امپراتورکارآفرینی (6)

نویسنده: پیتر جونز

مترجم: غلامرضا کیامهر

من از لحظه پاگذاشتن به آن مدرسه خصوصی احساس یک ماهی بیرون افتاده از تنگ آب را داشتم. در نتیجه داشتن چنان احساسی، هر از گاهی از مدرسه درمی‌رفتم و پیاده به طرف دفتر کار پدرم در «ویندسور» در فاصله ۳ کیلومتری مدرسه به راه می‌افتادم. علاقه وافر من به رفتن به دفتر کار پدرم به خاطر آن بودکه می‌توانستم در آنجا به بازی محبوبم که نشستن در پشت میز کار پدر و ور رفتن با نامه‌ها و کاغذهای روی میز بود، بپردازم یا گوشی تلفن سبز رنگ قدیمی روی میز او رابردارم و وانمود کنم که رییس شرکت هستم. گاهی اوقات پدرم از دست کارهای من عصبانی می‌شد و از این که کاغذ‌های روی میزش را برهم می‌زدم به من اعتراض می‌کرد، اما من بی‌توجه به اعتراض‌های پدر هرگاه فرصتی به دست می‌آوردم، در جلد او می‌رفتم و با تلفن با افراد و شخصیت‌های فرضی طرف معامله با شرکت او به گفت‌وگو و مذاکره می‌پرداختم یا به منشی فرضی خودم دستور می‌دادم متن پیام‌هایی را به مخاطبان فرضی برایم تلکس کند، چون در آن سال‌ها هنوز ماشین فکس (نمابر) اختراع نشده بود و شرکت‌ها و موسسات برای ارسال و دریافت پیام از ماشین تلکس استفاده می‌کردند.

رییس بازی‌های من در پشت میز کار پدرم تقلید تمام عیاری از رفتار و حرکات یک رییس در یک شرکت تجاری بود و من چنان در نقش خود فرومی‌رفتم که گاهی یادم می‌رفت یک کودک دبستانی هستم. اما آنچه من در آن سن کودکی در دفتر کار پدرم انجام می‌دادم، نشانه بارزی از علاقه‌ شدید من به کسب و کار بود و همیشه آرزو می‌کردم بزرگ شوم و برای خود کسب و کاری مستقل به راه بیاندازم. من در آن سال‌ها روزی را در ذهنم مجسم می‌کردم که تبدیل به یک کارآفرین ثروتمند شده‌ام و کمترین تردیدی در خصوص فرارسیدن چنان روزی به خود راه‌ نمی‌دادم. من بر سر رویای کودکی خود محکم و استوار ایستادم و سرانجام آنچه را که می‌خواستم به دست آوردم.

وقتی به سن رشد رسیدم و قدرت تصمیم‌گیری برای زندگی و کسب‌وکار خود را پیدا کردم، کم‌کم به ترسیم اهداف و چشم‌اندازهای مورد نظرم پرداختم و برای رسیدن به آنها برای خود استراتژی‌هایی را تدوین کردم. چشم‌اندازهایی که من برای آینده کسب‌وکار خود طراحی و ترسیم می‌کردم، هر روز شفاف‌تر و در عین حال بزرگ‌تر و باشکوه‌تر می‌شد و افق‌های گسترده‌تری را در برابرم نمایان می‌ساخت. آن چشم‌اندازهای روشن و باشکوه هر روز موفقیتی تازه برایم می‌آفرید و داشتن چشم‌انداز فراخ و روشن که غیرممکن‌ها را در نظر انسان ممکن جلوه دهد همان قانون طلایی اولی است که هر کارآفرین موفق باید از آن پیروی کند.

حالا شما به من بگویید زمانی که هفت ساله بودید چه رویاهایی در سر داشتید و حالا چه رویاهایی را در سر می‌پرورانید؟ کارآفرینی یعنی عصاره آن رویاها و آمال و آرزوها و پاشیدن بذر واقعیت بر روی آنها تا روزی در عالم واقع تحقق پیدا کنند. کارآفرینی یعنی تبدیل چشم‌اندازهای ذهنی به حقیقت و شکل دادن و چکش‌کاری ایده‌ها و اندیشه‌های دور و دراز به‌منظور تبدیل آنها به کسب‌وکار قابل لمس و واقعی. تفاوتی هم نمی‌کند که ماهیت کسب‌وکار چگونه باشد. جایی در زیر آسمان خدا و تابش نور خورشید یا بر پا داشتن یک امپراتوری تجاری دلخواه که شما به برکت داشتن چشم‌اندازی روشن کلید راه‌اندازی آن را به دست آورده‌اید. شما باید از خود بپرسید آیا توانسته‌اید برای خود یک خط فکری مناسب‌ شان و جایگاه یک کارآفرین بزرگ تنظیم کرده و آن را به محک آزمایش گذارید؟

چگونه به رویاهایتان تجسم ببخشید

۱ - گوشه دنج و خلوتی را برای آرامش و تمدد اعصاب پیدا کنید و رویاها و آرزوهایی را که در عالم واقع برای زندگی و کسب‌و‌کار خود دارید، با دیده‌ دل به تصویر بکشید فکر خود را با رویاهای بزرگ و دوردست درگیر کنید و آن را تا اوج آسمان‌ها ببرید.

۲ - به خود القا کنید هر آنچه را که آرزو داشتید به دست آورده‌اید و دارید از آنها لذت می‌برید. تا سرحد امکان، تخیلات خود را به کار اندازید و تمامی جزئیات صحنه‌ای را که با قدرت تخیل پا به آن گذاشته‌اید: از رنگ لباستان گرفته تا آدم‌های دور و برتان، کاری که دارید انجام می‌دهید و حرفی را که می‌زنید، در ذهن خود تجسم

ببخشید.

۳ - در ذهن خود مجسم کنید که سرگرم بازگویی قصه موفقیت‌های خود برای کسی هستید، با او از دستاوردهای‌تان سخن می‌گویید. قدرت تخیل خود را آن قدر بالا ببرید که گویی همه چیز عین واقعیت است. در چنین حالتی رفته‌رفته از نشئه کامیابی‌های بزرگی که با تلاش بی‌وقفه به دست آورده‌اید، احساس سرمستی خواهید کرد.

۴ - دقایقی را در همین حالت سپری کنید و اجازه ندهید در آن دقایق چیزی جز بوی خوش موفقیت به مشام شما برسد. آن قدر در تصویر رویاهای‌تان غوطه‌ور شوید که انگار آنچه را که دارید می‌بینید عین واقعیت است.

حالا شما با انجام این تمرین‌ها تصویر روشنی از آینده‌ای را که دوست دارید برایتان تحقق پیدا کند، در اختیار خواهید داشت و می‌دانید از چه راهی برای رسیدن به آن اقدام کنید. تجسم بخشیدن به رویاها و آرزوهای بزرگ و دوردست به محرکی برای فعلیت بخشیدن به استعدادهای بالقوه شما تبدیل خواهد شد و به شما امکان خواهد داد تا چشم‌اندازی حداکثری را برای اهداف خود طراحی و ترسیم کنید.