سریما نازاریان

زمانی که یک مادر در حال مرگ به پسرش می‌گوید «تو هدیه من به دنیا هستی» این کلمات تا آخر عمر همراه آن پسر می‌ماند و به جزئی از وجود او تبدیل می‌شود. آلن هرگز نمی‌تواند خاطره مادر در لحظات آخر عمرش را فراموش کند و مسلما این حرف‌ها همیشه بر رفتار او تاثیر خواهد گذاشت. به نظر می‌رسد که دنیا واقعا به کام آلن شده است؛ ولی یاد مادرش اجازه نمی‌دهد که او آنطور که باید و شاید از آن لذت ببرد. بخشی از گیجی و بلاتصمیمی او به دلیل افسوس و غمی است که هنوز به دلیل مرگ مادرش تجربه می‌کند. مادرش در زمان مرگش انتظارات بزرگی را بر دوش آلن گذاشت. همین آرزوی زمان مرگ او، آلن را در وضعیتی قرار داده است که آلن الان هدف زندگی‌اش را برآورده کردن آن آرزو قرار داده است. به همین دلیل به نظر می‌رسد که او آرزوهای خودش را به کناری گذاشته است و بیشتر به مادرش توجه می‌کند. با قرار دادن زندگی خودش در راستای برآورده کردن آرزوی مادرش، او ممکن است فرصت‌های زیادی را برای بهره بردن حداکثری از فرصت‌های زندگی‌اش را از دست بدهد.

البته به نظرمی رسد خواهر آلن هم حق دارد. حرفی که او به آلن مبنی بر دنبال کردن آرزوهای شخصی‌اش زده است و اینکه در این صورت تاثیر و موفقیت خودش به همراه این شادی‌ها می‌آیند، واقعا درست است. بهتر است آلن خیلی نگران تصمیمی که می‌گیرد نباشد و اینقدر به این موضوع فکر نکند که در صورت انتخاب شغل اشتباه تمام فرصت‌ها را از دست می‌دهد؛ چراکه او هنوز جوان است و در چنین موقعیتی که قرار دارد، مسلما با بالاتر رفتن سن‌‌اش فرصت‌های بیشتری را هم به دست می‌آورد.

آلن باید کارش را با پرسیدن چند سوال کلیدی از خودش آغاز کند: سوالاتی از قبیل اینکه چه چیزی در واقع مرا خوشحال می‌کند؟ آیا من زندگی دلخواه خودم را می‌کنم یا آنگونه که دیگران از من انتظار دارند زندگی می‌کنم؟ توانایی‌های اصلی من چیست و چه چیزی بیشتر از همه مرا خوشحال می‌کند؟

برخی از تمایلات رفتاری آلن همین الان هم تا حدودی نمایانگر علایق کاری او هستند. برای مثال با دقت کردن به شیوه اسکی کردن آلن می‌توان فهمید که او شخصیتی رهبر دارد و پیرو نیست؛ چراکه جلوتر از کارل اسکی می‌کرد. چنین کارهایی از آلن نشان می‌دهند که شاید کار کردن برای یک شرکت سرمایه‌گذاری برای او چندان شغل ایده‌آلی نباشد؛ چراکه او به جای اینکه توانایی‌هایش را در عرصه‌های مختلف آزمایش کند و آنها را گسترش دهد، صرفا باید به بالا و پایین رفتن قیمت سهام و سایر دارایی‌ها توجه کند. علاوه‌بر این، روابط فردی برای او مهم هستند؛ ولی قاعدتا در یک شرکت سرمایه‌گذاری او با افراد زیادی ارتباط نخواهد داشت. به نظر می‌رسد پول هم آنقدر که برای کارل اهمیت دارد، انگیزه کارل را بر نمی‌انگیزد. شاید چون آلن می‌داند که پول بسیار اعتیادآور است. هرچه پول بیشتری داشته باشی، بیشتر هم خرج می‌کنی، ولی لزوما خوشحال تر نمی‌شوی.

توانایی آلن در برقراری ارتباط با دیگران، فرصت به دست آمده در کالیفرنیا را برای او مناسب‌تر می‌کند، ولی او باید به این سوال پاسخ بدهد که آیا بازاریابی حرفه‌ای واقعا آن چیزی است که او می‌خواهد انجام دهد یا خیر. سوال دیگری هم اینجا پیش می‌آید، اینکه آیا کار کردن با یک دوست تصمیم عاقلانه‌ای است؟ اگر آلن که ذاتا یک شخصیت رهبر است مجبور به گزارش دادن به کارل یا شیوری شود چه اتفاقی می‌افتد؟ اگر حس رقابت او برانگیخته شود یا در این میان اتفاق ناگواری رخ دهد آیا دوستی آنها سر جایش باقی می‌ماند؟

گرپتر در مقابل، علایق او برای کار کردن با آدم‌ها را ارضا می‌کند و همچنین فرصت‌های بسیار جالب توجهی را هم برای او در اختیار می‌گذارد. یک موقعیت شغلی بین‌المللی در خارج از کشور و مسوولیت برای پروژه‌های یکپارچه‌سازی به آلن تجربه بسیار گرانبهایی را هدیه می‌دهد. مدیر عامل سازمان به او گفته است که از او پشتیبانی می‌کند و به صورت سربسته به این موضوع هم اشاره کرده است که او احتمالا جایگزین خودش در سازمان خواهد بود. آلن واقعا باید به چنین مدیرعاملی احترام فراوانی بگذارد و با او رو راست باشد. او باید تمام پیشنهاداتی که به خودش شده است را با مدیرعامل در میان بگذارد و نگرانی‌هایش را با او مطرح کند. او باید بگوید که علاقه دارد شغلش در سازمان دارویی را با کارآفرینی اجتماعی ترکیب کند. در واقع شاید برای گرپتر هم این موضوع جالب باشد که بخواهد کسب‌وکارش را در جهت دادن خدمات به افراد ندار در دنیا هم گسترش دهد. در زمان چنین گفت‌وگویی آلن به راحتی می‌تواند از نظرات و اهدافی که مدیرعامل برای او در نظر گرفته است، مطلع شود.

در نقش هدایتگری که مدیرعامل به عهده می‌گیرد، می‌تواند به آلن نشان دهد که مفید بودن برای جامعه تنها در شغلش خلاصه نمی‌شود و می‌تواند تمام ابعاد زندگی‌اش را پوشش دهد. این کمک‌ها می‌تواند از موسسات خیریه‌ای که او در حال حاضر در آنها فعالیت می‌کند، بالاتر رود و شامل کالاها و خدماتی شود که در راستای تولید آنها تلاش می‌کند یا شامل روابطی شود که او در راستای ایجاد آنها تلاش می‌کند یا حتی شامل مالیاتی شود که پرداخت می‌کند. بارور‌است بودن با هدایتگرش و توجه کردن به قلبش می‌تواند فردی باشد که در راستای خوشحال بودن خودش فعالیت می‌کند و در عین حال بسیار بیشتر از آنکه مادرش تصور می‌کرد برای دنیا مفید واقع شود.

آنچه مهم است توجه کردن به این نکته است که می‌توان بسیاری از موقعیت‌ها را با یکدیگر ترکیب کرد و از هر فرصت شغلی وضعیتی را ایجاد کرد که هم بتوان به جامعه خدمت کرد، هم پول فراوانی به دست آورد و هم خوشحال بود. مهم نحوه نگریستن به موقعیت‌های مختلف است.

منبع: HBR