مهارتهای مدیریتی
آیا مثبت اندیشی بیش از حد مدیران خوب است؟
مترجم: سیمین راد
آیا میتوان بیش از اندازه مثبت فکر کرد؟ بله. به نحو بسیار مثبتی میتوان بیش از اندازه مثبت فکر کرد.
اخیرا طی واقعهای نزدیک به ۲۴ نفر از کسانی که خودشان را مثبتاندیش میدانستند، با پاهای برهنه از روی زغالهای داغ عبور کردند. هدف از این راهپیمایی داغ چه بود؟ هدف آنها این بود که به تماشاچیان نشان دهند چگونه میتوان با فکر مثبت بر ترسهای منفی غلبه کرد.
نویسنده: مایک میکالوویچ
مترجم: سیمین راد
آیا میتوان بیش از اندازه مثبت فکر کرد؟ بله. به نحو بسیار مثبتی میتوان بیش از اندازه مثبت فکر کرد.
اخیرا طی واقعهای نزدیک به ۲۴ نفر از کسانی که خودشان را مثبتاندیش میدانستند، با پاهای برهنه از روی زغالهای داغ عبور کردند. هدف از این راهپیمایی داغ چه بود؟ هدف آنها این بود که به تماشاچیان نشان دهند چگونه میتوان با فکر مثبت بر ترسهای منفی غلبه کرد. اما ظاهرا همه این افراد به قدر کافی مثبتاندیش نبودند و در نتیجه، برخی از آنها به سوختگی درجه سه نیز دچار شدند. اما رابطه این ماجرا با کسب و کار چیست؟ چگونه میتوان از این واقعه الگویی برای مثبتاندیشی یا منفیاندیشی در کسب و کار ایجاد کرد؟
امروزه، در دوران رکود اقتصاد جهانی، بیش از هر زمان دیگری، صحبت از مثبتاندیشی در اقتصاد مطرح می شود. در واقع، هر زمان با اشتباه یا شکستی در زندگی یا کار مواجه میشویم، همه میگویند به قدر کافی مثبتاندیش نبودهایم. منفیاندیشی و منفی بافی دو پدیده کاملا طبیعی هستند و عملا بخشی از تجربه واقعی هر انسان به حساب میآیند. اما همچون هر پدیده دیگری در زندگی، ما به توازن نیاز داریم و نه افراط یا تفریط. مثبتاندیشی بیش از اندازه، آن روی سکه منفیاندیشی بیش از اندازه است. به همین خاطر، مهمترین توصیه ما به مدیران این است که بیش از اندازه در تصمیمهای مدیریتیشان مثبتاندیش نباشند و توازنی را بین نگاه مثبت و منفی حفظ کنند. نگاه بیاندازه مثبت به کار و شرایط کاری به کسب و کار شما آسیبهای جدی و رفعنشدنی میرساند. مدیران موفق همواره به ایجاد توازنی واقعی بین نگاههای مثبت و منفی نیاز دارند. موارد شایعی وجود دارند که مدیران «بیش از اندازه» مثبتاندیش میشوند. در اینجا سه مورد را بررسی میکنیم:
۱) خودتان را بیمورد تایید میکنید.
کسانی را میشناسیم که هر روز صبح رو به آینه نگاه میکنند و در حالی که آب پرتقال را مینوشند، به خودشان میگویند «من به قدر کافی زرنگ هستم!». دوباره فکر کنید. وقتی تلاش میکنیم تا خودمان را به شیوه بالا تصدیق کنیم، وقتی میکوشیم تا خودمان را به این نحو مورد تایید قرار دهیم، آنگاه، بهطور خودکار، با استدلالی منفی مواجه میشویم. مثلا، وقتی به خودمان میگوییم «من به قدر کافی زرنگ هستم!»، ذهن ما سریعا می پرسد «پس چگونه این همه متحمل شکست و اشتباه شدهای؟». تاییدهای نامعتبر و تصدیقهای بیمورد عملا سبب میشوند که درباره خودتان منفی فکر کنید و نه مثبت. وقتی بیش از اندازه خودتان را تصدیق میکنید، در واقع دارید بیش از اندازه خودتان را تکذیب میکنید.
۲) تجسمهای ذهنی و غیرواقعی دارید.
احتمالا سعی میکنید تا مشتری جدید یا حتی وسایل جدید شرکتتان را در ذهن تجسم کنید. پس اجازه دهید تصاویر و ایدههای گوناگون راهشان را به ذهنتان باز کنند تا شما بتوانید با آرامش جهان را در پیشگاه خودتان ببینید. سپس شما صبر میکنید. همچنان صبر پیشه میکنید و منتظرید تا بهترین و مثبتترین ایده به ذهنتان خطور کند. اما این تجسمهای ذهنی شما بسیار خطرناک هستند و حتی گاهی میتوانند شما را به دام مخاطراتی همچون تنبلی، رکود، بیکاری، سستی و بیاثری سوق دهند. نشستن و تجسمکردن هرگز نتیجه خوبی به ارمغان نیاورده است. هیچکسی هرگز نتوانسته با استفاده از قوه تجسم به موفقیت دست یابد؛ چراکه قوه تجسم هرگز به معنای واقعیت کامل نیست. این شکل از مثبتاندیشی نیز کاذب است.
۳) تا سالها اهدافی ثابت و مقرر دارید.
پتانسیل این خطر بیش از خطرهای دیگر در کمین اغلب مدیران نشسته است. این اشتباه یکی از شکلهای رایج مثبتاندیشی در کسب و کار به حساب میآید. درست است که باید برای فعالیتهای یک شرکت هدف داشت و اهدافی را حتی به صورت بلند مدت مقرر کرد. اما مشکل وقتی پدید میآید که جهان کسبوکار، جهان بازار، یا جهان اقتصاد، پیوسته در حال تغییر است، ولی اهداف و برنامههای ما هیچ تغییری نمیکنند. حتی اهداف بلندمدت و کلان شرکت نیز باید بر حسب اقتضائات موجود دستخوش بازاندیشی شوند. پس بزرگترین خطر یا سیاهترین نقطه کور مدیران در تصمیمگیری اینجا نهفته است: اهداف مثبتی دارید، اما این اهداف با تغییرات سیال محیط اقتصادی سازگار نیستند و در نتیجه شکست میخورید. پس از این اتفاق تصور میکنید ایراد از آن اهداف است، اما مشکل نه در اهداف مثبت شما، بلکه در مثبتاندیشی بیش از اندازه شما نهفته است. شما عملا هنوز به اهدافی میپردازید که دیگر به درد کسب و کار شما نمیخورند و هیچ کسی توجهی به آنها ندارد. پس نیاز دارید به صورت سیال و دینامیک، اهداف و برنامههایتان را تنظیم کنید.
نتیجه گیری: مثبتاندیشی هرگز بد نیست. تنها میخواهیم بگوییم که مثبتاندیشی، در بسیاری از موارد، بیش از اندازه انجام گرفته است. حتی منفیاندیشی نیز هرگز بد نیست، اما ارزش آن همواره از سوی اغلب مدیران کنار گذاشته شده است. پس سعی کنید قدری در کسب و کارتان منفی باشید، اما نه هرگز بیش از اندازه منفی، بلکه به نحوی متعادل منفی و به نحوی متعادل مثبت فکر کنید. قدری منفیاندیشی به شما کمک میکند تا تصمیمات مثبتی برای کسبوکارتان اتخاذ کنید.
ارسال نظر