چهار درس مدیریتی که باید از هنر آموخت
نویسنده: کوین دام مترجم: مریم رضایی منبع: INC مردم برای رفتن به سینما، تئاتر یا کنسرت پول صرف میکنند؛ اما چرا کارشناسان همچنان اثر آموزنده هنر بر کسبوکار را نادیده میگیرند؟ چند سال پیش، وقتی با مطالعهای تشریحی روبهرو شدم که در آن گفته شده بود بیش از ۱۵ درصد اعضای سازمان کارآفرینان (EO) سابقه هنری دارند، در حالی که کمتر از ۵ درصد آنان تحصیلاتی مرتبط با کسبوکار داشتهاند، تصمیم گرفتم مقالهای را تحت عنوان «کارآفرینان: هنرمندان دنیای کسبوکار» در نشریهای منتشر کنم. در این مقاله عنوان شده که ریاضی و علوم طبیعی بسیار باارزشند، اما مدیریت واقعی در هنر آموخته میشود.
نویسنده: کوین دام مترجم: مریم رضایی منبع: INC مردم برای رفتن به سینما، تئاتر یا کنسرت پول صرف میکنند؛ اما چرا کارشناسان همچنان اثر آموزنده هنر بر کسبوکار را نادیده میگیرند؟ چند سال پیش، وقتی با مطالعهای تشریحی روبهرو شدم که در آن گفته شده بود بیش از ۱۵ درصد اعضای سازمان کارآفرینان (EO) سابقه هنری دارند، در حالی که کمتر از ۵ درصد آنان تحصیلاتی مرتبط با کسبوکار داشتهاند، تصمیم گرفتم مقالهای را تحت عنوان «کارآفرینان: هنرمندان دنیای کسبوکار» در نشریهای منتشر کنم. در این مقاله عنوان شده که ریاضی و علوم طبیعی بسیار باارزشند، اما مدیریت واقعی در هنر آموخته میشود. چهار درسی که میتوان از هنر در زمینه مدیریت آموخت، عبارتند از: ۱) پروژهای را از ابتدا تا انتهای آن مدیریت کنید بسیاری از برنامههای مدرسههای کسبوکار، دربرگیرنده طرحهای کسبوکار هستند که به ندرت به سرمایهگذاری یا موفقیت منجر میشوند. دانشجویان این مدارس، مثل دانشجویان رشتههای هنرهای نمایشی باید طوری تربیت شوند که بعدا در کار بتوانند مفهومی را از نقطه صفر ایجاد کنند و این مفهوم را طوری تصحیح کنند که بتوانند آن را به صورت یک دیدگاه قانع کننده بیان کنند. همچنین آنها باید این توانایی را داشته باشند که نیروی کار ماهر استخدام کنند، افراد را به موقع و بر اساس بودجه به سوی انجام کار کامل هدایت کنند، محصولاتشان را بفروشند و به سرعت واکنش مشتری را گردآوری کنند. ۲) افراد پویا را به طور موثری مدیریت کنید مردم معمولا هنرمندان را افرادی عجیب و غریب توصیف میکنند که این موضوع در مورد بسیاری از آنها صحت دارد. بنابراین تصور کنید باید شرکتی را مدیریت کنید که مملو از اینگونه افراد غیرعادی است. و به هر صورت، برخلاف شرکتتان، این افراد با وجود محدودیتهای سخت زمانی و منابع، با رضایت فردی و به طور مرتب، محصولات به شدت خلاقانه و اثرگذاری را ارائه میدهند. کاری که آنها ارائه میدهند تقریبا همیشه یک تجربه مشتری قدرتمند است که به عنوان هدف اصلی، در نظر گرفته میشود. بیشتر هنرمندان مرتب تحت تعلیم هستند تا نحوه راهنمایی هنرمندانه همقطاران خود را به شکل جمعی بیاموزند و به تجربهای تاثیرگذار دست یابند. در شرایطی که فردیتگرایی میتواند سازمانهای بزرگی مثل گلدمن ساکس را متلاشی کند، هنرمندان میدانند که چگونه افراد را برای انجام کار گروهی در کنار هم جمع کنند، چون در غیر اینصورت، هیچگونه اثر هنری خلق نمیشود. ۳) مسوولیتپذیری کامل را تضمین کنید تصور کنید از عوامل پشت صحنه یک تئاتر کوچک برای اجرای نمایشنامه هملت هستید و وظیفه قرار دادن جمجمه در صحنه معروف «یوریک» بر عهده شما گذاشته شده است. بار اول این کار را فراموش میکنید و عوامل صحنه شما را ملامت میکنند. اگر بار دوم هم کارتان را فراموش کنید، اخراج خواهید شد و برای همیشه به عنوان فردی که کار صحنه را خراب کرده، شناخته خواهید شد. زندگی و مرگ هنرمندان با قابلیت اعتمادپذیری آنها ادامه مییابد، در حالی که دیگران فکر میکنند هنرمندان وظیفهشناس نیستند. هنرمندان در محیطی رشد میکنند که در آن محصول نهایی کار وقتی خوب میشود که فردی که کمترین نقش را هم دارد، خوب کار کرده باشد. این افراد به جای نشان دادن مهارتهای فردی، به نتیجه نهایی کار میاندیشند. ۴) تفکر کلنگرانه را اجرا کنید از روزی که شما نقشی را در یک تولید یا پروژه هنری یا فیلم بر عهده میگیرید، خیلی زود درمییابید که بخشی از چیزی هستید که بسیار بزرگتر از خودتان است. میزان مشارکت شما تنها تا جایی اهمیت دارد که در کنار کیفیت و اثر کل کار قرار میگیرد. هنرمندان به شدت به این رویکرد اعتقاد دارند که موفقیت کامل کار نهایی، به شایستگی چیزی که آنها ارائه میدهند بستگی دارد. پارتیبازی و ماندگاری ممکن است فرصت ایجاد کند، اما تنها ارتباط درست با مشتری میتواند رمز ماندگاری کسبوکار شما باشد. این حقیقت باعث میشود کلیه هنرمندان موفق، فردیتگرایی خود را در اختیار تجربه کلی کار قرار دهند. افرادی که دیگران را به انجام یک کار مشابه به صورت اشتراکی هدایت میکنند، فرصتها و موفقیتهای دائمی به دست میآورند. اما افرادی که مغرورند و فقط در دیدگاههای خودشان غرق میشوند، به شکست و نارضایتی میرسند. این درسها را میتوانید با درگیر شدن در هنر بیاموزید. تئاترها، ارکسترها و گالریها همگی آزمایشگاههای شگفتانگیزی برای خلاقیت، برقراری ارتباط و البته مدیریت هستند. افرادی که در کار هنر هستند، با کاربردهای عملی و تکرار شونده، این مفاهیم مدیریتی را در خود نقش میدهند. بنابراین اگر مهندسین، کارمندان فروش و مدیران شرکت شما، از این حوزههای مدیریتی اطلاعاتی ندارند، شاید باید به فکر استخدام فارغالتحصیلان رشتههای هنری باشید تا نحوه کار را به کارمندانتان یاد بدهید.
ارسال نظر