اعتصاب کارکنان دانش محور - ۶ اردیبهشت ۹۰

سریما نازاریان

منبع: HBR

در سازمان دتونیشن در کالیفرنیا، جمعی از برنامه نویسان اعتراض کرده بودند و پلاکارد‌هایی در دست داشتند که روی آنها نوشته شده بود: «نه قرارداد، نه کد، نه بازی!» برخی از افرادی که در‌این اعتراض حضور داشتند، بیش از سه ماه بود که بدون حقوق کار می‌کردند. برنامه‌نویسان مسلما حقوق خوبی دریافت می‌کردند ولی کار بی‌وقفه‌ای که آنها باید در بیست و چهار ساعت روز انجام می‌دادند واقعا خسته‌کننده بود. با توجه به تعدیل‌ نیرویی که در سازمان‌های مشابه صورت گرفته بود، کارکنان نگران بودند که به زودی در‌این سازمان هم بسیاری از کار بیکار خواهند شد.

بسیاری از برنامه‌نویسان پشت کامپیوتر‌هایشان باقی مانده بودند. بازی نینجاز ۲ که طراح برجسته؛ تتسوی آن را طراحی کرده بود، هفته‌ها از برنامه زمانی‌اش تا تحویل به بازار عقب بود. تتسوی که تازه با برنامه نویسانی در تورنتو و نیویورک صحبت کرده بود، گوشی را گذاشت و از دفترش بیرون رفت. دو نفر از برنامه‌نویسان از کنارش عبور کردند.

حرف‌هایشان مبنی بر ‌این بود که اگر سازمان و اتحادیه کارکنان به زودی به نتیجه نرسند، آنها جای دریافت پاداش احتمالا از سازمان بیرون خواهند شد.

این موضوع که‌این اعتراضات باعث می‌شود که برنامه‌نویسانش عصبی باشند و خوب کار نکنند، نگرانش می‌کرد. با توجه به وضعیت فعلی او مشتاق بود که‌این بازی هم به زودی تمام شود و به بازار تحویل داده شود.

جنگیدن بر سر غرامات

دو ماه بعد از اعتراضات، کارول، مشاور و مذاکره‌کننده دتونیشن در طبقه همکف سازمان قدم می‌زد. او اخیرا ارائه‌ای مبنی بر استراتژی‌هایی برای پیش افتادن از رقبا داده بود.

در حالی که قدم می‌زد، کارول به دو گزارش داخلی که اخیرا دریافت کرده بود فکر می‌کرد. اولی یک گزارش بدبینانه از پیش‌بینی درآمد سازمان در سه سال آینده بود و‌این‌گونه جمع‌بندی می‌کرد که مدل پول بده- بازی کن سازمان با مخالفت از طرف فرهنگ محتوای رایگان ‌اینترنت مواجه خواهد شد.

ولی از نظر کارول داستان شکل دیگری داشت. او متوجه یک افزایش ناگهانی در بازی‌های ‌اینترنتی امسال نسبت به سال پیش شده بود و برخی از سازمان‌های بازی‌های ‌اینترنتی داشتند روی ارائه بازی‌های چند نفره کار می‌کردند.

گزارش دوم راجع به‌این بود که اقتصاد بیمار بالاخره روی بخش بازی‌های رایانه‌ای هم تاثیر می‌گذاشت. برای مثال یکی از رقبای سازمان مجبور شده بود ده درصد نیروی کاری‌اش را تعدیل کند.

کارول در همین فکر‌ها بود که ناگهان موبایلش زنگ زد. امیلیو تتی، مدیرعامل سازمان بود. او همیشه از جاهای شلوغ دوری می‌کرد، تنها وقتی جایی سخنرانی داشت آنجا حضور پیدا می‌کرد و سپس سریعا به دفتر آرامش در خارج از شهر می‌رفت تا از آنجا کارکنانش را آزار دهد. او به کارول گفت: «الان که تعدیلات سازمان گیم کرک در ذهن همه هست، بهتر است دوباره مذاکرات را با اتحادیه شروع کنیم. فکر می‌کنی الان برای مطرح کردن حذف پیشنهاد افزایش درآمدها از میز مذاکره دیر شده است؟»

در ماه دسامبر سازمان پیشنهاد داده بود با کارکنان اتحادیه قراردادی سه ساله ببندد که شامل افزایش سالانه پنج درصد حقوق و مزایا بود، افزایشی که الان خیلی بیشتر از زمانی که سازمان آن را پیشنهاد داده بود سخاوتمندانه به نظر می‌رسید. ولی بحث بر سر دو موضوع دیگر هم بود.

یکی تمایل سازمان برای تبدیل کردن اتحادیه از سهیم در درآمد به سهیم در سود بود و دیگری تمایل اتحادیه برای گسترش قلمرو قدرتش به بازی‌های ‌اینترنتی و پی سی‌ها. اگر سازمان می‌توانست با‌این افزایش قدرت مخالفت کند یا لااقل آن را به تاخیر بیندازد، می‌توانست کارکنانی از خارج از اتحادیه برای پیش بردن بازی‌های‌ اینترنتی‌اش استخدام کند.

کارول گفت: «این افزایش درآمد کوچک ترین مشکل ما است.»

«سهام امروز را دیده‌ای؟ ببین چقدر کم شده‌اند؟ و آخرین آمار فروش هم نشان‌دهنده کاهش نسبت به سال گذشته هستند. بازار می‌گوید ما اعدادمان را از دست خواهیم داد و با تشکر از طراح ستاره پرحرفمان فکر می‌کنم واقعا هم‌این اتفاق بیفتد.»

تتسوی به رسانه‌ها گفته بود که موعد ورود بازی نینجاز ۲ به بازار تاخیر خواهد داشت؛ چرا که او از قیافه بازیکنان زیاد راضی نیست و باید آنها تغییر کنند.

کارول گفت: «این عالی است. شاید اقتصاد به ما کمی‌رحم کند. اجازه بده ببینم می‌توانم دوباره قرار مذاکره‌ای با اتحادیه تنظیم کنم یا نه.»

چرخ و فلک

در یک جمعه مه دار در ماه جولای کارول که از طرف امیلیوی مامور شده بود هم به تتسوی اظهار محبت کند و هم در عین حال به او کمی‌فشار بیاورد که سریع تر کار کند، به سمت دفتر تتسوی راه افتاد. در حالی که هنوز وارد سالن نشده بود، ناگهان صدای فریاد تتسوی را شنید که می‌گفت: «احمق، تو که قورباغه نیستی، یک ماهی آبی رنگ هستی.» در همین زمان چشمش به گروهی از برنامه نویسان افتاد که با دن؛ مذاکره‌کننده اتحادیه صحبت می‌کردند. پس از چند لحظه او متوجه شد که افرادی که با او صحبت می‌کنند از برترین برنامه نویسان سازمان هستند و عصبانی هم به نظر می‌رسند.

در همین زمان دوباره چشم کارول به مانیتور افتاد که موجودی مثل یک پاندای بزرگ روی آن حرکت می‌کرد و در همین زمان تتسوی فریاد زد: «آره، آره، عالیه!» ولی کارول احساس می‌کرد که داستان اصلی آنجا است که همه دور دن جمع شده‌اند. در حالی که احساس می‌کرد موضوعی در پیش است دن را کنار کشید و گفت: «می‌دانی، ‌اینطوری که بازار پیش می‌رود پیشنهاد سازمان هر روز کمتر عملی به نظر می‌رسد. اگر اتحادیه می‌خواهد پیشنهاداتی که روی میز است را ادامه دهد، بهتر است وقت را تلف نکند.»

دن گفت: «دیگران هم ‌این موضوع را به من گوشزد کرده‌اند.»

کارول در حالی که به دن نگاه می‌کرد احساس کرد که منظور از دیگران تتسوی بوده است که با توجه به تمایلش به نوشته شدن هر چه زودتر بازی می‌خواهد‌این مذاکرات سریع تر به نتیجه برسند. کارول گفت: «برای برگشتن به میز مذاکره آماده‌اید؟»

«این کار دست من نیست. ولی حس می‌کنم ‌این موضوع زیادی طولانی شده است.»

یک بازی جدید، با همان داستان

سه روز بعد دن وارد اتاق مذاکره در هتل پلازا شد که ادامه مذاکراتشان را که از ماه ژانویه مسکوت مانده بود پی بگیرند. در طول تعطیلات آخر هفته او به مذاکره گر ارشد اتحادیه تبدیل شده بود. او امیدوار بود که کارول هنوز چند راز از جمله اولتیماتوم تتسوی مبنی بر ترک شرکت به همراه تیم برنامه نویسی نینجاز در صورت پایین تر آمدن شرایط قرارداد را نداند.

دن گفت: «اعضای اتحادیه از تعویق‌های

پیش آمده راضی نیستند. ما اکثر بخش‌های قرارداد را قبول داریم. ما نمی‌خواهیم به پرداخت بر اساس سود راضی شویم و ‌اینکه در نهایت حداقل برای بازی‌های بالای ۱۵۰۰۰۰ دلار‌اینترنتی ادعای مالکیت می‌کنیم.»

«دن‌اینها امکان پذیر نیست. به تغییرات بازار توجه کن. ما الان ۲درصد پیشنهاد افزایش حقوق می‌دهیم که در سال دوم به ۴درصد و در سال سوم به ۵درصد افزایش می‌یابد.»

دن وحشت کرد: «اعضا ‌این شرایط را نمی‌پذیرند. سازمان به نینجاز ۲ احتیاج دارد. به‌این ترتیب به تتسوی نیاز دارد و او با ما است.» او اشاره‌ای به تهدید تتسوی نکرد.

تجهیز برای جنگ

در پایان جلسه کارول نتایج را به امیلیو اطلاع داد. صبح روز بعد کارول زمانی که به محل کارش رسید، امیلیو داشت تبلیغات نینجاز ۲ را وارسی می‌کرد. او گفت: «این احمقانه است.» و پوستری را در دست گرفت که در آن نینجاهای مشکی پوش در آسمان آبی رنگ پرواز می‌کردند و ادامه داد: «این دارد داد می‌زند مرا نخرید.»

کارول چیزی نگفت. او می‌دانست که‌این تبلیغات آزمایش‌های ابتدایی را با موفقیت گذرانده‌اند. گفت: «من فکر می‌کنم که اگر سازمان بخشی از بازی‌های ‌اینترنتی را به اتحادیه واگذار کند، چیز زیادی را از دست نمی‌دهد. علاوه بر‌این من فکر می‌کنم که در دور بعدی مذاکرات ‌می‌توانیم اتحادیه را راضی کنیم که از وضعیت سهیم در درآمد به سهیم در سود حرکت کند. شاید حتی در سال سوم قرارداد بتوانیم به‌این حالت دست پیدا کنیم.»

امیلیو گفت: «تو اگر می‌خواهی خوشبینانه برخورد کنی، انتخاب با خودت است. ولی من فکر می‌کنم که بهترین کار‌ این است که ما پیشنهاد نهایی مان را بدهیم و دیگر هیچ حرف دیگری را قبول نکنیم. آنها در شرایطی نیستند که بتوانند یک تحصن دیگر به راه بیندازند.»

«شاید... ولی...»

امیلیو به وسط حرف او پرید و گفت: «اگر ما با آنها سخت برخورد کنیم آنها از هم می‌پاشند. آنها حتی با خودشان هم توافق ندارند. به‌این ترتیب دوباره سر قدرت داخلی با یکدیگر اختلاف پیدا می‌کنند و اعضای بیشتری را از دست می‌دهند. به ‌این ترتیب ما می‌توانیم به نرخ سال گذشته حقوق پرداخت کنیم و زمان هم به دست بیاوریم که به دنبال کارکنانی بگردیم که عضو اتحادیه نباشند. خوب کجای‌ این برنامه را دوست نداری؟»

در همین زمان تلفن زنگ زد و کارول از دفتر امیلیو بیرون آمد تا او با آرامش بتواند صحبت کند و کمی‌ آرام‌تر شود. او با خودش فکر می‌کرد که اتحادیه را تا کجا می‌توان راضی نگه داشت که دوباره تحصن نکند.

زمانی که او به دفتر امیلیو برگشت، امیلیو گفت: «اگر ما نتوانیم به سود سال پیش برسیم، وال‌استریت ما را می‌کشد.»

کارول گفت: «اگر اتحادیه سازمان را ترک کند هم آنها ما را تنبیه می‌کنند.»

امیلیو خندید و گفت: «با توجه به‌این شرایط اقتصادی آنها‌ این کار را نمی‌کنند. ‌این کار دیوانگی محض است.»

«امیلیو تو زیاد در جریان نیستی. آنها همین الان هم به زور نوشابه‌های انرژی‌زا کار می‌کنند. خدا می‌داند تا کی می‌توانند به ‌این وضعیت ادامه دهند.»

سوال: آیا دتونیشن باید با اتحادیه راه بیاید یا با شدت تنها حرف خودش را بزند؟