نکات مدیریتی
۳ استراتژی برای تصمیمگیری کاری بهتر و آگاهانهتر
سوگیری «حق به جانب بودن»، یعنی تمایل به تفسیر اطلاعات به گونهای که باورهای موجود ما را تایید کند و در خدمت منافع شخصی ما باشد. ما اغلب فرضیاتی را در موقعیتهای مبهم مطرح میکنیم که به تقویت منیت و عزت نفس ما کمک میکنند. ما برای حمایت از موضع خود به طور گزینشی اطلاعات را تفسیر میکنیم و اطلاعاتی را که با نظرات ما در تضاد است نادیده میگیریم یا رد میکنیم. در واقع، در مثال بالا، نگاهی به دادهها نشان میداد که نرخ تبدیل تیم (به فروش محصول) بسیار کمتر از آن چیزی بود که تیم انتظار داشت. هنگامی که این دادهها ارائه شد، برخی از اعضای تیم حالت تدافعی داشتند و تمایلی به تصدیق واقعیت وضعیت موجود نداشتند. سوگیری حق به جانب بودن میتواند منجر به تصمیمگیری نامناسب یا حتی درگیری شود، زیرا ما بیشتر در موقعیتهای خودمان تثبیت میشویم و کمتر تمایل داریم که دیدگاههای جایگزین را در نظر بگیریم. این سوگیری به نوبه خود میتواند همکاری در یافتن راهحل مشکلات پیچیده را دشوار کند. در اینجا نحوه مبارزه با سوگیری حق به جانب بودن و رسیدن به تصمیمات بهتر و ماندگارتر را عنوان میکنیم:
۱- منبع اطلاعاتی را که به آن تکیه میکنید در نظر بگیرید.
احتمالا انجام این کار منجر به بررسی مجدد دادههایی میشود که برای تصمیمگیری به آنها تکیه میکنید. همانطور که در کتابم به نام «از مسیر منحرف شده» ذکر کردم، زمانی با فروشگاههای زنجیرهای خردهفروشی کار میکردم که سعی داشتند به کارمندان خود انگیزه بدهند. آنها پس از چند تلاش ناموفق، سرانجام بعد از اینکه دستورالعملهای عملکرد، اهداف فروش و پاداشهای ماهانه را به صورت روشن معرفی کردند، شاهد نتایج امیدوارکنندهای بودند. بیشتر کارکنان به اهداف خود رسیدند، بهرهوری افزایش یافت، و مدیران با استفاده از این نتایج مثبت شروع به ارزیابی عملکرد کارکنان کردند.
با این حال، پس از بررسی دقیقتر، مدیریت شرکت متوجه روند نگرانکنندهای شد. کارمندان عمدتا در هفته آخر هر ماه به اهداف فروش خود دست مییافتند و هفته پس از پرداخت پاداش، کالاهای برگشتی افزایش مییافت. در اصل، با انگیزه دستورالعملهای جدید، کارمندان در پایان ماه برای رسیدن به اهداف خود کالا را به صورت عمده میخریدند و مدت کوتاهی پس از دریافت پاداش خود، آن را برمیگرداندند. مدیران، رفتار و عملکرد کارکنان خود را بر اساس اطلاعات ناقص ارزیابی میکردند. با در نظر گرفتن منبع اطلاعاتی که بر آن تکیه میکنید، میتوانید در مورد تصمیمگیری در مراحل بعدی اطمینان بیشتری پیدا کنید که آیا از اطلاعات مرتبط برای سنجش افکار و اعمال دیگران و همچنین افکار خود استفاده میکنید یا خیر.
۲- در مورد تصمیمات قبلی که گرفتهاید، برخلاف واقعیت فکر کنید.
تفکر خلاف واقع، شما را به سمتی سوق میدهد تا اقدامات مختلفی را که میتوانستید انجام دهید تا به وسیله آن به درک بهتری از عواملی که بر انتخاب شما تاثیر گذاشتهاند برسید، در نظر بگیرید. به عنوان مثال، اگر یک فرجه بزرگ را در یک پروژه کاری از دست دادید، ممکن است به این فکر کنید که چگونه کار سختتر، درخواست کمک، یا مذاکره مجدد در مورد فرجه میتواند بر نتیجه تاثیر بگذارد. این واکنش میتواند به شما کمک کند تشخیص دهید کدام عوامل نقش مهمی در فرآیند تصمیمگیری شما ایفا کردهاند. به عنوان مثال، ارزشگذاری برای انجام پروژه به تنهایی در مقابل انجام به موقع آن - و شناسایی تغییراتی که ممکن است بخواهید در تصمیمات آینده ایجاد کنید. فیلم درهای کشویی محصول ۱۹۹۸ نمونهای عالی است از تاثیر چگونگی تفکر خلاف واقع در درک نیروهایی که تصمیمات ما را شکل میدهند.
این فیلم دو داستان مختلف را برای شخصیت اصلی، هلن (با بازی گوئینت پالترو) بر اساس اینکه آیا او به متروی بعدی میرسد یا آن را از دست میدهد، در نظر میگیرد. در حین تماشای هر دو خط داستانی، ما در مورد عوامل مختلفی که بر انتخابهای زندگی هلن تاثیر میگذارند، به دیدگاههایی دست مییابیم. به همین نحو، درگیر شدن در تفکر خلاف واقع میتواند به شما کمک کند به انتخابهایی که انجام دادهاید فکر کنید و همچنین تمرکز خود را افزایش دهید تا چارچوبهای مرجع متعددی را فراتر از نتیجه فعلی در نظر بگیرید. این نوع تفکر، شما را تشویق میکند که به دیدگاههای مختلف توجه داشته باشید و به دیدگاه متعادلتری از انتخابهای خود برسید. با تفکر خلاف واقع، میتوانید اطمینان حاصل کنید که به دادههای موجود به روشی بیطرفانهتر نگاه میکنید.
۳- فرضیات خود را به چالش بکشید.
شما همچنین میتوانید با جستوجوی فعالانه اطلاعاتی که باورها و فرضیات شما را به چالش میکشند، با سوگیری حق به جانب بودن مبارزه کنید. این جستوجو میتواند ناراحتکننده باشد، زیرا میتواند هویت و جهانبینی شما را تهدید کند، اما گامی کلیدی در ایجاد دیدگاهی دقیقتر و آگاهانهتر است. یکی از راههای به چالش کشیدن فرضیات این است که عمدا خود را در معرض دیدگاههای مختلف قرار دهید تا درک خود را از یک موضوع بیشتر کنید. ساتیا نادلا، مدیرعامل مایکروسافت، زمانی که در سال ۲۰۱۴ این سمت را بر عهده گرفت، متوجه شد که تمرکز شرکت بر ویندوز و آفیس، پتانسیل رشد کلی آن را محدود میکند. شرکت نهتنها به یک استراتژی جدید نیاز داشت، بلکه تشخیص داد که فرهنگش نیز باید تکامل یابد. به منظور گسترش افقهای شرکت، نادلا به دنبال استعدادهایی با سوابق و از صنایع مختلف گشت تا طیف متنوعی از دیدگاهها را در شرکت داشته باشد.
همچنین کارکنان مایکروسافت را تشویق کرد تا آزمون و خطا و ریسک کنند، حتی اگر این آزمایش به معنای شکست در طول مسیر باشد. نادلا با قرار دادن خود و تیمش در معرض دیدگاههای مختلف و ایدههای جدید و همچنین با تمرکز دوباره بر تکنولوژی رایانش ابری و هوش مصنوعی، توانست مایکروسافت را به یک شرکت نوآورانهتر و مشتریمحورتر تبدیل کند. تحقیقات نشان داده افرادی که فعالانه به دنبال اطلاعاتی هستند که پیشفرضهای آنها را به چالش میکشد، بهتر میتوانند باورهای خود را در پاسخ به شواهد جدید بهروز کنند. با جستوجوی فعالانه دیدگاهها و شواهد مختلف، میتوانید بر محدودیتهای سوگیری حق به جانب بودن غلبه کنید و تصمیمات آگاهانهتری بگیرید.