نویسنده: مایک میکلوویچ

مترجم: سیمین راد

اگر شما هم مثل اغلب کارآفرینان هستید، چه بسا در این گمان به سر ببرید که حتما باید واجد یک برنامه مشخص برای کسب‌و‌کارتان باشید. به نظر می‌رسد هر متخصص اقتصادی با این ادعا موافق باشد که یک برنامه مشخص برای کسب‌و‌کار ضرورت دارد. بسیاری بر این باورند که برنامه را باید رمز موفقیت در کارآفرینی دانست. اما آیا این حرف‌ها واقعا صحت دارند؟ به طور شخصی معتقد هستم که یک برنامه بیش از آنکه به رشد و موفقیت یک کسب‌و‌کار یاری برساند، به فرآیندهای کاری آن ضربه می‌زند. من دلایلی برای ادعاهایم دارم که در ادامه بیان می‌کنم.

عملا به هیچ برنامه‌ای نیاز ندارید. کارآفرینان موفق بسیار زیادی را می‌شناسیم که ایده‌ای به سرشان می‌زند، از این ایده در کسب‌و‌کارشان استفاده می‌کنند، و موفقیت فزاینده کسب‌و‌کار خود را به چشم می‌بینند. برای نمونه، بارتس بیز و مارک زوکربرگ، به عنوان یک زوج موفق اقتصادی، هیچ برنامه اولیه‌ای نداشتند. به این مورد خوب فکر کنید: وقتی فیسبوک شروع به کار کرد، خود زوکربرگ صرفا یک دانشجوی ساده در دانشکده‌اش بود و از قضا هیچ ایده یا برنامه‌ای نداشت که فیسبوک تا چه گستره‌ای می‌تواند پیش برود. اما امروزه، او شرکتی دارد که تقریبا ۵۰ میلیارد دلار می‌ارزد!

اگر محصول، خدمات، یا ایده خوبی دارید، نباید درباره برنامه کاری و برنامه‌ریزی برای کسب‌و‌کارتان نگران باشید. شما آن چیزی را در اختیار دارید که واقعا به آن نیاز دارید. این ایده را می‌توان خرید و معامله کرد. باید بتوانید بر ایده‌هایتان تاکید کنید و بیشترین اهمیت را به آنها بدهید. سامان‌دادن به یک برنامه مشخص برای کسب‌و‌کار نه تنها به معنای گم‌کردن راه واقعی کسب‌و‌کار است، بلکه احتمالا شما را به این عقیده سوق خواهد داد که دست‌یافتن به بصیرت مناسب در کسب‌و‌کار دشوارترین عمل ممکن است.

پس چرا برنامه‌های مشخص برای کسب‌و‌کار را نباید ایده‌هایی داغ برای موفقیت در کسب‌و‌کار دانست؟ چندین دلیل مختلف وجود دارند و ما در اینجا برخی از آنها را مطرح می‌کنیم:

۱) به نظر می‌رسد برنامه‌هایتان فراتر از وضعیت خود شما باشند. برنامه‌های مشخص برای کسب‌و‌کار بیش از اندازه با کار واقعی شما ناهمخوان هستند. شما در کسب‌و‌کارتان ستاره یک نمایش هستید، اما برنامه‌های کسب‌و‌کار از شما می‌خواهند تا به فراسوی خودتان نگاه کنید و چه بسا معین سازید که چه کسانی قرار است با شما همکاری داشته باشند. اگر از نگریستن به دیگران خسته شده‌اید، پس احتمالا به قدر کافی هم بر اهمیت خودتان و ایده‌هایتان تمرکز نمی‌کنید. به این ترتیب نمی‌توانید موفقیتی واقعی را به انتظار بکشید.

۲) برنامه‌هایتان از شما می‌طلبند که معین کنید چه مقدار پول باید داشته باشید و چه مقدار پول باید به دست آورید. این ادعا در نظریه صحت دارد و جالب توجه به نظر می‌رسد، اما در واقعیت این ادعا از ارزش چندانی برخوردار نیست و چندان هوشمندانه به نظر نمی‌رسد. ما واقعا نمی‌توانیم تشخیص دهیم که وقتی مشتریان به سمت ما هجوم می‌آورند، چه چیزی در انتظار ماست. هرگز نمی‌توانیم معین کنیم که چه اتفاقی بناست بیفتد. زیرا عوامل بسیار زیادی وجود دارند که می‌توانند تاثیر بسیاری زیادی بر سرمایه اولیه شما و پول دریافتی شما از آن داشته باشند.

۳) برنامه‌های کاری باعث درگیری شما می‌شود و در عوض موجب نمی‌شود که بتوانید به ایده‌هایتان سر و شکل مناسبی بدهید و به کسب‌و‌کارتان قالب مناسبی ببخشید. اقتضائات برنامه‌ها از شما می‌طلبند تا آشکارا کسب‌و‌کارتان را به کوچک‌ترین شکل ممکن تقلیل دهید. در این صورت اگر فضای کسب‌و‌کارتان را به روی برنامه‌های انعطاف ناپذیر باز کنید، آنگاه فضای بسیار کمی برای خلاقیت و ابتکار باقی می‌ماند. حال باید به ورای برنامه‌ها فکر کنید. وقتی از برنامه سود نمی‌بریم، آنگاه باید چه کنیم؟ هدف ما در آن‌سوی مرزهای برنامه‌های کسب‌و‌کار چیست؟ در هر حال، اگر در این فکر هستید که کدام برنامه‌ها برای کسب‌و‌کار شما واقعا و عملا مناسب هستند، آنگاه باید بگویم که من یک مورد خاص را سراغ دارم: مساعده‌های مالی. اما علت ادعای مزبور این است که شما دست کم به یک برنامه نیاز دارید تا بتوانید از مساعده‌های مالی بهره‌مند شوید و در صورت لزوم وام‌های گوناگون از منابع مالی مختلف دریافت کنید. اما علاوه بر این مورد، برنامه دیگر به کارتان نمی‌آید و هیچ هدف اضافه‌ای نمی‌تواند داشته باشد. در عوض، برنامه‌ها سبب می‌شوند تا صرفا در پی دست‌یافتن به اموری باشید که روی کاغذها نوشته‌اید. این اشتباه است، چراکه شما را از واقعیت بازار و کسب‌و‌کار دور می‌کند. برخلاف این ادعاها، شما باید فقط به آن چیزهایی باور داشته باشید که می‌توانید و باید انجام دهید. کارآفرینان موفق بیش از آنکه در پی برنامه‌های مشخص برای کسب‌و‌کارشان باشند، به دنبال بصیرت‌های نو در قبال وضعیت اقتصادی هستند. همه آنچه شما به آن نیاز دارید بصیرت و بینش است. باید این بصیرت را داشته باشید که کسب‌و‌کارتان بناست واجد چه اقتضائات و ضروریت‌هایی باشد، به چه مسیری خواهد رفت، و چه مسائل و موانعی را شامل خواهد شد.

به علاوه، هرگز نگران نباشید که بصیرت‌تان طی زمان عوض شود. کافی است که به بصیرت‌تان به عنوان نقطه ارجاعی برای روزهای آینده نگاه کنید، یعنی درست برای همان زمانی که غرق در انبوهی از اقتضائات کاری هستید و توامان فشار زیادی بر شما وارد می‌شود، همان زمانی که خوب به خاطر نمی‌آورید که کدام گام را در ابتدا بر داشتید و چه ایده‌ای در سر داشتید. مساله یک کارآفرین موفق فقط و فقط بر سر بصیرت و بینش است. هرگز نباید به برنامه‌های حرفه‌ای کسب‌و‌کار اعتنای چندانی کرد. به هر حال همگان نمی‌توانند به فهم این نکته مهم پی ببرند و چه بسا موفقیت یک کارآفرین را در جایی دیگر و به شیوه‌ای دیگر جست‌وجو کنند. اما ما همچون داستان‌نویس بزرگ، جاناتان سوئیفت، خواهیم گفت «بصیرت را هنر دیدن آن نکته‌ای می‌دانیم که از چشمان دیگر مغفول مانده است، بصیرت یعنی مشاهده آنچه برای دیگران نامرئی به نظر می‌رسد.»