جیمز دایسون

مترجم: سالومه عظیمی

سی و سه سال پیش جیمز دیسون در پی تحقق یک رویای غیرمعمول بود؛ ساختن یک جاروبرقی برتر. او بالاخره توانست جاروبرقی بدون کیسه خود را به فروشگاه‌های انگلیس و سپس آمریکا عرضه کند و به سرعت بازار هر دو کشور را تسخیر کند. دایسون ۶۴ ساله که هنوز مالک انحصاری کمپانی خویش است، در گفت‌وگو با بارت هلم Burt Helm تشریح می‌کند که چگونه توانست این طراحی جاروبرقی را به یک تجارت میلیارد دلاری تبدیل کند و چرا او هنوز زندگی با ریسک و هیجان را - تا جایی که با ۱۰ ساعت خواب هر شب او تداخل نداشته باشد- دوست دارد: من در بیرون شهر بزرگ شدم. والدین من هر دو معلم بودند در نتیجه من متون کلاسیک و هنر را در مدرسه آموختم. در ۹ سالگی پدرم را از دست دادم. من خوشبخت بودم که فرزند سوم خانواده بودم چون مادرم اجازه می‌داد هر کار می‌خواهم بکنم.

من به کالج رویال (سلطنتی) هنر رفتم تا طراحی بخوانم. در آن زمان باکمینیستر فولر (۱) را پیدا کردم. او برای خودش کار می‌کرد. زمانی که همه روی بتن کار می‌کردند او مشغول کار روی سازه‌های سبک ژئودزیک(علم اندازه‌گیری و تحلیل نقشه) بود. اختراع او کمی عجیب و غریب، ولی بسیار الهام‌بخش بود.

در کالج من با یک مهندس بسیار خلاق به نام جرمی فرای آشنا شدم. من از او برای ساختن یک ساختمان از نوع فولر که برای یک سالن نمایش در لندن طراحی کرده بودم درخواست پول کردم. او به من گفت: «من به تو هیچ پولی نخواهم داد، در عوض چند شغل به تو می‌دهم.» یکی از آن شغل‌ها مربوط به یک قایق آبی- خاکی، از اختراعات خود او بود. ما اولین نمونه را با هم ساختیم. او دستگاه جوشکاری را به من نشان داد و گفت: «برو انجامش بده.» من تا آن موقع با هیچ دستگاه جوشی کار نکرده بودم در نتیجه از او پرسیدم که این چگونه کار می‌کند. او گفت: «اینطوری!» و مشعل استیلن را روشن کرد و به سر کار خود برگشت. من آنجا بودم! یک دانشجوی هنر مو بلند با بارانی بنفش براق که از خیابان کینگ خریده شده بود! او به من اجازه اشتباه کردن می‌داد تا خودم یاد بگیرم! بعد از پایان ساخت نمونه، من پرسیدم: «حالا چه؟» او گفت: «ما آن را می‌سازیم.» و بعد؟ «آن را می‌فروشیم.» به همین سادگی بود! به زودی ما ۲۰۰ قایق در سال می‌فروختیم. در سال ۱۹۷۹ من کار روی جاروبرقی را آغاز کردم. من جاروبرقی‌ای را که مثلا قراربود قوی‌ترین جاروبرقی باشد، خریدم، ولی در عمل بی‌استفاده بود. به جای اینکه آشغال‌ها را بمکد، آنها را دور اتاق پراکنده می‌کرد. من یک چوب‌بری صنعتی را دیده بودم که از چیزی به عنوان جداساز گردبادی (cyclonic separator) برای جداسازی گرد و خاک از هوا استفاده می‌کرد. من فکر کردم که چنین روش جداسازی ممکن است روی جاروبرقی هم کار کند؛ یک نمونه را به سرعت آماده کردم و کار کرد! من دچار وسواس شدم. برای پنج سال هیچ کاری به جز ساختن نمونه و آزمایش آن نکردم. همسرم حمایت مالی ما را با تدریس هنر به عهده گرفت. او شگفت‌انگیز بود اما بیشتر آدم‌های دیگر فکر می‌کردند من دیوانه‌ام. وقتی جاروبرقی آماده شد، اولین کاری که انجام دادم نشان دادن آن به تولیدکنندگان لوازم خانگی بود. آنها جاروبرقی من را نخواستند. سپس امتیاز آن را به Amway در آمریکا واگذار کردم که یک بدبختی بود. تصمیم گرفتم که خودم تولیدکننده شوم. با وثیقه گذاشتن خانه‌ام نهصد هزار دلار وام گرفتم. اولین فروشم به کاتالوگ‌های پستی بود. من تمام روز را با خریدار سر و کله زدم. در انتهای گفت‌وگو او گفت: «این یک جارو جالب است، ولی چرا من باید جاروهای Hoover یا Electrolux را از کاتالوگ خارج کنم تا جاروی شما را جایگزین کنم؟» من در نهایت شوخ‌طبعی بودم. گفتم: «چون کاتالوگ شما کسل‌کننده است!» او مرا «بچه پررو» خطاب کرد، اما گفت که معامله را می‌پذیرد. سپس کاتالوگ دیگری آن را خرید به علت اینکه من در کاتالوگ اولی بودم. بعد محصول من به یکی دو فروشگاه کوچک راه یافت.

من معمولا از سر درماندگی محصولم را می‌فروختم با این امید که دیگران همدردی کنند. بعد از این، مانند هر فروشنده دیگر جاروبرقی، نشان می‌دادم که این جاروبرقی چه کار می‌کند، چرا متفاوت است و چرا عملکرد بهتری دارد.

راهی که از طریق آن به فروشگاه‌های بزرگ انگلستان راه یافتم اینگونه بود: در ۱۹۹۵ وزیر امور خارجه سابق انگلیس

Lord Howe برای بازدید از کارخانه آمد. او پرسید که مشکلی ندارم؟ من به او گفتم که نمی‌توانم به Comet (شرکت بازرگانی و توزیع‌کننده مشهور انگلیسی) - که معادل Best Buy در آمریکا است- راه پیدا کنم. او گفت: «خوب! همسر من در هیات مدیره است!» روز بعد ما یک تماس از مدیر خرید دریافت کردیم. ظرف یک سال ما پرفروش‌ترین جاروبرقی در انگلستان شدیم.

من آنقدرها هم از مدیرعامل یک کمپانی بزرگ بودن لذت نمی‌بردم. در عمل این یک شغل بسیار بزرگ است. بسیار بزرگ برای من! من هیچ وقت واقعا یک تاجر نبودم. من می‌خواستم کارهای طراحی و مهندسی را خودم انجام بدهم. این کاری بود که دوست داشتم. باید استعدادهای بیرونی را به شرکت جذب می‌کردم. در ۱۹۹۶ شرکت مدیر مالی و مدیر تولید نداشت. در ۲۰۰۱ مارتین مک‌کورت مدیرعامل شد. او شرکت دایسون Dyson را در آمریکا راه‌اندازی کرد و تولیدات را گسترش داد. ما مدل‌های دیگری از جاروبرقی را عرضه کردیم و ماشین لباسشویی به نام Contrarotator با دو محفظه ساختیم که برخلاف هم می‌چرخیدند و شستن با دست را شبیه‌سازی ‌می‌کردند. اما در این مورد ضرر مالی‌ دادیم و تولید را متوقف کردیم. این تصمیم من بود و من از لحاظ عاطفی برای این تصمیم آماده نبودم. محصولات مانند فرزندان هستند. ما به سرعت رشد می‌کردیم ولی در ۲۰۰۱ مجوز لازم برای گسترش ساختمانمان به ما اعطا نشد. برای اقامه دعوا در این مورد ما باید میلیون‌ها پوند و دو سال زمان صرف می‌کردیم. نمی‌توانستیم صبر کنیم. همچنین تقریبا همه قطعات ما از شرق دور می‌آمد. پس بسیار منطقی بود که ما تولید را به مالزی ببریم. این، تصمیمی سخت و به معنی از دست رفتن ۵۰۰ فرصت شغلی بود. پیش از این هیچ وقت کسی را از کار بیکار نکرده بودم. من استقلال حاصل از مالکیت صد در صد را دوست دارم. اینکه فقط به تولید فکر کنی و نگران سهامداران نباشی. از این نظر ما کاملا آزادیم. وقتی سر کار هستم، سخت کار می‌کنم. اما وقتی به خانه می‌رسم نه با تلفن صحبت می‌کنم و نه ایمیل چک می‌کنم. سعی می‌کنم ۱۰ ساعت بخوابم. اما دوست دارم که با ریسک و هیجان زندگی کنم. تمام سال‌هایی که خانه‌ام در گرو بانک بود، من این خطر را دوست داشتم؛ این ایده را که همه چیز بستگی به این دارد که محصول بعدی از هر نظر درست باشد.

۱-Buckminster Fuller:(۱۹۸۳-۱۸۹۵): تئوریسین آمریکایی در زمینه سیستم، معمار، مهندس، نویسنده، طراح و مخترع