کارآفرینی
یک ایده ساده و ساخت برند۱۰۰ میلیون دلاری
حمدی اولوکایا، مهاجر اهل ترکیه، همیشه تعجب میکرد که چرا ماستهای آمریکایی اینقدر بدمزهاند. اما حالا، ماستهای چوبانی به سبک یونانی اوست که در دنیا حرف اول را میزند.
مترجم: بیتا نظام دوست
حمدی اولوکایا، مهاجر اهل ترکیه، همیشه تعجب میکرد که چرا ماستهای آمریکایی اینقدر بدمزهاند. اما حالا، ماستهای چوبانی به سبک یونانی اوست که در دنیا حرف اول را میزند. حمدی اولوکایا در ارزنجان، ترکیه بزرگ شده است، او در دامپروری خانوادگی که در آنجا داشتند، کار میکرد و به تولید پنیر فتا مشغول بودند. او پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه ترکیه در رشته سیاست، راهی ایالات متحده شد تادر دانشگاه ادلفی نیویورک زبان انگلیسی بخواند. اولوکایا در سال ۲۰۰۵ با دریافت یک وام بانکی ویژه کارآفرینان، توانست یک کارخانه ماستسازی قدیمی را در شمال نیویورک خریداری کند. اولوکایا بعدها شرکتی تاسیس کرد که هماکنون دارای بیش از ۱۲۰۰ کارمند و درآمد سالانهای بیش از ۶۰۰ میلیون دلار است. او هماکنون در شرف ساخت کارخانه دیگری در استرالیا است. او داستان موفقیتش را برای ما بازگو میکند.
در دفتر کار شرکت کوچک پنیرسازیام نشسته بودم که چشمم به برگه آگهی کوچکی خورد. یک کارخانه ماستسازی با تجهیزات کامل به فروش گذاشته شده بود. من بی اعتنا آگهی را در زباله انداختم، اما نیم ساعت بعد دوباره آن را برداشتم و با شماره روی آن تماس گرفتم. بر حسب تصادف کارخانه در فاصله یک ساعتهای از ما قرار داشت. برای بازدید به آنجا رفتم و کارخانه ۹۰ سالهای را دیدم که در شرف تعطیلی بود. در آنجا ۵۵ تا ۶۰ نفر کار میکردند. یکی از مدیران، اطراف را به من نشان داد. از قیمت پیشنهادی معلوم بود که میخواستند از دست چیز به درد نخوری خلاص شوند.
وقتی از آنجا برگشتم با خودم گفتم: نمیدانم چرا، اما دلم میخواهد آن را بخرم. مشاورم با تعجب به من گفت: دیوانه شدهای؟ و با عصبانیت سعی کرد مرا متقاعد کند که فکرش را از سرم بیرون کنم. او گفت که این کارخانه ارزشی ندارد و اگر داشت آنها ازش باخبر بودند. اما من میدانستم که کالایی مثل ماست میتواند فرصت آفرین باشد. من مدتها در تعجب بودم که چرا ماست اینجا اینقدر بد است. همیشه به من میگفتند که آمریکاییها فقط ماست شیرین دوست دارند، اما هر وقت که یکی از آنها به ترکیه و یونان سفر میکرد، بلافاصله بعد از برگشت شروع به صحبت کردن از ماست آنجا میکرد و اینکه چقدر از طعم آن لذت برده بود. همچنین یک ماست وارداتی از یونان هم در اینجا به فروش میرسید که خیلی طرفدار داشت.در آن زمان من هنوز صاحب خانه نبودم و کسبوکار ما در تولید پنیر هم نمیتوانست به من کمک کند تا کارخانه را بخرم. تا اینکه به فکر گرفتن وام کارآفرینی افتادم. یک شبه برنامه کسبوکار خود را طراحی کردم و برای دریافت وام به سازمان حمایت از کارآفرینان ارائه دادم، آنها از من حمایت کردند و بالاخره کارخانه را در سال ۲۰۰۵ خریدم. پنج نفر از ۵۵ کارگر اصلی کارخانه را استخدام کردم، که از آن زمان تا کنون در کنار من هستند. اولین جلسه هیاتمدیره با من و این پنج نفر برگزار شد. خیلی خلوت بود. کارخانه تعطیل واقعا مثل یک قبرستان است، اما اگر بخواهی، دیوارها با تو حرف میزنند، دستگاهها حرف میزنند. یکی از کارکنان گفت: «حالا چه کار کنیم؟» من گفتم: «گویا هیچ کس تا الان چراغها را در این کارخانه خاموش نمیکرد. ما باید اول چراغها را خاموش کنیم! من قبض برق را دیدهام، فاجعه بود!»
بعد گفتم: «باید شروع به رنگ زدن دیوارهای بیرونی کنیم. همکارم گفت: «شما الان باید به فکر نگرانیهای بزرگتری باشید، چرا به رنگ ساختمان اهمیت میدهید؟» اما این کاری بود که ما تمام آن تابستان انجام دادیم.
در ۱۸ ماه آتی، من به دنبال دستور تهیه درستی برای ماست بودم. یک فرد ماهر در تولید ماست را از ترکیه آوردم، پس از آن همواره در حال رفت و آمد از نیویورک به ترکیه و یونان بودم.
در اکتبر سال ۲۰۰۷، اولین سفارشمان را از فروشگاه کوشر در لانگ آیلند گرفتیم. یکباره به کارکنان بیشتری نیاز داشتیم، اما خوشبختانه آن پنج نفر میدانستند که با چه کسانی باید تماس بگیرند و نیروی لازم تامین شد. در حال حاضر ما در کارخانه ۱۲۰۰ نفر هستیم.
ما از همان ابتدا میدانستیم که قرار است به زودی پیشرفت کنیم. در ابتدای کار هیچ یک از بانکها با ما صحبت نمیکرد. ما باید نشان میدادیم که در مسیر پیشرفت هستیم. ما هنوز یک دستگاه تزریق قدیمی داشتیم که در حدود ۵۰۰۰۰ قوطی در هفته را پر میکرد و صف طولانیای از کارگران که به بستهبندی دستی ماستها مشغول بودند. معمولا این کار با ماشینهای بستهبندی یک میلیون دلاری انجام میشود، که ما نداشتیم، اما هیچ کس نمیدانست و مشتریها تا زمانی که بستهها ایمن، سالم و زیبا بودند شکایتی نداشتند.
در سال دوم، بانکداران کم کم حاضر به صحبت با ما شدند. در این زمان بود که برای اولین بار احساس خوبی به ما دست داد، این احساس که هماکنون آماده هستیم تا گام دوم پیشرفت را برداریم.
از نظر فنآوری، شرکتهای نوپا گاهی معجزه میکنند. آنها به زیرساختها و تجهیزات زیادی احتیاج ندارند. معجزهای مشابه از سوی مصرفکنندگان هم رخ میدهد. به این صورت که به عنوان یک شرکت نوپا، ما از جهاتی در موقعیت بهتری از شرکتهای بزرگ هستیم. ما میتوانیم کالاهای خوبی بسازیم و کاملا با اشتیاق و انگیزه باشیم و مشتریان خود را متقاعد کنیم که از محصول ما راضی خواهند بود.
حال اگر مشتریان، شما و محصولاتتان را دوست داشته باشند، آنگاه آنها شما را به سرعت به اوج خواهند برد و این چیزی است که اتفاق افتاده است.
تنها مشکل کارآفرینان جدید این است که شما چیزی منحصر به فرد و جالب را تولید میکنید و آن وقت شرکتهای بزرگ، که فقط صبر میکنند تا ببینید چه چیزی جواب میدهد، با قلدری میآیند و میگویند: «شما دو گزینه دارید: یا کالایتان را به من میفروشید یا اینکه من از کار شما کپیبرداری میکنم.»
به خاطر همین مشکل، کارآفرینان در شروع کسبوکار باید کاملا هوشمندانه عمل کنند. ما ایده جدید خود تحت عنوان ماست با کیفیت را در شروع کار داشتیم و در ابتدا تنها چالش این بود که چگونه میخواهیم این کار را شروع کنیم؟ اما امروز باید خیلی جلوتر از آن نقطه در حرکت باشیم.
ارسال نظر