شش گام هر موفقیت اقتصادی

نویسنده: مایک میکالوویچ

مترجم: سیمین راد

آیا هرگز از موفقیت اشخاص شگفت‌زده شده‌اید؟ آیا دریافته‌اید که چه چیز آنها را به سوی موفقیت سوق داده است؟ من نیز شگفت زده خواهم شد اگر پاسخ شما منفی باشد. با هیچ کسی تاکنون برخورد نکرده‌ایم که از دلایل موفقیت یک مدیر اقتصادی، یک کارآفرین، یا یک کسب‌وکار موفق در شگفت نباشد. همگان می‌گویند دلیل موفقیت یک مدیر یا شرکت خاص چیست؟ چه چیز نزد این اشخاص موفق، بسیار متفاوت است؟ این اشخاص چگونه می‌توانند به آنجا که می‌خواهند دست یابند؟ راحت‌تر و ساده‌تر است اگر باور کنیم که این اشخاص بنا به تصادف به این جایگاه رسیده‌اند. اما حقیقت این است که هیچ کسی بدون پیمودن مسیرهای گوناگون، بدون حرکت در راه‌های پرمخاطره و بدون گرفتن تصمیم‌های شایسته هرگز نمی‌تواند به هیچ موفقیتی دست یابد.

هر شخصیت موفق و شایسته می‌تواند گام‌هایی برای رسیدن به موفقیت بردارد. اینجا دیگر چندان اهمیتی ندارد که شخص مزبور واجد موفقیت‌های مالی می‌شود یا به مراتب بالا در کسب و کارش دست می‌یابد. مهم تنها آن موفقیتی است که هر شخص شایسته آن است و باید به خاطر توانایی‌هایش به آن دست یابد. ما می‌خواهیم راه‌ها و مسیرهایی را معرفی کنیم که بتوانند به هر کسی در هر موقعیت اقتصادی در یک کسب‌وکار متوسط در جهان یاری برسانند تا او را به جانب موفقیت سوق دهند. واقعیت محض این است که هیچ کسی یک روز صبح از خواب بیدار نمی‌شود و موفقیت‌هایش را از طریق پستچی دریافت نمی‌کند. هیچ موفقیتی تصادفی به دست کسی داده نمی‌شود. موفقیت هرگز شانسی نیست. موفقیت نه هدیه‌ای یک‌روزه از آسمان، بلکه محصول تلاش‌ها، ‌پیمودن‌راه ها، قدم‌برداشتن‌ها، تصمیم‌ها، مخاطره‌ و رفتار مناسب آنها است. این نکته را باید در مورد هر کارمند یا هر مدیری در هر شرکتی صادق بدانیم. پس باید گفت که اشخاص موفق در عرصه اقتصاد تمام تلاش‌شان را کرده‌اند و به سختی کار کرده‌اند تا به آنچه دوست دارند دست یابند.

برای نمونه کافی است تا قهرمان بزرگ المپیک و جهان در عرصه شنا، مایکل فیلیپس، را در نظر بگیرید. او با تلاش بی‌اندازه خود فنون گوناگون شنا را تمرین کرد و به فنون تازه‌ای دست یافت تا دست آخر بتواند به چندین و چند مدال طلا در مسابقات شنای المپیک دست یابد. او قدم‌های مشخصی برداشت تا به موفقیت برسد. بنابراین شما نیز به عنوان یک کارمند یا مدیر خلاق و شایسته نیاز دارید تا مسیرهایی را طی کنید که شما را به سرمنزل مقصود رهنمون می‌سازند.

۱. تعیین اهداف: اشخاص موفق اهداف مشخصی را برای خودشان تعیین می‌کنند. این اهداف باید در زمان مشخصی نیز به اتمام برسند. برای نمونه این جمله‌ها را لحاظ کنید: ۱. «طی شصت روز ده پوند از وزنم را کم خواهم کرد»؛ ۲. «در طی سال قدری از وزنم خواهم کاست». در جمله‌ اول یک هدف و برنامه‌ریزی مشخص وجود دارد: ده پوند وزن باید طی دو ماه کم شود. اما در جمله دوم هیچ هدفی تعیین نشده است. حتی مشخص نیست که چقدر باید وزن کم شود و البته مدت زمان آن نیز به خوبی تعیین نشده است. حالت اول ما را به موفقیت‌مان نزدیک می‌کند، اما دومی ما را از وضعیت آرمانی‌مان دور می‌سازد. پس برقراری اهداف انضمامی همراه با بازه‌های زمانی مشخص نخستین گام برای رسیدن به آن اهدافی هستند که باید به آنها دست یابید.

۲. شروع فوری: افراد موفق بی‌درنگ شروع به کار می‌کنند. آنها خودشان را به کندی و جمود نمی‌رسانند، بلکه هرچه بیشتر به شتاب و سرعت فکر می‌کنند. آنها پس از تعیین اهداف‌شان خیلی سریع دست به کار می‌شوند، زیرا آنها به قدرت لحظه پی می‌برند. در واقع آنها می‌دانند که‌اندازه حرکت تا چه‌اندازه در اقتصاد اهمیت دارد. چه بسا همه کارهایشان را یک‌باره و یکجا انجام ندهند، اما قطعا قدم‌های بزرگی برای شروع کار خواهند برداشت. حتی ممکن است که تقویم‌شان را از برنامه‌ها و تاریخ‌های قرارها و ملاقات پر کنند. شاید وهله‌های مشخصی را به عنوان دوره‌های انتقادی به خودشان اختصاص دهند. شاید به کسانی دیگر اطلاع دهند و از آنها برای روزی خاص دعوت به عمل آورند. در هر صورت مهم‌ترین مساله در این نکته است که آنها خیلی زود پس از تعیین اهداف دست به کار می‌شوند و زمان را هدر نمی‌دهند.

۳. مثبت‌اندیشی: در مورد این نکته بی‌اندازه صحبت کرده‌اند. مثبت‌اندیشی بیش از همه یک سندروم است که گاه نیمه‌پر و گاه نیمه‌خالی به نظر می‌رسد. اشخاص موفق همان خوش‌بینان هستند، یعنی کسانی که، بنا بر همان مثال معروف، گمان می‌کنند لیوان همواره نیمه‌پر است. آنها با نومیدی، تردید و ترس به جهان نمی‌نگرند و همچون بدبینان نیمه خالی لیوان را نمی‌بینند، بلکه سویه مثبت و ایجابی در هر موقعیت یا فرصت را به خوبی رصد می‌کنند و به توانایی‌شان برای رسیدن به اهداف مشخص و کسب موفقیت ایمان دارند.

۴. عمل‌گرایی: آنهایی که اهل موفقیت‌های بلندمدت و همیشگی محسوب می‌شوند عملا همان کسانی هستند که همواره، حتی در کم‌اهمیت‌ترین و جزئی‌ترین امور نیز، به نحوی عمل‌گرایانه برخورد می‌کنند و به قول معروف، کاری انجام می‌دهند. اشخاص زیادی را دیده‌ایم که باید ساعت‌ها معطل باشند و مدت‌های مدیدی وقت‌شان را تلف کنند تا بتوانند به نتیجه‌ای مشخص در مورد سوالات خود دست یابند. آنها هیچ کاری نمی‌کنند تا ابتدا به پاسخ صحیح برسند. اما چه بسا مجبور شوید تا آخر عمرتان صبر کنید! اینجا دیگر مساله بر سر توانایی تحلیل و تفکر نیست، چون دیگر نه با یک تحلیل مناسب و دقیق، بلکه با «اختلال فکری و تحلیلی» طرف هستیم. شما باید پیش از همه اهل تجربه، عمل و آزمونگری باشید. البته یادمان نمی‌رود که افراد موفق با چشمان بسته نیز به پیش نمی‌روند، بلکه می‌دانند که باید به سرعت تصمیم خود را بگیرند، جزئیات انتقادی و عملی را مشخص کنند، اهداف را مقرر و مسیر را تعیین سازند و در نهایت طبق برنامه‌هایشان دست به عمل بزنند.

۵. مصمم‌بودن: گاه این‌طور به گوش‌مان می‌رسد که حین جنگ واقعی، وقتی اولین گلوله به یکی از دو طرف شلیک می‌شود، دیگر نقشه‌های عملیاتی به درد نمی‌خورند و همه‌شان را باید دور ریخت. نمی‌گویم که شما نیز باید به این گفته عمل کنید، بلک منظورم این است که نکته در آن مستتر است. قطعا متغیرهای زیادی وجود دارند که اجازه نمی‌دهند تا همه چیز را از ابتدا تا انتهای مسیر به صورت کاملا مشخص و صددرصد قطعی ترسیم کنید. این نکته به سادگی در مورد تک تک لحظات زندگی هر یک از ما نیز صادق است. هرگز نمی‌تواند مسیر حرکت خود را به صورت تام و تمام تعیین کنید. شما هرگز نمی‌توانید به طور کامل تشخیص دهید که مثلا پس از برداشتن نخستین گام چه اتفاقی چشم‌انتظار شماست یا با چه چیزی مواجه می‌شوید. اما مهم‌ترین نکته نیز دیگربار همین جا نهفته است: گرچه شما نمی‌دانید که چه چیز در انتهای مسیر در انتظار شماست و گرچه نمی‌دانید که به کجا خواهید رسید، اما در هر صورت باید مصمم باشید تا بتوانید مسیر تازه‌ای را که قبلا به نحو دیگری متصور شده بودید این‌بار به نحو روشن‌تری ببینید. همواره قدری خطا وجود دارد که با تجربه حل می‌شود. کافی است در مسیرتان مصمم باشید و به نقشه‌های خود باور داشته باشید.

۶. جذبه‌داشتن: اشخاص بسیاری از قانون جذبه استفاده می‌کنند تا به موفقیت برسند. اما جذبه اینجا به معنای جذب اشخاص مختلف به سمت خود نیست، بلکه حاکی از بینشی روشن نسبت به خواست و توانایی شما است.‌ اندیشه‌های شما می‌توانند موفقیت را تقدیم شما کنند. این است همان جذبه واقعی هر کارآفرین یا مدیر شایسته. اینجا به زبانی جادویی حرف نمی‌زنم که گمان کنید این ادعاها در عرصه عمل برخطا است. صرفا دارم پیشنهاد می‌دهم که ما همان چیزی را به شما توصیه می‌کنیم که خود شما بیش از همه به آن فکر می‌کنید. بینش شما مهم‌ترین عنصر سازنده جذبه شماست، یعنی آنچه باعث موفقیت و پیشبرد شما نیز می‌شود و‌اندیشه‌ها و اعمال‌تان را شکل می‌دهد. درست وقتی متوجه جذبه خود می‌شوید که ببینید بسیاری دارند از شما پیروی می‌کنند، چراکه بسیاری به این نتیجه رسیده‌اند که بینش شما در قبال کسب و کار بیش از سایرین می‌تواند آنها را به جلو هل بدهد، زیرا بینشی پیشرو یا بصیرتی جذاب است.

نتیجه‌گیری: بودا روزگاری گفته بود که «سرتاسر وجود ما محصول‌اندیشه‌های ماست. همه چیز همان ذهن است. ما به همان چیزی بدل خواهیم شد که به آن فکر می‌کنیم.» موفقیت به‌طور ناگهانی دامن هیچ کسی را نمی‌گیرد. برای رسیدن به موفقیت باید کاری کرد، باید دست به کار شد، قدم‌های مشخصی را پیمود تا به مسیرهای تازه‌ای وارد شد.