ایجاد سازمان‌های با دوام با تاکید بر منابع انسانی

مترجم: ملالی حبیبی

نویسنده: Jeffrey Pfeffer

منبع:Stan ford

زمان آن رسیده است که تمرکز خود بر حفظ محیط زیست،دیگر مسوولیت‌های اجتماعی و تلاش‌های سازمان یافته برای سلامت کارمندان را افزایش دهیم. در ماه اکتبر سال ۲۰۰۵، مدیر اجرایی شرکت وا‌لمارت(Walmart)، لی اسکات پسر،‌ اولین سخنرانی خود را برای ارائه به تمام شرکا و همه ۶۰.۰۰۰ تامین کننده‌اش بیان کرد. در این نطق، که عنوانش رهبری قرن ۲۱ بود، اسکات شرکتش را موظف کرد که از انرژی‌های قابل جایگزین که آلودگی ایجاد نمی‌کنند، استفاده شود و محصولاتی را تولید کنند که به منابع و محیط زیست آسیبی نرسانده و باعث تداوم آنها شود. این سخنرانی درحالی انجام شد که در آن زمان حقوق کارمندان شرکت والمارت تقریبا ۱۵ درصد کمتر از دیگر شرکت‌های بزرگ بود و ۴۶ درصد از فرزندان کارمندانش یا بیمه نشده یا تنها تحت پوشش Medicaid: برنامه‌‌ای که برای افراد کم درآمد خدمات پزشکی ارائه می‌کند) بودند.

واضح است که حفظ و بقای محیط‌زیست باید برای هر سازمان مدرنی در اولویت باشد. اما این تاکید یک سوال جذاب را مطرح می‌کند: چرا برای مثال خرس‌های قطبی یا حتی پاکت‌های شیر برای شرکت‌ها از انسان‌ها مهم‌تر هستند. حتی با اینکه امروز اغلب کسب وکارها، مدیران حامی محیط زیست

(eco-manager) را برای نظارت بر تلاش‌هایی که با هدف تبدیل شدن به شرکت‌هایی با استفاده بهینه‌تر از انرژی و کاهش آلودگی‌ها انجام می‌گیرد، گماشته‌اند، به سختی می‌توان تلاش‌های مشابهی را در مورد کارمندان همان شرکت‌ها پیدا کرد.من معتقدم که زمان آن رسیده است که تمرکز خود بر این موضوع را که حفظ محیط زیست و دیگر مسوولیت‌های اجتماعی، شامل تلاش‌های سازمان یافته برای سلامت و مرگ و میر کارمندان هم باشد افزایش دهیم.

همانطور که نگرانی برای منابع طبیعی وجود دارد می‌تواند سطح مشابهی از نگرانی در مورد حفظ و نگهداری منابع انسانی هم مورد توجه باشد. برای مثال هیچ گزارشی از وضعیت جسمی و سلامت روحی کارمندان ارائه نشده است. هر چند این موضوع می‌تواند نشانه و شاخص مهمی از عملکرد شرکت‌ها برای حفظ کارمندانشان باشد.

در برآورد و ارزیابی کشورها و دیگر واحدهای سیاسی، آمارهایی از میزان سلامت افراد (برای مثال مرگ و میر نوزادان و مدت زندگی) به طور مکرر به عنوان شاخص‌هایی از موفقیت جامعه و سطح توسعه کشور مورد استفاده قرار می‌گیرد. در واقع برخی محققان سلامت افراد را «شاخص اجتماعی» می‌دانند و معتقدند اگر سلامت افراد به خطر افتد نشانه آن است که نیازهای انسان‌ها برآورده نشده است.

چیزی که در مورد کشورها یا دیگر واحدهای سیاسی صدق می‌کند در مورد سازمان‌ها نیز صادق است. وضعیت سلامت نیروی کار مشخصا شاخص مرتبطی از حفظ و سلامت انسان‌ها است؛ زیرا شواهدی وجود دارد مبنی بر اینکه بیشتر تصمیمات سازمانی در مورد اینکه چگونه سازمان به کارمندان خود پاداش می‌دهد و آنها را مدیریت می‌کنند تاثیرات عمده‌ای بر سلامت انسانی و میزان مرگ و میر دارد.

در زیر راهکارهایی که بر تصمیمات شرکت‌ها در سلامت و رفاه کارمندان اثرگذار است را آورده‌ایم.

۱. فراهم کردن بیمه سلامت. در آمریکا، در مقایسه با دیگر کشورهای پیشرفته صنعتی، دسترسی به بیمه سلامت بستگی به این دارد که آیا کارفرمای شخص به صورت داوطلبانه ارائه بیمه پزشکی را به عنوان نوعی سود انتخاب می‌کند یا نه. تقریبا نیمی از جمعیت آمریکا بیمه سلامت را از طریق کارفرما دریافت می‌کنند و شواهد نشان می‌دهد که میزان کارفرمایانی که برای کارمندان خود بیمه فراهم می‌کنند کاهش یافته است در حالی که میزان کارمندانی که شخصا برای بیمه خود حق بیمه پرداخت می‌کنند افزایش داشته است. طبق گزارش موسسه Kaiser Family بین سال‌های ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۹ مشارکت کارکنان در پرداخت حق بیمه ۱۲۸ درصد افزایش یافته است در حالی که مشارکت شرکت‌ها برای ارائه خدمات سلامت از ۶۶ درصد به ۶۰ درصد سقوط کرده است. شواهد زیادی مبنی بر تاثیر بیمه سلامت بر وضعیت سلامت موجود است. صدها مطالعه نشان داده است که افراد بیمه نشده از سطح سلامت پایین‌تری نسبت به افرادی که به بیمه دسترسی دارند، برخوردارند. محققان اخیرا نتایج مطالعه‌ای را که نشان دهنده سطح بالای مرگ‌و‌میر افراد بدون بیمه سلامت بود انتشار دادند. این نتایج در حالی به دست آمد که سن، جنس، درآمد، میزان تحصیلات، ن‍ژاد، مصرف دخانیات، مصرف الکل، ورزش، شاخص حجم بدن و دیگر موارد فیزیکی بسته به سلامت تحت کنترل آماری بود. بر پایه نتایج تجربی و دیگر برآوردهای عوامل جمعیتی، محققان برآورد کردند که سالانه بیش از ۴۴.۰۰۰ فقره مرگ در آمریکا به علت نداشتن بیمه سلامت اتفاق می‌افتد. مطالعات دیگر نشان می‌دهد که افراد بدون بیمه سلامت کمتر احتمال می‌رود که از تست‌های معاینه‌ای پیشگیرانه مثل کنترل فشار خون و کلسترول بالا و دیگر موارد مشابه استفاده کنند. در حالی که چنین معایناتی میزان مرگ و میر و ناخوشی را از طریق شناسایی زود هنگام این علائم خطرناک کاهش می‌دهد.

همچنین داشتن بیمه سلامت بر رفاه اقتصادی افراد تاثیر دارد، زیرا صورت حساب‌های پزشکی سهم کلانی در وضعیت اقتصادی نامناسب دارد.

واضح است هنگامی که کارفرمایان تصمیم به حذف یا کاهش خدمات پزشکی می‌گیرند عواقب رفاه سلامتی و اقتصادی زیادی در انتظار کارکنانشان است.

۲. تاثیرات باز خرید کردن. این صاحبان کسب‌وکار هستند که تصمیم می‌گیرند کارمندان را حفظ‌کرده یا برکنار کنند یا چند کارمند را بازخرید (اخراج از کار در ازای دریافت غرامت) کنند. محققان دریافته‌اند که بازخریدکردن مسری است، زیرا این عمل از کارخانه‌هایی با ساختار مشابه و مرتبط از لحاظ اجتماعی که به نظر می‌رسد مدلی برای باز خرید دیگر کارخانه‌ها باشد، آغاز می‌شود. همچنین شواهد مشخصی وجود دارد که نشان می‌دهد از دست دادن شغل، مشخصه مهمی برای علائم گزارش شده ناهنجاری‌های روحی و روانی است. برای مثال بازخرید شدن افراد احتمال اینکه شخص را دچار رفتارهای خشونت‌آمیز کند تا ۶۰۰ درصد افزایش می‌دهد. یک مطالعه نشان می‌دهد که نا امنی شغلی، نرخ مرگ‌و‌میر افرادی را که از شغل‌شان بر کنار شده‌اند، حدود ۱۷ درصد افزایش می‌دهد. تعدیل نیرو نیز باعث رفتار منفی کارکنان، افزایش استعمال دخانیات می‌شود و نرخ مرخصی گرفتن به علت بیماری را دو برابر افزایش می‌دهد.

۳. انعطاف‌پذیری ساعات کاری. مدیران مشخص می‌کنند افراد چند ساعت و چه زمانی کار کنند. شواهد زیادی موجود است که ساعات کاری را به وضعیت سلامت ضعیف ربط می‌دهد. برخی از این تحقیقات بر میزان فشار خون بالا تاکید دارد. برای مثال، مطالعه‌های انجام شده نوعی ارتباط بین ساعات کاری و فشار خون بالا در ژاپن را نشان می‌دهد.

آنها دریافته‌اند در افرادی که بیشتر از ۵۱ ساعت در هفته کار می‌کنند در مقایسه با افرادی که کمتر از ۴۰ ساعت در هفته کار می‌کنند، ۲۹ درصد بیشتر فشار خون بالا گزارش داده‌شده است. همچنین ساعات طولانی کار احتمال اینکه افراد با کش مکش‌هایی بین کار و مسوولیت‌های خانوادگی مواجهه شوند را افزایش می‌دهد و مشخص شده است که چنین کش مکش‌هایی بر سلامت و رفتارهای مرتبط با سلامت موثر است.

۴. استرس کاری. سازمان‌ها شغل‌ها را طراحی می‌کنند و طراحی شغل نتایج مهم روحی روانی در پی دارد. یک بعد مهم طراحی شغل میزان کنترلی است که افراد بر کار خود دارند. تقاضای کار بیش از حد که کارمندان نتوانند آنها را کنترل کنند و شغل‌هایی که از اجتماع دور است، ایجاد استرس شغلی می‌کند. محققان بریتانیایی تاثیرات عمیق استرس شغلی بر میزان مرگ و میر و ناخوشی را گزارش می‌دهد.

این مطالعات که با نام مطالعات Whitehall یاد می‌شود، نشان داده است که با کنترل مشخصه‌های متعدد شخصی مثل پیشینه خانوادگی، سطح کلسترول خون، فشار خون و مشخصه‌های این‌چنینی، مشخص شده است که هر چقدر رتبه شخص در دیوان سالاری اداری بالاتر باشد، میزان خطر مبتلا شدن شخص به بیماری‌های قلبی عروقی و مرگ بر اثر سکته قلبی کمتر است.

۵. نابرابری. مطالعات Whitehall بخشی از مقاله‌ها و تحقیقات بیشتری است که نوعی ارتباط بین نابرابری در میزان سلامت و نابرابری در مشارکت فرد از میزان در آمد گرفته تا تحصیل را نشان می‌دهد.تحقیقات دیگری نشان می‌دهد که میزان تفاوت هم در درآمد و هم در تحصیلات در درک تفاوت‌های میزان سلامتی مهم است.

موضوع فقط این نیست که افراد با درآمد بیشتر، تحصیلات بالاتر و شغل بهتر احتمال دارد که بیشتر از سلامتی برخوردار باشند و زندگی طولانی‌تری داشته باشند. هر چند واضح است که این موضوع به خودی خود خیلی مهم است.

برخی معتقدند که نابرابری، به ویژه نابرابری در میزان درآمد، بر میانگین وضعیت سلامت یک جمعیت تاثیر دارد.

این تنها ارائه بخشی از مطالعات بزرگ‌تر در رابطه با بیماری‌ها و علل آنها است که تصمیمات سازمانی را با نتایج سلامت مرتبط می‌کند. به نظر می‌رسد شواهد بسیاری وجود دارد که تصمیمات سازمانی در مورد ارائه بیمه سلامت و تصمیمات در مورد بازخرید کردن، ساعات کاری، طراحی شغل و میزان نابرابری که توسط ساختار مزدها ایجاد شده است تاثیرات عمیقی بر سلامت جسمی و روحی و حتی میزان زندگی افراد دارد.

جنبه‌های دیگری از محیط کار نیز وجود دارد که احتمال می‌رود دارای اهمیت باشند و ممکن است مورد مطالعه قرار گیرند،‌ اینکه آیا افراد باید در روزهایی که به دلیل بیماری مرخصی گرفته‌اند حقوق بگیرند یا نه،‌ میزان تعطیلاتی که به آنها داده می‌شود یا شخصا درخواست می‌کنند، جو روانی محیط کار و اینکه آیا در محیط کار ایجاد رعب و وحشت و زورگویی یا بد رفتاری‌های لفظی و کلامی وجود دارد یا نه.

با وجود ذکر تاثیرات عمیق سازمان‌ها و نوع سازماندهی شغلی بر سلامت روحی و جسمی افرادی که در این سازمان‌ها کار می‌کنند و تمایل فزاینده به تداوم، خیلی جالب است که بعد انسانی به صورت خیلی زیادی در پس زمینه مانده است و کاهش یافتن امید به زندگی و وضعیت ضعیف‌تر سلامت جسمی و روحی کارمندان از نظر دور مانده است. یک عامل که ممکن است تفاوت بین حفظ محیط زیست و انسان را شرح دهد از تفاوت عاملان در این دو سیستم و امکان انتخاب نشات می‌گیرد.

کمتر کسی می‌گوید که درختان، بریده شدن را «انتخاب» کرده‌اند،‌ آب یا هوا تصمیم گرفته است که کثیف باشد. بنابراین یک فرض تلویحی وجود دارد که افراد باید به جای توجه به منابع انسانی، گونه‌های در معرض تهدید گیاهان و حیوانات و... را که توانایی اقدام از طرف خود را ندارند، مورد توجه قرار دهند. زیرا کارمندان حق انتخاب دارند و انتخاب خود را در بازار کاری که در آن برای به دست آوردن شغل و صاحب کاران برای به دست آوردن استعداد مبارزه می‌کنند مورد امتحان قرار داده‌اند. به احتمال قوی اگر آنها وضعیت شغل خود- شامل میزان نابرابری، میزان استرس یا نبود بیمه سلامت- را دوست نداشته باشند، می‌توانند تصمیم بگیرند که جای دیگری کار کنند.

هر چند من در خلال کمک به توضیح تاکید بر حفظ محیط زیست در برابر حفظ انسان‌ها دو عامل را مشخص کرده‌ام- وجود پیامدها و ایدئولوژی- زیرا بدون شک عوامل متعدد دیگری نیز در محیط کار وجود دارد. پیام اساسی این است که ما بفهمیم در کنار استراتژی‌ها و ارزش‌هایی که زیربنای نظریه پردازی ما را شکل می‌دهد- نه فقط برای موضوع حفظ و نگهداری بلکه توجه به مسائلی بیشتر - چه موضوعاتی باید توجه ما را جلب کند و چرا. شواهد نشان می‌دهد که اینها مسائلی مهم و بررسی نشده هستند.

در یک جهان ایده‌آل، ایجاد یک کسب وکار بر مبنای مسوولیت پذیری اجتماعی شامل تاثیر مدیریت آن بر سلامت جسمی و روحی کارمندان نیز می‌شود. در آن واحد شواهد موجود نشان می‌دهد که اگر به توسعه دانش خود در رابطه با ارتباط اقدامات سازمانی و سلامت انسان ادامه دهیم، نتایج تحقیقاتی مهم‌تری نیز به دست خواهد آمد.