شکست ارجی ندارد؛ یادگیری را پاس بدارید
حتی برخی این نکته را در جلسات تیمی خود برجسته میکنند، در حالی که باید به این دیدگاه یک کارت قرمز داد و نسبت به آن رویکرد متفاوتتری داشت. در فرآیندها، شکست به عنوان یک مکانیزم بازخورد و به مثابه یک تجربه یادگیری مطرح است، اما به عنوان یک هدف جایگاهی در فرآیندها ندارد. هر تمرین و تجربهای میتواند ماندگاری ایجاد کند، اما تنها تجربیات خوب هستند که به سوی کمال رهنمون میشوند. هنگامی که به شکست ارج مینهیم رفتاری را تقویت میکنیم که به سادگی به یک عادت بد تبدیل میشود. اگر صحبت از تجربه کردن، نوآوری یا آزمودن چیزی جدید باشد - مانند کارهایی که در قسمتهای تحقیق و توسعه یا در مقاطع «پیش تولید» انجام میدهیم - حرفی نیست، اما هنگامی که با مشتری روبهرو هستیم هدف باید «انجام درست کار در همان بار اول» باشد. در اینجا باید حداکثر تلاش خود را بکنیم و به کمتر از آن قانع نباشیم. در شبکههای اجتماعی تصویری ویرایش شده و بینقص از زندگی افراد و سازمانها ارائه میشود و گاه شکست نیز به مثابه یک عاقبت عالی نشان داه میشود. اما هنگامی که در اوج نیستیم به چه دلیل باید برای حضیض شادمانی کنیم؟
ناحیه یادگیری و ناحیه عملکرد
ناحیه یادگیری جایی است که در آن انتظار اشتباه وجود دارد یا حتی در آن افراد به اشتباه کردن تشویق میشوند و شکست بخشی از فرآیند یادگیری است. اما در منطقه عملکرد، جایی برای خطا وجود ندارد و از ما انتظار میرود که اجرایی بیکم و کاست داشته باشیم، زیرا شکست خوردن در ناحیه عملکرد میتواند پرهزینه باشد. مثلا در جلسات تمرین با ورزشکاران جوان، عمدتا بر ناحیه یادگیری تمرکز میشود تا مفاهیم و مهارتها به آنها آموزش داده شود. در این ناحیه، حد و حدود را تا مرز شکست باز میگذاریم و ریسک کردن را تشویق میکنیم و فضایی ایمن برای اشتباه کردن و یادگیری از اشتباهات فراهم میکنیم. درست همینجاست که یادگیری و کاوشگری رخ میدهد.
راهاندازی یک آشپزخانه برای تست دستورهای غذایی مختلف، یا پیشتولید یک نرمافزار قبل از راهاندازی عملیاتی آن از اقدامات ناحیه یادگیریاند. اما هنگامی که زمان واقعی ایفای نقش فرا میرسد تمرکز خود را به سمت کاربرد آنچه آموختهایم جابهجا میکنیم. ما دیگر در ناحیه عملکرد هستیم و باید امتیاز جمع کنیم و به دنبال برنده شدن باشیم. در این فضا میتوانیم آموختههایمان را برای رسیدن به نتایج دلخواه به کار ببندیم و با دقت به اینکه تا چه حد خوب عمل کردیم میتوانیم به ناحیه یادگیری برگردیم و تنظیمهای لازم را برای بهتر عمل کردن در آینده اعمال کنیم. چرخه یادگیری و به کارگیری آن، پیوسته است که به عملکرد بالاتر و نتایج بهبود یافتهتر منجر میشود.
سه قدم برای شکست رو به جلو
اگر با افرادی که عملکرد بالا دارند چه در اتاق هیاتمدیره و چه در زمین فوتبال کار کرده باشید، درمییابید که افراد موفق در مورد شکست طرز فکر مشابهی دارند. آنها مسوولیت شکست را به عهده میگیرند، از آن میآموزند و بعد رهایش میکنند.
۱-افراد با عملکرد بالا هنگامی که اوضاع خوب پیش نمیرود دیگران را سرزنش نمیکنند، به دنبال عذر و بهانه نیستند، شخصا مسوولیت پاسخگویی را به عهده میگیرند و ۱۰۰درصد کوتاهیهای خود را میپذیرند. به این ترتیب، عملکرد را میتوان به مثابه نتیجه اقدامات و تصمیمات موثر و غیرموثر تجزیه و تحلیل کرد و بهبود بخشید.
۲-به پشتوانه حقایق و شواهدی درباره اینکه چه چیزی کارآیی داشته است یا نه، میتوان از اشتباهها و شکستها آموخت و فرآیندها، تصمیمات، سرعت عمل و سیستمها را بهبود بخشید. بررسی پروژههای انجام شده نه تنها امکان میدهد که حرکتهای درست را صحهگذاری کنیم بلکه فرصتهای از دست رفته را نیز آشکار میکند. با توجه به اینکه وقتی وقایع رخ میدهند روشنبینی بیشتری نسبت به آینده ایجاد میشود، استفاده از آموختههای پروژههای قبلی در پروژههای بعدی چشمانداز موفقی خواهد داشت.
۳-چابکی در محیط دائما در حال تغییر امروزی، یک شایستگی ارزنده است. اما به سختی میتوان چابک بود وقتی سنگینی شکستهای گذشته را هنوز به دوش میکشیم. هنگامی که برای یادگیری از اشتباهها وقت صرف میکنیم، میتوانیم تمامی ارزش آن تجربه را از آن خود کنیم. افراد با عملکرد بالا این بار را بر زمین میگذارند و رهایش میکنند. توجه داشته باشید که شکست متضاد موفقیت نیست. شکست مکانیزم بازخوردی است که به ما نشان میدهد چه چیزی شدنی نیست. میتوان از آن آموخت و رشد کرد. اما تکرار اشتباهی که یک بار از آن درس گرفتهایم دیگر یک اشتباه نیست بلکه یک انتخاب است.
منبع: Managementissues