ساختار برابر یا سلسله مراتبی؟

پژوهش‌های تازه نشان می‌دهد که ما برخی مواقع روابط سلسله مراتبی را به روابط برابر ترجیح می‌دهیم

مترجم: مجید اعزازی

منبع: stanford.edu

یافتن خطایی در مفهوم برابری دشوار است. بنیان‌گذاران آمریکا از این مفهوم مانند یک ایده مقبول جهانی مراقبت کردند و دموکراسی نوپای خود را روی این مفهوم بنیان نهادند. امروزه، هیچ عقل سلیمی حتی ادعا نمی‌کند که ساختار اجتماعی طبقه بندی شده را به ساختار برابر ترجیح می‌دهد. بر اساس پژوهشی تازه که توسط «لاریسا زد. تایدنز» استاد مدرسه کسب و کاراستنفورد و «ایمیلی ام.زیتک» استادیار مدرسه روابط کار و تولید دانشگاه کرونل انجام شده است،هنوز برخی مواقع مردم واقعا از روابط سلسله مراتبی در مقابل روابط برابر طرفداری می‌کنند.چرا که به دست آوردن و مدیریت کردن روابط سلسله مراتبی برای افراد آسان‌تر است و باعث می‌شود که آنها احساس موفقیت کنند.

تایدنز می‌گوید: «چرا وقتی افراد می‌گویند روابط سلسله مراتبی را نمی‌خواهیم، این روابط را ایجاد می‌کنند؟ یکی از پاسخ‌ها این است که این نوع روابط، فکر کردن را بسیار ساده‌تر می‌کنند.»او اضافه می‌کند: «ما روابط سلسله مراتبی را خلق می‌کنیم تا از نظر شناختی، زندگی مان را ساده‌تر کنیم، این یک واقعیت است که تفکر درباره روابط سلسله مراتبی و درک آن به قدری ساده است که موجب می‌شود ما آنها را بیشتر دوست داشته باشیم.»

این پژوهش که به تازگی در نشریه «شخصیت و روانشناسی اجتماعی» چاپ شد،شامل پنج آزمایش مجزا است که با هدف ارائه بینشی تازه درباره نفوذ و سودمندی سلسله مراتب در روابط اجتماعی طراحی شده‌اند. تایدنز می‌گوید: هدف بزرگ‌تر، کمک به سازمان‌ها برای تامل بیشتر آنها درباره ساختار خود است. او می‌گوید: شرکت‌های بسیار معتبر و موفقی مانند گوگل به راحتی ساختار سلسله مراتبی را کنار گذاشته‌اند. حرف رایج این است که«ساختار سلسله مراتبی بد است و ساختار برابر خوب.»

او می‌افزاید: «اما نکته‌های بسیاری خوبی هم درباره نظام سلسله مراتبی و هم درباره برابری وجود دارند. از همین رو، به هنگام ایجاد یک سازمان، تفکر درباره ساختاری که به بهترین صورت به اهداف شما خدمت خواهد کرد، بسیار اهمیت دارد.»

تایدنز و زیتک در اولین آزمایش قصد داشتند، نشان دهند که برای افراد فعالیت در نظام سلسله مراتبی در قیاس با روابط برابر، ساده‌تر است. تایدنز و همکارش به ۱۰۴ سوژه، ۴ مجموعه دوتایی از تصاویر پرسنل کادر ارتش را نشان دادند. قبل از نمایش تصاویر برای آزمایش شوندگان، تمام علایم مربوط به درجه‌های نظامی از روی این تصاویر حذف شدند. یکی از مجموعه ها،تصاویر چهره‌های کارشناسان مستقل را نشان می‌داد که در گذشته به طور یکسان به عنوان افراد مطیع دسته بندی شده بودند. مجموعه دیگر، کسانی را نشان می‌داد که به طور یکسان مقتدر به نظر می‌رسیدند.

در مجموعه سوم نیز یک تصویر چهره‌ای مقتدر و تصویر دیگر، چهره‌ای مطیع داشت و در نهایت، مجموعه چهارم شامل تصویری از چهره یک حیوان و تصویری از چهره یک انسان بود. مجموعه‌ها سریع و به طور ناگهانی روی نمایشگر کامپیوتر به نمایش گذاشته شدند. مشارکت کنندگان در این آزمایش باید به محض تشخیص اینکه دو چهره [در هر مجموعه] انسان هستند،کلید«H» روی کیبورد را فشار می‌دادند و اگر یکی را انسان و دیگری را حیوان تشخیص می‌دادند،باید به کلید«A » ضربه می‌زدند.

نتایج این تحقیق نشان داد که سوژه‌ها به آن جفت عکسی که چهره‌ای «مقتدر» و چهره‌ای «مطیع» را نشان می‌دادند- آنچه که آنها «شرایط سلسله مراتبی» نامیدند- سریع‌تر پاسخ صحیح می‌دادند تا سایر تصاویر. آنها نتیجه گرفتند که چون افراد تصاویر سلسله مراتبی را در قیاس با تصاویر برابر سریع‌تر پردازش می‌کنند، درک روابط سلسله مراتبی برای افراد ساده‌تر است.

آزمایش دوم در پی اثبات این بود که افراد روابط سلسله مراتبی را در دفعات کمتری به یاد می‌آوردند تا روابط برابر را؛ بنابراین سلسه مراتب را بهتر دوست دارند. سه نمودار به سوژه‌ها نشان داده شد که هر کدام شامل نام هفت مرد بود. اولین نمودار با یک نام در بالا، دو نام دیگر در زیر آن و دو نام دیگر در زیر دو نام اول، ساختار ساده قدرت را نشان داد. در دومین نمودار هفت نام به صورت دایره‌ای و بدون هیچ نشانه سلسله مراتبی به هم متصل شده بودند.سومین نمودار نیزهفت نام را به صورت تصادفی و بدون ساختار بالا و پایین کنارهم به طور فشرده نشان می‌داد.

پس از این سوژه‌ها به یکی از نمودارها به مدت هفت ثانیه نگاه کردند، از آنها خواسته شد تا آن نمودار را بازسازی کنند. اگر آنها به درستی نمودار را دوباره می‌کشیدند، آزمایش را درست انجام داده بودند؛ در غیر این صورت، همان نمودار را برای ۷ ثانیه دیگر نگاه کرده و آزمایش را دوباره انجام می‌دادند. این کار ادامه داشت تا این سوژه‌ها بتوانند آزمایش را به درستی انجام دهند. همان طور که انتظار می‌رفت،سوژه‌ها نمودار سلسله مراتبی را در قیاس با سایر نمودارها زودتر یادگرفتند و انجام دادند. آنها همچنین اعلام کردند که نمودار سلسله مراتبی را بیشتر از نمودار روابط برابر «دوست» دارند. پژوهشگران همچنین نشان دادند که میان «یادآوری» و «دوست داشتن» رابطه‌ای منفی وجود داشت؛ به عبارت دیگر، افراد آنچه را که به راحتی به یاد نمی‌آوردند، دوست نداشتند.

در سومین آزمایش، پژوهشگران برابری و سلسله مراتب را هم در روابط قدرت و هم در روابط دوستانه مقایسه کردند. آنها از شرکت‌کنندگان خواستند تا مجموعه‌ای از روابط میان چهار مرد را به خاطر بسپارند. روابطی که با عبارت‌های «دستور می‌دهد به»، «دستور می‌گیرد از»، «دوستانه است با»،«دوستانه نیست با» توصیف شده بودند.تایدنز و زیتکت به درستی پیش‌بینی کردند که آزمایش شوندگان با سرعت بیشتری روابط «نامتقارن» - یا سلسله مراتبی- را در قیاس با روابط قدرت «متقارن» به خاطر می‌سپارند. آنها همچنین پیش‌بینی کردند که آزمایش شوندگان در دفعات کمتری روابط«نامتقارن» را به خاطر می‌آوردند تا روابط «متقارن»را. چرا که برابری در روابط دوستانه مورد انتظار و آشنا است و سریع‌ترین یادگیری به روابط سلسله مراتبی قدرت تعلق دارد، حتی از روابط برابر دوستانه سریع‌تر یادگرفته می‌شوند.

افزون براین، آزمایش شوندگان دوباره اعلام کردند، آنچه را که در سریع‌ترین زمان ممکن یاد می‌گیرند، بیشتر دوست دارند. این به معنی این است که آنها روابط سلسله مراتبی را به روابط برابر ترجیح می‌دهند.

این پژوهش نتیجه می‌گیرد که «فراگرفتن موقعیت دستورات متقارن، یعنی وضعیتی که در آن افراد امکان صدور دستور به افراد هم رده‌های خود را دارند، برای افراد بسیار دشوار است». «این موضوع به این دلیل جذاب است که در برخی مواقع سازمان‌ها با قرینه سازی تلاش می‌کنند تا برابری ایجاد کنند.به عبارت دیگر، این موضوع با توانمندسازی افراد برای دستور دادن به شخصی دیگر و دستور گرفتن از فردی دیگر محقق می‌شود. با وجود این، چنین ساختارهایی برای مشارکت‌کنندگان این پروژه پژوهشی گیج‌کننده بود به گونه‌ای که حتی برخی از آنها انتقاد می‌کردند که این روابط معنا ندارند.

هدف آزمایش چهارم اثبات یا رد این نکته بود که آیا سلسله مراتب درون یک سازمان روی عقیده ناظر بیرونی آن سازمان اثر می‌گذارد؟ در این آزمایش از آزمایش شوندگان خواسته شده بود که با استفاده از کامپیوترهای خانگی خود مطالبی را بخوانند و توصیه هایی را برای یک شرکت خیالی ارائه کنند، شرکتی که اهدافش شامل «کوچک‌سازی تا ۱۰ درصد»،«خروج تدریجی از دفتر آتلانتا»و«افزایش تعداد زنان در مناصب بالا» است. محتواهای ارائه شده به آزمایش شوندگان نیز لیستی شامل نام، جنسیت، سن و رتبه بندی عملکرد کارکنان و همچنین نمودارهای سازمانی بیانگر موقعیت و جایگاه آنان، بود.

در این زمان،پژوهشگران متغیرها را دست کاری کردند: برخی نمودارها با حداکثر سه سطح در هر اداره ،مقدارکمی از سلسله مراتب را نشان دادند یا اساسا سلسله مراتبی را به نمایش نگذاشتند؛درحالی که مابقی نمودارها از ساختاری بسیار طبقه بندی شده‌تر رونمایی کردند. پس از بررسی ۳۰ دقیقه‌ای این نمودارها، آزمایش‌شوندگان در پاسخ به سوالاتی مشخص، پیشنهادهایی ارائه کردند.

سوالاتی مانند اینکه آنها چه کسی را باید اخراج کنند؟ به چه کسی باید ارتقای شغلی بدهند؟ و چه کسی را باید زودتر بازنشسته کنند؟ سپس از آنها خواسته شد تا روی طیفی از یک تاهفت، میزان راحتی درک این تکلیف و میزان خوب بودن عملکرد شرکت را رتبه بدهند. همان طور که انتظار می‌رفت، کسانی که شرکت را دارای سلسله مراتب بیشتر ارزیابی کردند، نه تنها تکمیل تکلیف را آسان‌تر دریافتند که نظر بسیار مثبتی از شرکت و کارکنانش ارائه کردند.

در آزمایش پایانی، پژوهشگران در پی این بودند که مشخص کنند که آیا جنسیت افراد در یک سلسله مراتب روی میزان راحتی‌ای که افراد آن سلسله مراتب را ارزیابی می‌کنند، اثرمی‌گذارد؟ در این آزمایش از دانش‌آموزان خواسته شد تا یکی از این چهار نمودار را به خاطربسپارند: در دو نمودار تصویر هفت مرد یکسان و در دو نمودار دیگر تصویر هفت زن یکسان وجود داشت، اما در هر جفت، یک نمودار به شکل سلسله مراتب سنتی ۱-۲-۴ بود که یک نفر در بالا و دیگران در زیر آن و یک نفر هم در پایین‌ترین قسمت قرار داشت.

آزمایش شوندگان چه مرد بودند، چه زن، از شانس‌های[تعداد دفعات] معدودی برای به خاطر سپردن اطلاعات مربوط به نمودار از بالا به پایین مردان در قیاس با سه نمودار دیگر برخوردار بودند. این موضوع بیانگر این بود که سلسله مراتب مردان بسیار آشناتر و در قیاس با انواع دیگر ساختارهای اجتماعی بیشتر مورد انتظار است.

پژوهش «سادگی سلسله مراتب اجتماعی: روابط سلسله مراتبی که راحت دیده می‌شود،به خاطر سپرده می‌شود،یادگرفته می‌شود و دوست داشته می‌شود» نتیجه می‌گیرد که درک روابط سلسله مراتبی در قیاس با روابط برابر برای افراد ساده‌تر است و به خاطر سپردن را تسهیل می‌کنند؛ آنها قابل پیش بینی و آشنا هستند و با نخستین تعامل اجتماعی ما - رابطه میان والدین و کودک- آغاز می‌شوند. تایدنز می‌گوید:«برابری احتمالا آشفته است اما سلسله مراتب از نظر مفهومی مرتب‌تر است.»

البته این نکته به معنی این نیست که ما باید ایده برابری را به نفع زنجیره‌ای محکم از فرامین رها کنیم؛بلکه فقط به این معنی است که سازمان‌های طرفدار حذف یا کوچک سازی سلسله مراتب- که به نظر می‌رسد تبدیل به یک روند شده است- باید برای جایگزینی سلسله مراتب با چیزی دیگر آماده شوند. تایدنز می‌گوید: «رهایی صرف از نمودار سازمانی می‌تواند مشکلاتی را ایجاد کند.»

«افراد اغلب فکر می‌کنند که برابری حالتی طبیعی است و نباید مدیریت شود، اما باید مدیریت شود. فهمیدن و آموختن ساختار برابر برای افراد دشوارتر است. با وجود این، در سایر متغیرهای ساختاری مانند عناوین شغلی مشخص، به نظم و ترتیب بیشتری نیاز دارید.» چنین عناوینی نباید یک سلسله مراتب را ترسیم کند، از این رو، به جای عناوینی مانند«مدیر»، «رییس» یا «دستیار»، شرکت‌ها باید عناوین شغلی را به شدت تخصصی کنند. مانند «نویسنده آگهی‌ها» یا «هماهنگ‌کننده فعالیت‌ها.»

تایدنز بر این باور است که موفق ترین سازمان‌ها ، سازمان هایی هستند که به تعادلی میان برابری و سلسله مراتب دست می‌یابند. او می‌گوید: «کارهای بسیاری باید برای دستیابی به شیوه‌ای مطلوب انجام شود، شیوه‌ای که در آن برابری یا سلسله مراتب شکلی مشروع و مقبول به خود بگیرد.» «انسان‌ها به شیوه‌ای برای دسته بندی اطلاعات از جمله اطلاعات مربوط به روابط میان افراد نیاز دارند. شما به شیوه‌ای به منظور ارتقای توان افراد برای درک چیستی سازمان و چگونگی کارکردن افراد درون آن، نیاز دارید.»

در گام بعدی، تایدنز برای بررسی اینکه آیا تغییر مدیریت در حوزه‌ها (فردی می‌تواند یک پروژه را مدیریت کند و فردی دیگر، پروژه‌ای دیگر را) مزیت‌های ترکیب برابری با سلسله مراتب را افزون خواهد کرد؟ او می‌گوید: «شاید این شیوه برای هر دو بهتر باشد.»