اشتباهات رایج مدیران برای تصمیم‌گیری

منبع: سازمان «مدیریت کسب و کارهای کوچک» (SBA)

مترجم: سیمین راد

معمولا مدیران نقطه‌ نهایی تصمیم‌گیری‌های هر شرکتی هستند؛ اما هیچ مدیری برای تصمیم‌گیری تنها نیست. برخی از مدیران از هیات رییسه‌ شرکت کمک می‌خواهند، برخی دیگر با گروه‌های مدیریتی یا حتی کارمندان ارشدشان گفت‌وگو می‌کنند و عده‌ای نیز مشاوران خاص خودشان را دارند. به‌طور کلی نیز عوامل بسیاری بر تصمیم‌های همگان اثر می‌گذارد و به آنها جهت می‌دهد.

به همین خاطر، اتخاذ مناسب‌ترین تصمیم یکی از مهم‌ترین وظایف هر مدیری است. مدیران شایسته کسانی هستند که در سخت‌ترین لحظه‌ها بهترین تصمیم‌ها را می‌گیرند.

در عین حال، هیچ مدیری معصوم نیست. هر مدیری اشتباهات خاص خودش را دارد. این اشتباهات تنها طی تجربه کاهش می‌یابند. به همین خاطر، تجربه‌ بالا در تصمیم‌گیری مهم‌ترین رکن شناسایی یک مدیر موفق است. ما در اینجا قصد داریم به برخی از اشتباهات رایج مدیران در زمان تصمیم‌گیری اشاره کنیم.

۱- اعتماد بیش از اندازه به گفته‌های متخصصان

مردم اغلب تمایل دارند تاکید زیادی بر گفته‌های متخصصان داشته باشند. آنها گاه به نحوی افراطی این گفته‌ها را تغییر می‌دهند و بزرگ‌نمایی می‌کنند. اما مدیران نباید در این دام گیر بیفتند. مدیران ضمن اینکه باید به حرف‌های متخصصان به خوبی گوش دهند، وظیفه دارند که نسبت به صحت و سقم آنها حساس باشند.

واقعیت محض در بازار امروز این است که تصمیم نهایی را مدیر می‌گیرد. در عین حال، شکست مالی نیز بیش از همه به مدیران ضرر می‌زند. پس موقعیت خاص بازار اقتضائات و ضرورت‌های خاص خودش را دارد. متخصصان تنها در رشته‌های خودشان تخصص دارند، اما مدیران باید متخصص تصمیم‌گیری باشند.

اما هیچ رشته تخصصی برای تصمیم‌گیری در هیچ جای جهان وجود ندارد؛ چراکه توانایی تصمیم‌گیری مناسب تنها به تجربه و آگاهی بستگی دارد. معمولا متخصصان، مبانی و پیش‌داوری‌های نظری و فکری خاص خودشان را دارند. البته هر انسانی چنین وضعیتی دارد. همه‌ ما با مجموعه‌ای از آگاهی‌ها و تجربه‌های قبلی به سراغ مسائل جدید می‌رویم.

پس بهتر است هیچ مدیری هرگز سریعا به حرف یک متخصص وفادار نماند. هر مدیر باید به خوبی تحقیق کند و از چندین و چند متخصص و چندین و چند منبع مناسب (کتاب‌ها، وب‌سایت‌ها، مدیران دیگر، همکاران و...) یاری بگیرد.

مدیران نباید بیش از اندازه به حرف‌های متخصصان گوش بدهند. آنها باید حرف‌های متخصصان را به خوبی بشنوند و سپس دست به تحقیق بزنند. تصمیم نهایی را همواره پس از تحقیق و بررسی حرف متخصصان انجام دهید.

۲- ارزش‌گذاری بیش از اندازه درباره‌ اطلاعات رسیده از جانب دیگران

مردم اغلب تمایل دارند تا در مورد ارزش برخی از افراد غلو کنند و ارزش برخی دیگر را ناچیز بپندارند. برای مثال، ما برای متخصصان، والدین، پزشکان، ثروتمندان و مهندسان ارزش زیادی قائل هستیم؛ اما گاهی در این ارزش‌ها غلو و بزرگ‌نمایی می‌شود.

بی‌تردید این اشخاص نیز انسان هستند و هیچ انسانی معصوم نیست. همه‌ انسان‌ها مرتکب اشتباه می‌شوند و آگاهی و تجربه‌ کامل و مطلقی ندارند. پس نباید به این غلوها اهمیت زیادی داد و برای این ارزش‌گذاری‌های دروغین اهمیت قائل شد.

همچنین ما عادت داریم برخی دیگر از افراد را ناچیز بشماریم و شغل‌ها و توانایی‌هایشان را نبینیم. این کار نیز غلط است. چه بسا یک رفتگر بتواند در چندین مورد اطلاعات دقیق‌تری نسبت به یک مهندس داشته باشد. برای همین مدیران نه تنها باید از غلوها پرهیز کنند، بلکه باید هر امکانی برای راهنمایی و بهبود وضعیت را تصدیق کنند.

مردم وقتی به متخصصان می‌‌رسند، آنها را برتر از خودشان می‌دانند. مردم سریعا توانایی‌های خودشان را فراموش می‌کنند و تسلیم اطلاعات متخصصان می‌شوند. اما در همین لحظه باید پرسید که من چه کاری می‌توانم انجام دهم که فلان متخصص نمی‌تواند؟ این پرسش جهان را برای شما واقعی‌تر می‌کند و موقعیت‌های بهتری را پیش پایتان می‌گذارد.

۳- پذیرش آنچه دوست دارید بشنوید یا دیدنِ آنچه دوست دارید ببینید

هرگز نباید خودتان را محدود کنید. با این مثال می‌توان این اشتباه را روشن کرد. به یکی از کارمندانتان بگویید که به یکی از اتاق‌های کار برود و هر جا روی دیوار لکه‌ کثیفی می‌بیند، گزارش دهد. گزارش او را نگاه کنید و سپس همین کار را از کارمندِ دیگری بخواهید. گزارش نفر دوم را نیز نگاه کنید. سپس خودتان همین کار را انجام دهید و برای خودتان گزارش بنویسید.

حال می‌توانید هر سه گزارش را در کنار هم با یکدیگر مقایسه کنید. بی‌تردید اختلاف‌هایی وجود دارد. هر کسی توانایی‌های خاص خودش را دارد و در نتیجه نمی‌تواند نسبت به کل ایرادات آگاه باشد. شما نیز نباید به هر چیزی که می‌بینید یا هر چیزی که می‌شنوید اطمینان کنید؛ اما این نکته نیز کافی نیست.

برخی مدیران از تملق لذت می‌برند. آنها دوست دارند چیزی را بشنوند که خودشان می‌خواهند.

آنها حتی گاهی دوست دارند چیزی را ببینند که خودشان می‌خواهند. این شیوه از مدیریت واقع گرایانه نیست و نمی‌تواند به مناسبات و روابط واقعی درون کسب و کار پی ببرد. بر عکس این موقعیت نیز صحت دارد: کسی چیزی به مدیر می‌گوید اما مدیر دوست ندارد چنین چیزی بشنود؛ یا کسی چیزی را به مدیر نشان می‌دهد که مدیر دوست ندارد چنین چیزی را ببیند.

این دوست‌نداشتن بزرگ‌ترین اشتباه مدیران است. آنها با این کار خودشان را از فهم اشتباهات، ایرادات، نواقص و نقاط ضعف کسب و کارشان محروم می‌کنند. چنین مدیرانی هرگز نمی‌توانند دست به تصمیم‌گیری مناسب بزنند.

چنین کسب و کاری نیز همواره در خطر بحران قرار دارد. هر شرکتی در نقطه‌ نخست وظیفه دارد تا جای ممکن نسبت به ضعف‌هایش آگاه باشد. ضعف‌ها تنها با گزارش‌های اعضای یک شرکت حل می‌شوند. برای همین نسبت به اعتراض‌ها و اختلاف‌های درون شرکت گشوده باشید و تا جای ممکن برای حل مشکلات تلاش کنید.

۴-گوش‌ندادن به احساسات، یا نادیده‌گرفتنِ مشکلات جسمی

بسیاری از مدیران معتقدند که نباید به احساس گوش داد و باید با عقل تصمیم گرفت. بی‌تردید آنها حق دارند؛ اما نکته به همین سادگی نیست. عقل و احساس نه تنها در مقابل همدیگر نیستند، بلکه مکمل و متمم یکدیگرند.

عقل و احساس یکدیگر را کامل می‌کنند و به همدیگر نیرو می‌بخشند. اما احساس‌های ما در زمان تصمیم‌گیری به چه طریقی بروز می‌کنند؟ پژوهش‌های سازمان «مدیریت کسب‌وکار» در آمریکا نشان می‌دهد که معده، قلب، روده، شش‌ها و دستگاه مزاج مدیران در زمانِ تصمیم‌گیری بسیار حساس می‌شوند.

این پژوهش‌های علمی اثبات می‌کنند که مدیران عصبی معده‌های خوبی ندارند و مدیران موفق از دستگاه مزاج مناسب برخوردار هستند. همچنین بررسی‌های دیگری نشان می‌دهند که مدیران سیگاری بیش از همه در تصمیم‌گیری مرتکب اشتباه می‌شوند؛ اما این نشانه‌ها و علائم درست در زمان تصمیم‌گیری بروز می‌یابند: درد معده شروع می‌شود و قلب تند می‌زند. هر مدیری این احساسات را تجربه کرده است.

اکثر مدیران می‌دانند که نمی‌توان با معده ‌درد تصمیم گرفت. برخی از آنها به دلیل حساسیت بالایشان مشکلات قلبی دارند، اما این احساسات مگر چیستند؟ دانشمندان معتقدند که آنها قبلا به تاریکخانه‌ ذهنتان پس فرستاده شده‌اند، اما لحظه‌ تصمیم‌گیری همان لحظه‌ بیدار شدن احساس شما از طریق حساسیت‌های درونی شما است.

آیا در لحظه‌ تصمیم‌گیری سیگار می‌کشید؟ به چای، قهوه، یا نسکافه نیاز دارید؟ آیا می‌دانید موفق‌ترین مدیران به جای این دسته از نوشیدنی‌ها، از آب‌میوه استفاده می‌کنند؟ آیا می‌دانید که تپش قلب نشانه‌ خوبی برای هیچ مدیری نیست؟ مسائل پزشکی امروزه اثر زیادی بر جریانِ کسب‌وکارهای بزرگ و موفق دارند. به همین خاطر، سعی کنید تا به این دسته از احساسات‌ خود بها بدهید. هر مدیرِ شایسته‌ای می‌تواند پیوند متوازن و متناسبی بین عقل و احساس به وجود آورد.