نگرانیهای کارآفرینان جوان
مترجم: ستاره بابایی من شرکت پاندورا را همراه دو نفر از دوستانم در پایان سال ۱۹۹۹ تاسیس کردم. در عرض چند ماه توانستیم تامینکنندگان اولیه را افزایش دهیم و پروژه ساخت ژنوم موسیقی را شروع کنیم. دوران هیجان انگیزی بود. کلا در یک استودیو در آپارتمان کوچک جا شده بودیم، طرح کسبوکار را روی وایت برد میکشیدیم، نوازندگان و مهندسان را به استخدام در میآوردیم، محصول جدید اختراع میکردیم و کمکم وارد بازی توسعه شرکت شدیم. یکباره همه چیز سخت شد. کم کم پول کم آوردیم و درگیر تلاشی طولانی و خسته کننده برای نجات خود شدیم.
مترجم: ستاره بابایی من شرکت پاندورا را همراه دو نفر از دوستانم در پایان سال 1999 تاسیس کردم. در عرض چند ماه توانستیم تامینکنندگان اولیه را افزایش دهیم و پروژه ساخت ژنوم موسیقی را شروع کنیم. دوران هیجان انگیزی بود.
کلا در یک استودیو در آپارتمان کوچک جا شده بودیم، طرح کسبوکار را روی وایت برد میکشیدیم، نوازندگان و مهندسان را به استخدام در میآوردیم، محصول جدید اختراع میکردیم و کمکم وارد بازی توسعه شرکت
شدیم.
یکباره همه چیز سخت شد. کم کم پول کم آوردیم و درگیر تلاشی طولانی و خسته کننده برای نجات خود شدیم. ۴ سالی زمان برد، چندین مدل کسبوکار تغییر دادیم و پیش از اینکه بتوانیم مبلغ سرمایهگذاری را افزایش دهیم ۳۴۸ سرمایهگذار را از دست دادیم.
زمانی که مجبور به تعطیل کردن کسبوکار خود شدیم، در ماه مارس سال ۲۰۰۴، نزدیک به ۲ میلیون دلار از حقوق و دستمزدها به تعویق افتاده بود، کلی بدهی کارت اعتباری بالا آورده بودیم و با دعاوی دادگاهی و دستور تخلیه دست به گریبان بودیم.
در این مدت هر نوع چالشی را که میتوان برای یک کسبوکار جدید تصور کرد تجربه کردیم. چنان فرآیند دیوانهکنندهای بود که با هیچ معیاری نمیتوانستیم جان سالم به در بریم و به همان قدر که از پیشرفت برنامه پاندورا لذت بردم، آن روزها را هیچ وقت از یاد نمیبرم.
وقتی مردم از چالشهای شروع یک کسبوکار حرف میزنند بیشتر صحبتها حول چالشهای خارجی تمرکز دارد: جمع آوری پول، پیدا کردن افراد ماهر، غلبه بر رقابتها، ایجاد آگاهی و غیره. البته اینها همه موانع مهمی هستند که برای شروع هر کسبوکاری پیش میآید. اما برای ما بزرگترین مانع، عوامل داخلی بود، من با اثرات فردی ناشی از اجبار مداوم به قرض گرفتن پول و هدر دادن وقت دیگران دست و پنجه نرم میکردم و همه اینها بابت کاری بود که شانس کمی برای موفقیت اش وجود داشت. حس بسیار بدی داشتم و تحمل این فشارها با گذشت هر سال سختتر
میشد.
در ابتدای کار تبادل نظر با سرمایهگذاران آسان است. اشتیاق زیادی دارید. از حس دیوانهکننده تلاش و شوق ابداع میآید سپس، همین که ایدهتان با واقعیات بازار میآمیزد سرعتتان کاهش مییابد، مگر اینکه خیلی خوش شانس
باشید.
صعود دشوار میشود و شما این مهم را از یاد میبرید. این زمانی است که شما به عنوان یک رهبر واقعا مورد آزمایش قرار میگیرید. در فقدان شواهدی که متضمن حمایت مستمر حامیانتان است، آیا میتوانید همچنان وفاداری آنها را حفظ کنید؟
چهار سال برای من مدت زمان زیادی بود تا با این قضیه دست و پنجهنرم کنم. خیلی زود فهمیدم که راه در این نیست که تظاهر کنم اوضاع چندان بد نیست، یا به جای تجربه کردن به بازسازی و شروع دوباره روی آورم. در عوض، راهحل از توصیهای ساده و به موقع پیدا شد. یک روز کسی به من گفت که «از نگرانی دست بردارم.» درست به هدف زده بود. در واقع من بسیار نگران و شرمنده بودم و شرم و نگرانی احساس فلج کننده برای یک کارآفرین
است.
پول شما اشتیاق و باورتان است، این چیزی است که سرمایهگذاران و مردم را به سمت شما جذب میکند و همان سرچشمهای است که وقتی از دیوار نگرانیهای روزانه بالا میروید روحیهتان را حفظ میکند. اگر این عزم و اراده را از دست بدهید، میل خود را نیز به سرعت از دست خواهید داد و با فشارهای خارجی و شک و تردیدی که به همراه آن میآید در هم خواهید شکست.
اعتماد دائمی دوستان، خانواده و کارمندان برای نگه داشتن این شرکت، در من حس رو به رشدی از شکست و عقب ماندن از راههای حرفهای دیگر ایجاد کرده بود. توصیه بهنگام به من کمک کرد که این حس را در هم
بشکنم.
این مساله به من یادآور شد که راهاندازی یک کسبوکار جدید از همان مراحل و مزایای مشاغل استاندارد پیروی نمیکند و تا زمانی که من پیشرفت کارم را با همان معیار اندازهگیری کنم، با این کار کنار نخواهم آمد. حقیقت این است که راهاندازی یک کار تجربه و ماجراجویی است و پر از چیزهای نامعقول است.
همین که این دیدگاه را پیدا کردم، مدیریت شک و تردیدهایی که داشتم آسان شد و تمام آن کارهایی که باید انجام میدادم با یقین و اشتیاق همراه شد. در نهایت، من فکر میکنم که سرمایهگذاران خریدار آن اعتماد به نفس و حس هدفمندی بودند.
این یک جورخوش بینی دائمی است، اما از نوعی که با خود فرصت به همراه میآورد. در طول پنج سال گذشته، من فرصت دیدار با بسیاری از کارآفرینان موفق را داشتم و همچنین کسانی که تقریبا نسخهای از آنچه من خود از سر گذرانده بودم را تجربه میکردند.
شروع کار تازه سخت است. به ندرت موفقیتآمیز است و بسیار متفاوت از آن چیزی است که اطرافیانتان توان همراهی با آن را دارند. درک کامل احتمال کم بودن وفقیت و با این وجود استقبال از آن، در واقع به جای شرم و نگرانی به شما اعتماد به نفس
میدهد.
من مرتبا مردمی را میبینم که با تنشهای دشواری زندگی میکنند، نگرانی شان را میتوانم حس کنم، اما شما با دیدگاه درست میتوانید ذهن خود را آرام کنید و در واقع از آنچه پیشرو است، لذت ببرید.
من به دنبال کردن میل و علاقه بسیار اعتقاد دارم هرچه بیشتر آرمان گرا باشید، بهتر است. شما یک بار زندگی میکنید، سعی کنید با بیشترین سرعت به جلو حرکت کنید و تمام تلاش خود را بکنید تا سربلند شوید.
ارسال نظر