قدرت تغییر چهارم: تضمین ماندگاری در آینده

اما نمی‌‌‌خواهیم این تغییر فقط در «همین لحظه» در آنها اتفاق بیفتد. می‌‌‌خواهیم مشکلات همیشگی و تمایلات محقق نشده آنها را به فرصتی برای بهتر شدن، قوی‌‌‌تر شدن و منعطف‌‌‌تر شدن در آینده تبدیل کنیم. از چالش بعدی دوری کنیم و برای دیدن فرصت‌‌‌های آینده رشد کنیم. این همان تضمین ماندگاری در آینده است.

یکی از آثار منفی توصیه کردن یا حل کردن مشکل دیگران، این است که از مزیت‌‌‌های آینده درگیری‌‌‌های فعلی خود غافل می‌‌‌شوند.

اسپنسر وقتی به آکتاویا گفت که گزارش اکسل چه شکلی باید باشد، و بدتر از آن، خودش یک نمونه را برای او درست کرد، شانس یادگیری و تبدیل شدن به یک بازاریاب بهتر و رهبر سازمانی ماهرتر را از او گرفت.

زندگی بی‌‌‌حرکت نمی‌‌‌ماند. مهارت بهتر در حل مشکلات امروز، ضامن حل مشکلات آینده نیست. حتی دقیقا برعکس است. در واقع، توسعه خودتان یعنی خودتان را در معرض مشکلات بزرگ‌‌‌تر و پرچالش‌‌‌تر در آینده قرار دهید.

دفعه بعدی که مشکل کمی متفاوت‌‌‌تری پیش بیاید، آکتاویا برای حل آن، دوباره به اسپنسر وابسته خواهد بود. برای اینکه تغییر آکتاویا پایدار باشد، باید ماندگاری این تغییر در آینده تضمین شود. اگر او تلاشی برای یادگیری مهارت‌‌‌های جدید نکند، وقتی اتفاق غیرمنتظره‌‌‌ای رخ دهد، برای مواجهه با آن آماده نخواهد بود.

برای اینکه به افزایش انعطاف افراد کمک کنید، باید آنها را هدایت و پشتیبانی کنید تا با استفاده عامدانه از مشکلات در جهت قوی‌‌‌تر شدن، توانایی‌‌‌شان برای رشد خودشان، رهبری‌‌‌شان و سازمانشان بیشتر شود. افرادی مثل آکتاویا باید نسبت به آنچه در اطرافشان رخ می‌‌‌دهد، کنجکاو باشند. نسبت به رویدادهای جدیدی که در حوزه کاری آنها - در این مورد بازاریابی - رخ می‌‌‌دهد، به‌‌‌روز باشند و آخرین نتایج تحقیقات و نوآوری‌‌‌ها را در این مورد بخوانند و بدانند. قطعا روش‌‌‌های بهتری برای انجام کارها وجود دارد و افراد به جایگیر کردن در یک روتین همیشگی، باید به امتحان کردن چیزهای جدید عادت کنند.

دنیل، پسر من، در ابتدا فقط یک کامپیوتر برای بازی کردن می‌‌‌خواست. خیلی خوب می‌‌‌شد اگر به راحتی آن را در آمازون سفارش می‌‌‌داد و تحویل می‌‌‌گرفت. اما گزینه او این نبود. بنابراین از مشکلش بهره برد. قرار نبود من برایش کامپیوتر بخرم و خودش هم پول نداشت تا در موقعیت بهتری برای داشتن یک کامپیوتر جدید قرار بگیرد.  به طور کلی، کامپیوترها همواره به به‌‌‌روزرسانی نیاز دارند. فرض کنید من تسلیم شده بودم و دستگاه رویاهای دنیل را برایش می‌‌‌خریدم. یک روز در حین بازی با «راکت لانچر» که گرافیک بالایی می‌‌‌خواهد، به CPU فشار زیادی وارد می‌‌‌شود و مادربرد آسیب می‌‌‌بیند. حالا او به همان جایی که بود برگشته و تازه ناراحت‌‌‌تر هم هست.

اما با توجه به تغییری که او در فرآیند ساخت کامپیوتر خودش کرد، چنین چیزی دیگر برایش یک مساله حاد نیست. حالا او می‌‌‌داند چطور یک مادربرد را به صورت اینترنتی و با قیمتی کمتر از ۱۵۰ دلار پیدا کند و دانش و تجربه به دست آوردن چنین پولی را از طریق چند ساعت کار کردن با پهپادش دارد.

در واقع، دنیل با کسب‌‌‌وکار جدیدش می‌‌‌تواند همه قطعات کامپیوترش را هر چند ماه یک بار به‌‌‌روز کند  یا حتی کسب‌‌‌وکار دیگری مثل سر هم کردن کامپیوتر یا فروش بازی‌‌‌های کامپیوتری  یا پول درآوردن از کانال یوتیوب با فیلم‌‌‌های آموزشی را شروع کند. حالا که او طعم کارآفرینی را چشیده، دیگر هیچ محدودیتی جلودارش نیست.

به طور خلاصه، او نه فقط با حل کردن یک مشکل، بلکه با حل کردن آن به شیوه‌‌‌ای که در موقعیت قوی‌‌‌تر و شایسته‌‌‌تری نسبت به نبود آن مشکل قرارش داده، با آن مواجه شد.

خیلی از انتخاب‌هایی که ما در زندگی داریم، در دو دسته‌بندی کلی قرار می‌گیرند: گزینه اول، انتخاب هیجانی و پیچیده و سریع، که نتیجه آن به ندرت اثرگذار است و گزینه دوم، انتخاب خسته‌کننده و ساده و کند، که نتیجه آن تقریبا همیشه مفید است.

بیشتر ما فریب گزینه اول را می‌خوریم. این اتفاق دلایل زیادی دارد. یکی از آنها این است که ما به قدرت خاموش تغییر تدریجی فکر نمی‌کنیم. تغییر تدریجی یعنی برداشتن قدم‌های کوچک و مداوم، به جای تغییرات بزرگ ناگهانی. برای اینکه بتوانید همیشه روی گزینه دوم تمرکز کنید، هر از گاهی توقف کنید و برگردید ببینید از کجا شروع کرده‌اید.

ما اغلب آنقدر بر هدفی که با ما فاصله دارد متمرکز می‌شویم که فراموش می‌کنیم ببینیم تا اینجای کار چقدر راه آمده‌ایم و چه دستاوردهایی داشته‌ایم.  در چند بخش قبلی، با تعریف داستان اسپنسر و آکتاویا و همچنین ماجرای خرید کامپیوتر دنیل، فهمیدیم افراد چطور تغییر می‌‌‌کنند: از طریق مالکیت، قابلیت، جسارت احساسی و تضمین ماندگاری در آینده. حالا وقت آن رسیده که از تئوری و مفهوم به سمت عمل برویم.

وقتی وارد فرآیند «چهار اقدام» که در بخش‌‌‌های بعدی به آن می‌‌‌پردازیم می‌‌‌شوید،‌‌‌ چهار قدرت تغییر را در ذهن داشته باشید. متوجه می‌‌‌شوید که هر کدام از این اقدامات حداقل یکی - یا شاید بیشتر - از این قدرت‌‌‌های تغییر را عملی می‌‌‌کنند. مثلا در  اقدام اول، یک تغییر ذهنیت قوی داریم که باعث می‌‌‌شود شما و فردی که می‌‌‌خواهید در او تغییر ایجاد کنید، مثل شریک هم هستید. وقتی از این مرحله بیرون می‌‌‌آیید، فرد مورد نظر شما را به چشم یک دوست و هم‌‌‌پیمان می‌‌‌بیند، نه یک منتقد و در این صورت در بهترین موقعیت قرار دارید تا به او در پیشرفت مسیر تغییرش کمک کنید.