: مهارتهای مذاکرهای برای مدیران اجرایی که در محیط آشوبناک و متزلزل کنونی فعالیت میکنند. مدیران ارشد زبده برای پیشبرد اهداف خود به وسیله تعامل و بده بستان با رهبران دیگر سازمانها، دولتها، تحلیلگران، رسانهها و گروههای ذینفع از ابزار دیپلماسی استفاده میکنند. دیپلماسی سازمانی اعتقاد دارد که مدیران کنونی باید بیش از هر چیزی دیپلماتی زبده باشند. در تعریفی دیگر، دیپلماسی شرکتی به برندهایی اطلاق میشود که به شایستگی سفیر کشور مبدأ و نمادی از زادگاه خود در دیگر کشورها هستند.
دیپلماسی سازمانی (Dorporate Diplomacy) را اینگونه تعریف میکنند: مهارتهای مذاکرهای برای مدیران اجرایی که در محیط آشوبناک و متزلزل کنونی فعالیت میکنند. مدیران ارشد زبده برای پیشبرد اهداف خود به وسیله تعامل و بده بستان با رهبران دیگر سازمانها، دولتها، تحلیلگران، رسانهها و گروههای ذینفع از ابزار دیپلماسی استفاده میکنند. دیپلماسی سازمانی اعتقاد دارد که مدیران کنونی باید بیش از هر چیزی دیپلماتی زبده باشند.
در تعریفی دیگر، دیپلماسی شرکتی به برندهایی اطلاق میشود که به شایستگی سفیر کشور مبدأ و نمادی از زادگاه خود در دیگر کشورها هستند. به عنوان مثال، در بسیاری از کشورها نام سامسونگ را هم ارز با نام کره میدانند.
دیپلماسی سازمانی عبارتی مرکب از دو واژه دیپلماسی و سازمان است. دیپلماسی در ادبیات علوم سیاسی و روابط بینالملل به معنای فن پیشبرد و اجرای سیاست خارجی از طرق مسالمتآمیز است که این واژه معنایی در مقابل جنگ دارد، اما گاهی اوقات جنگ خود به ابزاری برای دیپلماسی تبدیل میشود، که در آن وقت از دیپلماسی جنگ سخن به میان میآید.دیپلماسی طی دوران تولد و بلوغ خود تا امروز که به شاخههای مختلف تقسیم شده، تحولات بسیاری به خود دیده است. در ابتدا و تا اوایل قرن بیستم، دیپلماسی به مذاکرات پنهان میان نمایندگان کشورها اطلاق میشد، اما بعد از جنگ جهانی اول، یکی از موارد ۱۴ گانه ویلسون برای صلح جهانی، کنار گذاشتن دیپلماسی مخفی و به کاربردن دیپلماسی آشکار بود. بعد از شکلگیری جامعه ملل، مفهوم دیپلماسی سازمانی مطرح شد. این نکته قابل توجه است که در روابط دیپلماتیک میان بازیگران عرصه بینالملل، هیچ الزام قانونی وجود ندارد، بنابراین استفاده از اهرمها، تضمینکننده روابط هستند. استفاده از اهرمها به اثرگذاری دیپلماسی منجر میشود. جنس اهرمها متفاوت است، اما باید اهرمها توانایی اثرگذاری را داشته باشند.
اصطلاح دیپلماسی اقتصادی عمدتا در دوران پس از جنگ سرد مطرح شد و مورد استفاده قرار گرفت. در این دوران الگوهای متعددی برای نظم نوین جهانی مطرح شدکه یکی از آنها الگوی ژئواکونومیک بود. اساس این الگو بر مبنای تفکیک جهان پیشرفته به سه بلوک حاشیه اقیانوس آرام و آسیا به رهبری چین و ژاپن، قاره آمریکا به رهبری ایالاتمتحده و اروپا به رهبری اتحادیه اروپا قرار دارد. بر مبنای این الگو، تعامل این سه کانون در واقع شکلدهنده نظم اقتصادی بینالمللی نوین خواهد بود و سایر کشورها باید در این چارچوب به تعامل با این کانونهای قدرت و ثروت بپردازند تا از عواید آن در راستای توسعه ملی بهره ببرند.
یکی از تعاریفی که در مورد انسان به کرات گفته میشود این است که انسان مخلوقی است ناطق و اجتماعی. لازمه زندگی اجتماعی، برقراری و حفظ ارتباط با دیگران است، از طرفی بقا و پیشرفت سازمانهای کنونی نیز در گرو اشراف به مباحث و مهارتهای دیپلماتیک است. در این میان مفهوم دیپلماسی سازمانی، روندی تازه در مباحث مدیریتی و سازمانی را مطرح میسازد.
تعریف دقیق دیپلماسی سازمانی از آن جهت که ممکن است با مباحث دیگر نظیر دیپلماسی سیاسی، اقتصادی، مذاکرات سازمانی و... دچار همپوشانی شود، دارای اهمیت است. در این بین حتی برخی متخصصان در زمینه زبانشناسی- شناختی به تعریف دیپلماسی سازمانی همت گماردهاند. به طور کلی دیپلماسی سازمانی را میتوان به عنوان دامنهای از فعالیتها با هدف ایجاد شرایط مطلوب برای انجام فعالیتها و منویات سازمان و نیل و دستیابی به هدفهای سازمانی تعریف کرد. با این تعریف، دیپلماسی سازمانی شامل فعالیتهایی از قبیل اثرگذاری بر دیگر نقشآفرینان اقتصادی و اجتماعی به منظور ایجاد و استفاده از فرصتهای کسبوکاری، تشریک مساعی با مراجع دولتی و نیز قانونگذارانی است که بر فرآیندهای سرمایهگذاری و تجاری تاثیر میگذارند و نیز شامل جلوگیری از تعارضات احتمالی با ذینفعان داخلی و کمینهسازی مخاطرات سیاسی مرتبط و نیز جلب نظر مطلوب رسانهها و رهبران عقاید، به منظور پاسداشت از انگاره و تصویر موجود از سازمان است. این تعریفی است که سانر (Saner) در سال ۲۰۰۰ از دیپلماسی سازمانی ارائه کرد.
استگر از طرفی دیپلماسی سازمانی را تلاش برای مدیریت نظاممندو تخصصی محیط کسبوکار میداند، آن هم در جهتی که امور به گونهای روان انجام گیرد. در تعریف وی، جامعه و سازمان به گونهای در هم میآمیزند که همسویی آرمانها موجب آن میشود تا مجوز عمل سازمان بیچون و چرا از طرف جامعه صادر شود و جامعه و سازمان دوشادوش یکدیگر تکامل مییابند. ریگو و دوآرت نیز دیپلماسی سازمانی را به عنوان شیوهای درست و مورد تایید برای سازمانها برای افزایش قدرت اجتماعی خود و نیز قلمروی اثرگذاری آنها و در نتیجه دستیابی به جایگاه درون جامعه میدانند و به ویژه این مهم را از واجبات شرکتهای فراملیتی برمیشمارند.
دیپلماسی سازمانی از جهات بسیاری قابل مقایسه با روند دیپلماسی سیاسی است. دیپلماتهای سازمانی نقش تسهیلگر را دارند و به ایجاد و حفظ روابط در طول زمان کمک میکنند. گاهی هم دیپلماتهای سازمانی در مقام یک فروشنده قصد دارند تا منافع اقتصادی را برای سازمان خود به ارمغان آورند.نقش مذاکرهکنندگان در هیات دیپلماتیک سازمانی اقناعگری و اثرگذاری بر آرا و عقاید همتایان و همکاران است. روابط عمومی پل ارتباطی میان سازمان و افکار عمومی است. با عنایت به این موارد، یک دیپلمات سازمانی را میتوان به نوعی یک دلال یا واسطه کارآفرینی دانست؛ چرا که از سویی او وظیفه میانجیگری میان طرفین و سود بردن از طریق تعاون را بر عهده دارد و از سوی دیگر او عهدهدار وظیفه کارآفرینانه جستوجو، کشف، ادراک و پیادهسازی بسترهای مطلوب برای انجام و اجرای فعالیتهای سازمانی است.
در نهایت دیپلماسی سازمانی را میتوان با مفهوم دیپلماسی کسبوکار (Business Diplomacy) ارتباط داد. گرچه این دو مفهوم گاهی مترادف یکدیگر به کار میروند، اما دیپلماسی کسبوکار عموما در مورد فعالیتهایی اطلاق میشود که میان نقشآفرینان اقتصادی فردی رد و بدل میشود. بنابراین، دیپلماسی کسبوکار میتواند به وسیله افراد، اعم از کارآفرینان و تجار و به منظور دستیابی به منافع اقتصادی شخصی اجرا شود و نه لزوما منافع سازمان.
منبع: کتاب چهل گفتار پیرامون مدیریت و رهبری در کسب و کار - نوشته: پرویز درگی - انتشارات بازاریابی
ارسال نظر