مترجم: رقیه بهشتی

عملکرد شرکت‌ها با خارج از کشور که امروز در حال افزایش نیز هستند، تقریبا نصف یا بیشتر درآمد و سود را تولید می‌کنند. در این میان، شرکت‌ها نیازمند رهبران جهانی هستند؛ رهبرانی که بتوانند به طور تاثیرگذاری در این زمینه‌ها کار کنند. رهبر جهانی نیازمند چیزی بیش از زدن برچسب «جهانی» بر فردی است که دامنه فعالیت‌هایش، عملیات‌های خارجی را دربر می‌گیرد. این مقاله تلاش دارد تا رهبری جهانی در کسب‌وکار را تعریف کرده و استراتژی‌های اصلی برای توسعه یک چارچوب جهانی برای تجارت را تعریف و مشخص کند. پروفسور سباستین ریچی از دانشکده تجارت IESE، همراه با مارک میندین هال، آلن برد و جویس اوسلند، این مقاله را نوشته‌اند.

معنای کلمه «جهانی» چیست

اولین گام، درک معنای کلمه «جهانی» است. مفهوم این کلمه آنقدر گسترده است که اگر به طور دقیق مشخص و مرزبندی نشود، ممکن است برداشت‌های متفاوتی از آن شود. علاوه بر این، سطوح بسیار متفاوتی از مواجهه‌های جهانی وجود دارد که افراد و شرکت‌ها تجربه می‌کنند.

تعیین یک چارچوب برای رهبری جهانی به شرکت‌ها کمک می‌کند تا مدیریت جهانی و استعداد رهبری را توسعه و گسترش دهند؛ به این ترتیب، این چارچوب نه تنها وظایف و صلاحیت‌های لازم مورد نیاز برای رهبران جهانی را مشخص می‌سازد، بلکه همچنین برنامه‌ای را طراحی می‌کند که افراد را قادر می‌سازد تا روابط اجتماعی خود با فعالان را در زمینه‌های مختلف حفظ کرده و به روز نگه دارند.

برخی از شرکت‌های چند ملیتی شروع به طراحی چنین برنامه‌هایی کرده‌اند و نتایج اولیه به دست آمده از این برنامه‌ها از اصول اصلی چارچوب پیشنهادی نویسندگان این مقاله حمایت می‌کند. اغلب مدیران جهانی در کار خود با چالش‌هایی روبه‌رو می‌شوند که عبارتند از: تنوع بیشتر، فعالیت‌های فراتر از مرزهای تعیین شده (boundary‌spanning)، سهامداران بیشتر، فشارها و بی‌ثباتی‌های رقابتی بیشتر، افزایش پیچیدگی و ابهام و نیاز بیشتر برای انعطاف‌پذیری و یکپارچه‌سازی رفتاری. این نویسندگان سه بعد را پیشنهاد می‌کنند تا مشخص سازند چه کسانی شایستگی حضور در طبقه رهبر جهانی را داشته و چه کسانی ندارند.

محتوا و پیچیدگی

پژوهش‌های صورت گرفته درباره رهبری جهانی، نشان می‌دهد که رهبران جهانی بیشتر تحت تاثیر محتوا هستند تا رهبران داخلی. ذهن فردی که با رهبری داخلی آشنا بوده و در این ساختار تجربه دارد، ممکن است قادر به تطبیق خود با چالش‌های تجاری جهان نباشد.

در نتیجه، درک محتوا، کاری بسیار فوق‌العاده است. یکی از مشخصه‌های کلیدی محتوا یا موقعیت‌های کلی که در آن رهبران جهانی غوطه‌ور می‌شوند، پیچیدگی است.

این مقاله به مطالعه اخیر شرکت IBM روی ۱۵۰۰ مدیر اجرایی که نماینده ۳۳ صنعت از ۶۰ کشور جهان بودند اشاره می‌کند؛ مطالعه‌ای که پیچیدگی کار آنها را بیش از هر متغیر تجاری دیگری به چالش می‌کشد. در واقع، این سطح پیچیدگی‌های ذاتی در مسوولیت‌های رهبران جهانی است که تعیین می‌کند اصطلاح «جهانی» تا چه حدی باید برای آن رهبر به کار برده شده و اجرایی شود. این به معنای در نظر گرفتن این موضوع است که آنها تا چه میزانی در شرایط تعدد، وابستگی متقابل، ابهام، و بی‌ثباتی جای گرفته‌اند؛ که مجموع این عوامل پیچیدگی چند برابری را ایجاد می‌کند.

حرکت در فراتر از مرزهای تعیین شده و حضور

علاوه بر پیچیدگی، رهبران جهانی در کار خود با درجات مختلفی از عملکردهایی فراتر از مرزهای تعیین شده که نیازمندش هستند، مواجه می‌شوند. این بعد ارتباطی شامل فعالیت‌های مرتبط با پذیرفتن دیدگاه، اعتماد‌سازی، و واسطه‌گری است. با این حال، این جریان ارتباطی میان رهبر جهانی و دیگر بازیگران در صحنه جهانی است که بعد اصلی آنچه را که به معنای رهبر جهانی است، تشکیل می‌دهد. برای کمک به چنین ارزیابی‌هایی، نویسندگان دو بعد جریان را که قابلیت ارزیابی داشتند، پیشنهاد دادند: توانگری، یعنی فراوانی و دامنه تعاملات؛ و کمیت، یعنی مقدار یا تعداد کانال‌هایی که یک رهبر جهانی باید به کار ببرد تا فعالانه از مرزهای تعیین شده عبور کند. بعد سومی که سبب می‌شود تا رهبر، لقب «جهانی» بگیرد، بعد فضایی‌ زمانی(spatial‌temporal) حضور است. میزان بالای حضور فیزیکی با دریافت این عنوان ارتباط دارد؛ زیرا نه تنها سبب می‌شود که رهبر با نیازهای تحرکی بیشتر روبه‌رو شود، بلکه همچنین طیف وسیعی از احساسات، چالش‌های فردی، غیرقابل پیش‌بینی بودن اجتماعی و ابهام را برای او ایجاد می‌کند.

مفهوم گسترده‌تری از رهبری جهانی

رهبران جهانی به طور معمول به عنوان افرادی به تصویر کشیده می‌شوند که موقعیت‌های سطح بالای شرکت‌ها را بر عهده گرفته‌اند؛ اما چنین تعریفی شمار رو به افزایش افرادی را که امروز از سلسله مراتب پایین‌تر سازمانی، درگیر فعالیت‌های جهانی هستند، در بر نمی‌گیرد. رهبری جهانی معمولا یک تلاش تیمی است، یعنی جایی که رهبران جهانی متعدد پدیدار می‌شوند. بر این اساس، نویسندگان اظهار می‌کنند که تعریف‌های رهبری، نباید محدود به موقعیت یا قدرت باشد. این نویسندگان خاطرنشان می‌سازند که برخی از شرکت‌های بین‌المللی، رشد استعداد را به عنوان یک جنبه مهم از رهبری، و جنبه‌ای که بر اساس آن هم اکنون، علاوه بر نتایج عملکرد استاندارد، رهبران خود را نیز مورد ارزیابی قرار می‌دهند، پذیرفته‌اند. علاوه بر این، «رشد جمعی» ابعاد رهبری و فرآیندهایی را که به مسوولیت اجتماعی شرکت‌ها در بافت جهانی مرتبط است، بیان کرده و مورد خطاب قرار می‌دهد.

ترکیب این جنبه‌ها با تعریف موجود از رهبری جهانی، آن را به توصیف واقعیت کنونی نزدیک‌تر می‌سازد؛ توصیفی که بر مبنای آن، تعداد بیشتری از کارمندان، بخشی از «جامعه جهانی» را شکل می‌دهند؛ نه آنکه صرفا به مدیران اجرایی فعال در یک شغل اشاره کنند که تنها در «برخی از حوزه‌های بین‌المللی» حضور دارند.