حل مساله با کمک تفکر الگوریتمی

 هر سازمانی دارای تیم‌‌‌های کاری مختلفی است که هر کدامشان با مسائل و چالش‌‌‌های متفاوتی روبه‌‌‌رو هستند و علاوه بر این، مسائل مشترکی نیز در سازمان‌ها وجود دارند که تمام تیم‌‌‌های کاری با آنها دست‌‌‌به‌‌‌گریبان هستند و می‌‌‌کوشند تا از زاویه‌‌‌ای خاص به آنها نزدیک شوند و برای حل آنها چاره‌‌‌اندیشی کنند.

به همین دلیل هم هست که بخش‌‌‌هایی مانند تحقیق و توسعه، مهندسی و منابع انسانی که با مساله‌‌‌های مشابهی روبه‌‌‌رو هستند تمام تلاششان را می‌کنند تا آنها را به بهترین شکل و در کوتاه‌‌‌ترین زمان ممکن حل کنند، اما در عمل با شکست و ناکامی روبه‌‌‌رو می‌‌‌شوند؛ آن هم به این دلیل که بر اساس ساختارهای سنتی و کلاسیک امکان همسوسازی تلاش‌‌‌های تیم‌‌‌های مختلف در زمینه حل مساله آنچنان که باید و شاید وجود ندارد و میزان اتلاف انرژی و منابع در این حالت زیاد است. حال اگر عامل تکنولوژی را به این معادله اضافه کنیم و چنانچه قرار باشد ماشین‌‌‌ها و انسان‌‌‌ها در کنار هم کار کنند و مسائل موجود را با کمک هم حل کنند، قضیه پیچیده‌‌‌تر شده و حل مسائل گوناگون دشوارتر خواهد شد.

 تفکر الگوریتمی

هنگامی که پای حل مسائل کاری با کمک انسان و ماشین در میان باشد، مفهوم تفکر الگوریتمی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار خواهد بود. تفکر الگوریتمی شامل یکسری دیدگاه‌‌‌های به‌‌‌هم‌‌‌پیوسته، چارچوب‌‌‌ها و مدل‌‌‌هایی است که محور همه آنها حل مسائل و مشکلات پیچیده از طریق تکنیک‌‌‌های برآمده از علوم کامپیوتری و تکنولوژی‌‌‌های سازنده دگرگونی دیجیتال است.

 به عبارت روشن‌‌‌تر، تفکر الگوریتمی مجموعه‌‌‌ای است از ایده‌‌‌ها، ذهنیت‌‌‌ها و زبان‌‌‌های دیجیتال که به شرکت‌ها و سازمان‌ها و تیم‌‌‌های کاری فعال در آنها این امکان را می‌دهد تا از زوایایی جدید و نوآورانه به موضوعات و چالش‌‌‌های کاری جدید و نوظهور نگاه کنند و درصدد حل‌‌‌وفصل آنها برآیند.

البته این به آن معنا نیست که تفکر سیستمی کاملا با الگوهای فکری کلاسیک در تضاد است و پیوندی با آنها ندارد، بلکه نقش مکمل و تقویت‌‌‌کننده آنها را بازی می‌کند و به تیم‌‌‌های کاری گوناگون فعال در یک شرکت یا سازمان این امکان را می‌دهد تا با کمک ارکان چهارگانه تفکر محاسباتی برآمده از علوم کامپیوتری وارد حوزه حل مساله شوند.

 بنیان‌‌‌های چهارگانه حل مساله

تفکر کاری الگوریتمی بر پایه چهار اصل کلیدی شکل ‌‌‌گرفته است که ریشه در تفکر محاسباتی دارند و در ادامه به آنها خواهیم پرداخت.

۱-تفکیک: تفکیک بر پایه این ایده شکل‌‌‌ گرفته که مسائل پیچیده و بزرگ را باید به بخش‌‌‌های کوچک‌تر تبدیل کرد و سپس به سراغ حل‌‌‌وفصل تک‌‌‌تک مسائل خرد شده رفت و پس از حل تمام این خرده مساله‌‌‌هاست که آن مساله بزرگ و پیچیده حل می‌شود. در این میان، بهتر است که در ابتدا خرده مساله‌‌‌های کوچک‌تر و ساده‌‌‌تر را حل کرد و پس از آن به سراغ حل خرده مسائل بزرگ‌تر و حساس‌‌‌تر رفت و آنها را از میان برداشت.

۲- شناسایی الگوها: شناسایی الگوهای برد و باخت و موفقیت یا ناکامی، به شرکت‌ها این امکان را می‌دهد تا با دیدی باز و آمادگی کامل به مصاف چالش‌‌‌ها و مشکلات بروند و مطمئن باشند که الگوهای موثر و فرمول‌‌‌های برنده‌‌‌ شدن را در اختیار دارند و در زمینه حل مسائل بی‌‌‌گدار به آب نزنند.

۳- اولویت‌‌‌بندی و پرهیز از حاشیه: اولویت‌‌‌بندی و اجتناب از حاشیه‌‌‌ها، پرداختن به اصل مساله و برطرف‌‌‌سازی موانع اصلی موجود بر سر راه شرکت‌ها و تیم‌‌‌های کاری، به دست‌‌‌اندرکاران کمک می‌کند تا به‌‌‌جای پرداختن به حواشی و صرف انرژی و وقت برای چیزهای بی‌‌‌اهمیت، فقط بر انجام کارهایی تمرکز کنند که دارای اهمیت خاص و تعیین‌‌‌کنندگی بالا بوده و تیم‌‌‌های کاری را خیلی سریع به اهدافشان نزدیک‌‌‌تر کنند.

۴- شراکت الگوریتمی انسان و ماشین: سه اصل اشاره شده در بالا همگی به وجود اصل چهارمی وابسته‌‌‌اند که همان شراکت و همکاری بین انسان و ماشین است. در واقع، جوهره تفکر الگوریتمی همان نزدیکی و همیاری انسان و ماشین در موقعیت‌‌‌های کاری است که بر اساس آن، انسان‌‌‌ها و ماشین‌‌‌ها در کنار هم و در راستای هدفی مشترک که همان حل مساله است، مشغول به کار می‌‌‌شوند و همراه با هم مشکلات و موانع را از سر راه برمی‌‌‌دارند. تحقیقات نشان داده که این ویژگی‌‌‌ها و توانمندی‌‌‌های انسانی هستند که باعث اثربخشی بیشتر تکنولوژی و افزایش کاربردهای آن در سازمان‌ها می‌‌‌شوند. در این میان، تفکر الگوریتمی می‌تواند به شناخته ‌‌‌شدن این توانمندی‌‌‌های انسانی و راه‌‌‌های پیاده‌سازی هر چه بیشتر و بهتر دگرگونی دیجیتال در درون سازمان‌ها و شرکت‌ها کمک شایان توجهی کند. مهم‌ترین توانمندی‌‌‌های انسانی که می‌تواند نقش‌‌‌آفرینی و تاثیرگذاری تکنولوژی را در درون سازمان‌ها و تیم‌‌‌های کاری بهبود ببخشد، عبارتند از تفکر خلاقانه، تعاملات همه‌‌‌جانبه، کنجکاوی، خلاقیت و آینده‌‌‌نگری.

در واقع، این ویژگی‌‌‌ها و توانمندی‌‌‌های انسانی به افراد کمک می‌کنند تا بیشترین بهره را از مزایا و پتانسیل‌‌‌های نهفته در تکنولوژی‌‌‌های هوش مصنوعی ببرند و دست به کارهای بزرگی بزنند که انجام آنها از عهده انسان‌‌‌ها به‌‌‌تنهایی برنمی‌‌‌آید.

در این میان، وجود یک‌‌‌زبان دیجیتال مشترک بین انسان‌‌‌ها و ماشین‌‌‌ها این امکان را به آنها می‌دهد تا در زمان ایجاد رابطه دوجانبه و تداوم بخشیدن به آن در مسیر درستی حرکت کنند و در نتیجه بتوانند به نحو بهتری بر روی پروژه‌‌‌هایی که قرار است با مشارکت فعال انسان و ماشین اجرا شوند تمرکز کنند. این زبان دیجیتال مشترک به‌‌‌عنوان یکی از ارکان اصلی پیاده‌سازی تفکر الگوریتمی و یکی از پیش‌‌‌نیازهای کلیدی اجرایی‌‌‌شدن آن در سازمان‌ها و شرکت‌ها شناخته می‌شود.