اگر فقط روی انجام کارها متمرکز هستید، به تغییر سبک مدیریت سازمان نیاز دارید
نخستین سوال پس از خواندن نتایج این مطالعه این است که چگونه در جهان امروز یک رهبر سازمانی نمیداند افراد برای پیشرفت در شغل خود به چه چیزهایی نیاز دارند؟ و سوال بعدی این است که چرا همیشه فرض میکنیم که دستمزد بیشتر کارکنان را متقاعد میکند که شغلشان را ترک کنند در حالی که آنچه کارمندان به وضوح و مشتاقانه میخواهند این است که احساس کنند مهم و مورد احترام هستند، مورد تقدیر قرار میگیرند و اساسا برای موفقیت سازمان خود مهم هستند؟ نتیجهگیری این است که بسیاری از مدیران محل کار آنقدر روی انجام دادن کار، نحوه دستیابی به آن و صحبت درباره آن تمرکز میکنند که به ندرت وقت میگذارند تا به احساس کارکنان خود توجه کنند. و این عدم آگاهی بارها ثابت کرده است که سقوط آنها را در پی خواهد داشت. اگر آنها دوست داشتن را احساس نکنند، افراد بهویژه تمایل دارند آن را در شغلی دیگر جستوجو کنند.
آگاهی مستلزم خودآگاهی است
از ۷۵ عضو شورای مشورتی دانشکده کسبوکار استنفورد خواسته شد تا نظراتشان را درباره مهمترین قابلیتی که رهبران سازمان باید توسعه دهند، بیان کنند. تقریبا همه آنها روی یک پاسخ متفقالقول بودند: «خودآگاهی». همانطور که استاد دانشکده بازرگانی هاروارد، بیل جورج در کتاب «شمال واقعی» خود بیان کرد، بسیاری از مدیران آنقدر روی اثبات خودشان در جهان متمرکز هستند که زمان کمی را برای خودکاوشی خود (آنچه هستند و آنچه باید باشند) اختصاص میدهند. و با انجام ندادن سفر درونی ضروری برای یادگیری نوع تاثیری که میخواهند به عنوان یک رهبر سازمان داشته باشند، عملا آن را به شانس واگذار میکنند. قبل از اینکه بتوانید دیگران را مدیریت کنید، باید یاد بگیرید خودتان را رهبری کنید.
واقعیت این است که بسیاری از ما اطلاعات کمی درباره اینکه چگونه انگیزههای شخصی خود را شناسایی کنیم، چه نوع میراثی را میخواهیم به عنوان یک رهبر سازمان از خود به جای بگذاریم و چگونه نظرات خود را بیان کنیم داشتهایم. در دانشگاه، دانشجویان کسب وکار ملزم به گذراندن دورههای مدیریت فنی و سنتی از جمله تحلیل مالی، حساب دیفرانسیل و انتگرال، آمار و حسابداری هستند. اما آنچه اساسا نادیده گرفته میشود، تجربیاتی است که به آنها کمک میکند تا خودآگاهتر و با اعتماد به نفستر شوند. استعفای بزرگ آشکار کرد دلیل اینکه بسیاری از رهبران سازمانی خیلی خوب نیستند، این است که نمیدانند چه کسانی هستند. براساس یک افسانه، بیش از ۲ هزار سال پیش در ورودی معبد آپولو در دلفی یونان روی سنگ حک شده بود «خودت را بشناس». سقراط که آشکارا تحت تاثیر این امر قرار گرفته بود، گفت: «شناخت خود آغاز خرد است.»
از آنجاکه رهبری سازمان در واقع مبتنی بر خودشناسی است، برای همه مدیران ضروری است که خود را به سفری برای خودکاوی ببرند، خواه سازمان یا مربیانشان آن را بخواهند یا نه. در اینجا چند راه مهم برای انجام این کار آورده شده است. از خودتان بپرسید آیا واقعا برای رهبری افراد در سازمان ساخته شدهاید؟ همانطور که ما میدانیم آنچه انسان در ازای کارخود نیاز دارد و میخواهد بسیار تکامل یافته است. واینکه احساس ارزشمند بودن و قابل احترام بودن در صدر فهرست آنهاست. مدیران امروزی باید از خود بپرسند: «آیا با دیدن و کمک به موفقیت دیگران پیشرفت میکنم؟» حقیقت این است همه این انگیزه را ندارند. اگر کسی تمایل عمیقی برای کمک به رشد، موفقیت، شادی و شکوفایی افراد دیگری غیر از خود نداشته باشد نباید شغل رهبری را دنبال کند.
نیچه درمقاله خود با عنوان «شوپنهاور به عنوان مربی» نوشت که راه کشف آنچه در این کره خاکی برای آن قرار گرفتهایم این است که به گذشته خود برگردیم، زمانهایی را که بیشترین احساس رضایت را داشتیم فهرست کنیم سپس ببینیم آیا میتوانیم از طریق آنها مرزی را تعیین کنیم. این یک نشانه واضح است که به جای حمایت از تمام افرادی که مدیریت میکنیم، در نهایت با آنها رقابت خواهیم کرد. برای موفقیت در رهبری سازمان، تمایل به مراقبت از دیگران باید در قلب ما باشد.
ارزشهای بنیادی خود را تعریف کنید: ارزشها چیزهایی هستند که ما معتقدیم در شیوه اداره زندگی ما مهمترین هستند. بنابراین، وظیفه شما این است که از خودتان بپرسید، آیا من متعهد هستم که قابل اعتماد، شجاع، قدردان، بخشنده، صادق، منصف، بردبار، متواضع، مهربان، قابل اعتماد و دلسوز باشم؟ البته فهرست بالقوه ارزشهای شخصی بسیار طولانیتر است، اما مشخص بودن ارزشهای شما مشخص میکند که طرفدار چه چیزی هستید و شما را در تصمیمگیریهای مهم زندگی و کسب وکارتان راهنمایی خواهد کرد.
نقاط قوت، نقاط ضعف و انگیزههای شخصی خود را شناسایی کنید: تشخیص اینکه چه کاری را به بهترین شکل انجام میدهید و چه بخشهایی را باید بهبود بخشید، کافی نیست. شما باید دیگران را که در اطراف شما هستند در تصمیمگیریها مشارکت دهید. بهتر است نقاط ضعف شخصی خود را بشناسید و روی آنها کار کنید، تا اینکه بعدا متوجه شوید که به دلیل نقص شخصیت یا محدودیتی که نمیدانستید فرصت خود را برای ارتقا از دست دادهاید. بهترین توصیه در این زمینه این است که: کنجکاو باشید، همیشه در حال رشد باشید، بهطور مستمر خودکاوی کنید و همیشه مایل به پیشرفت باشید. به دنبال دوستانی بگردید که بهطور معمول به شما حقایق گفتهنشده را میگویند و هرگز آنها را از دست ندهید.
تعلیم و تربیت خود و اینکه چگونه بر تفکر رهبری کسبوکار شما تاثیر میگذارد را بازنگری کنید: تجربیات دوران کودکی، مرگهای خانوادگی و شکستها چه تاثیری بر شما داشته است؟ تفکر روی همه اینها درباره نوع رهبری سازمانی که میخواهید باشید به جای سبک رهبری که به آن خو گرفتهاید، توانایی درست فکر کردن را به شما خواهد داد.
اگر واقعا میخواهید الهامبخش خودتان برای تبدیل شدن به رهبر سازمانی تاثیرگذار باشید، بیندیشید میراث شما چه خواهد بود؟ برای ایجاد تغییر در دنیا چه کردید؟ چند زندگی را بهطور مثبت لمس کردید؟ در قرن هفدهم، فیلسوف انگلیسی، توماس هابز، مینویسد: هر کس به خود نگاه کند، آنچه را که انجام میدهد در نظر بگیرد، وقتی به عقیده، علل، امید، ترس و ... فکر میکنید و درک میکنید که اینها بر چه مبنایی است، بدین وسیله میتواند افکار و احساسات دیگران را هم بخواند و بداند. مشاهدات همیشگی با شناخت عمیق اینکه ما که هستیم، دسترسی لازم برای درک سایر افراد را فراهم میکند.