مشاور عزیز،

می‌گویند که زنان معمولا برای شغل‌‌هایی درخواست می‌‌فرستند که تقریبا ۱۰۰ درصد واجد شرایط باشند. اما من با اینکه این را می‌دانم، عادت دارم برای شغل‌‌های مختلف درخواست دهم، حتی اگر ۶۵ درصد از شرایط و تجربیات لازم را داشته باشم (این را هم در نظر بگیرید که من در اواسط ۳۰سالگی هستم، سیاه‌‌پوستم و دارم در حوزه تکنولوژی کار و پیشرفت می‌کنم)‌. وقتی درخواست را ارسال می‌کنم معمولا دو اتفاق می‌‌افتد: ۱.منابع انسانی از سابقه و انگیزه‌‌ام خوششان می‌‌آید اما من را به یک جایگاه رده‌‌پایین‌‌تر می‌‌فرستند (که حس می‌کنم بیش از ۱۰۰ درصد واجد شرایط آن هستم). ۲.منابع انسانی از سابقه و انگیزه‌‌ام خوششان می‌‌آید اما مدیر استخدام فکر می‌کند بهتر است کسی را پیدا کنند که بیشتر واجد شرایط باشد. در مصاحبه‌ها معمولا سوابق و مدارک تحصیلی من را نادیده می‌گیرند و من را به یک شغل رده‌پایین‌‌تر ارجاع می‌دهند. اما وقتی استخدام می‌‌شوم، در کمتر از پنج ماه، ارتقا و اضافه حقوق می‌گیرم. من کاملا به توانایی‌‌ام در مواجهه با هر چالشی اطمینان دارم. چطور می‌توانم به مدیران استخدام نیز همین‌قدر اطمینان دهم بدون اینکه خودمحور یا از خود راضی به نظر بیایم؟ این را هم بگویم که در کار تیمی، استادم.

پاسخ: دوست عزیز، خوشحالم که برای جایگاه‌هایی درخواست می‌‌فرستی که به اندازه کافی برایشان آماده هستی. شرح وظایف شغلی مثل لیست آرزوهای کریسمس است. مدیر استخدام، هر مهارت، وظیفه و تجربه‌‌ای  را که دوست دارد کارجو داشته باشد در لیست جا می‌دهد. من طی چند سال فعالیت در حوزه کسب استعدادها، بارها دیده‌‌ام که برخی کارفرماها در لیست شرح وظایف شغلی، شرایطی را درج می‌کنند که کاملا غیرمعقول هستند؛ که حتی کسی که نهایتا استخدام می‌شود، همه آنها را ندارد. وقتی گفتی که کارفرماها پس از دیدن رزومه‌‌ات، با تو تماس می‌گیرند، خیالم راحت شد. این نشان می‌دهد که رزومه‌‌ات، به خوبی مهارت‌‌هایت را منعکس می‌کند. پس مشکل از رزومه نیست. احتمالا در فرآیند مصاحبه، دارد اتفاقی می‌‌افتد که باید اصلاح شود. مشکل تو، تعیین جایگاهت است. یک شرکت، پیش از آنکه با تو تماس بگیرد، یکسری مفروضات دارد که پس از تماس با تو، هر رفتار و صحبتی از تو می‌تواند مهر تایید یا ردی بر آن مفروضات باشد. پاسخ تو به سوالات مصاحبه، جایگاه تو در رابطه با حقوق، رده شغلی و دسترسی به منابع را تعیین می‌کند.

پیش از آنکه به موضوع مصاحبه بپردازیم اجازه بده درباره مدارک تحصیلی صحبت کنم. من اعتقاد چندانی به مدارج عالی تحصیلی ندارم مگر اینکه بدانی شرط استخدام در یک شغل، داشتن فلان مدرک از فلان جاست. مثلا من یک زمانی در حوزه دانشگاه کار می‌کردم و می‌‌دانستم که برای ارتقا گرفتن، داشتن مدرک فوق لیسانس لازم است. شاید اگر فوق لیسانس نداشتم هم می‌توانستم ارتقا بگیرم اما زحمت و دردسرش زیاد بود. در حالی که داشتن فوق لیسانس، به‌طور اتوماتیک من را واجد شرایط جایگاه‌های بالاتر و حقوق بیشتر می‌کرد. اگر تو هم با چنین شرایطی مواجهی، ارزش دارد که دنبال مدرکی بروی که در حوزه کارت، خواهان دارد.

برگردیم به موضوع مصاحبه. وقتی داری برای مصاحبه آماده می‌‌شوی، کمی زمان بگذار و درباره «شکاف مهارتی»  میان تجربیات فعلی و شغل مورد نظرت فکر کن. بین دو شغل، همیشه یک شکاف هست که باید در حین مصاحبه، آن را با روایت داستان‌هایی درباره تجربیات و مهارت‌‌هایت، از بین ببری. شکاف‌‌های رایجی که کارجوها با آنها مواجهند از این قرارند:

  مدیریت افراد

  مدیریت و نظارت بر بودجه

  دانش و مهارت‌‌های فنی

  مدیریت افراد ذی‌نفع

  ارائه به مشتریان یا سخنرانی عمومی

ابتدا مهارتی را که باید در مصاحبه به آن بپردازی پیدا کن. اگر نمی‌توانی آن را در شرح وظایف شغلی پیدا کنی، توصیه می‌کنم با آشناهایت صحبت کنی و ببینی آیا کسی هست که درباره آن شغل یا شرکت، اطلاعات داشته باشد. این‌طوری می‌‌فهمی که برای کارفرما، کدام شرایط در اولویت است. باز هم تاکید می‌کنم که آنها یک لیست کریسمس نوشته‌‌اند. وظیفه تو این است که به آنها درباره یک یا دو مهارتی که برایشان مهم است، اطمینان خاطر دهی؛ این مهارت، همان کادویی است که در لیست کریسمس، از همه بالاتر است و کارفرما با خودش می‌گوید «اگر این را نگیرم، کریسمس به درد نمی‌‌خورد.»  وقتی مهارت مورد نظرشان را شناسایی کردی، به این فکر کن که چه داستان‌هایی درباره آن مهارت‌‌ها داری. بیشتر مصاحبه‌ها، رفتارمحور هستند، یعنی باید از طریق روایت داستان مرتبط، نشان دهی که واجد شرایط مورد نظرشان هستی.

مثلا اگر هیچ تجربه‌‌ای در زمینه مدیریت افراد نداری، اما یکی از وظایف شغل مورد نظرت، مدیریت یک تیم پنج نفره است، باید بتوانی مهارتت  را در زمینه رهبری افراد در سازمان نشان دهی. مثلا فرض کن مدیر استخدام از تو می‌‌پرسد «برایم تعریف کن که در گذشته، چطور با یک همکار بدقلق که با تو اختلاف عقیده داشت، برخورد می‌کردی؟» تو می‌توانی در پاسخ به این سوال، به جای تعریف یک داستان نامرتبط با شغل مربوطه، داستانی را روایت کنی که به مهارت‌‌های مورد نیاز آنها مرتبط باشد، که در این مورد خاص، مهارت رهبری سازمانی است. اگر درباره اختلاف نظر با همکار یا مدیرت درباره آغاز یک پروژه صحبت کنی، مثال خوبی نزده‌‌ای. بهتر است درباره وقتی صحبت کنی که رهبری یک پروژه یا تیم را بر عهده داشته‌‌ای و تعریف کنی که چطور کسانی را که با برنامه‌‌ات مخالف بوده‌‌اند، متحد کردی. هنگام روایت هر داستانی، این چهار مورد را در نظر بگیر: موقعیت، وظیفه، اقدام، نتیجه. به این ترتیب مطمئن خواهی شد که داستان‌هایت، منعکس‌‌کننده تجربیات و تاثیرات کارت هستند. با در نظر گرفتن این چهار مورد، داستان می‌تواند به این شکل روایت شود:

 «زمانی که به عنوان مدیر ارشد بازاریابی در شرکت ABC کار می‌کردم، در دوران مسابقات US Open، مسوول رهبری یک تیم شدم. هدف تیم، خلق یک تجربه مشتری بود که برندمان را به مشتریان جدید معرفی کند و همزمان، لحظاتمان را با افرادی که با ما تعامل داشتند، در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک بگذاریم.

من تحقیق کردم تا ببینم رقیبانمان در سه سال اخیر چطور در مسابقات حضور یافته‌‌اند و چه اقداماتی کرده‌‌اند. بر اساس این تحقیقات، دو گزینه را در مقابل تیم قرار دادم اما آنها با ایده اصلی هر دو گزینه مخالفت کردند. من چون به تحقیقاتم استناد می‌کردم و پیشنهادهایم بر اساس تحقیقات بود، از تیم خواستم که گزینه سومی را پیشنهاد کنند که به نظرشان، برند ما را بهتر معرفی می‌کند. در نتیجه توانستیم بر اساس تحقیقات، برندمان را طوری معرفی کنیم که ۵/ ۱ میلیون بازدید در شبکه‌های اجتماعی دریافت کند.»

می‌توانی در پایان توضیح دهی که چطور این تجربه، به تو در شغل بعدی کمک خواهد کرد. باز هم می‌‌گویم که فرآیند مصاحبه، اساسا حول محور داستان‌‌گویی است؛ داستان‌هایی درباره پیروزی‌‌های تو که توانمندی‌‌هایت در رفع چالش‌‌های محیط کار را نشان می‌دهند. وظیفه تو حصول اطمینان است که مدیر استخدام، کارهای فوق‌العاده تو را درک کند. این اصلا خجالت ندارد.

البته اصلا از اینکه پیشنهاد یک شغل رده‌‌پایین‌‌تر را رد کنی، نترس.می‌توانی از کارفرما بخواهی که اگر در آینده، فرصتی متناسب با جایگاه مورد علاقه‌‌ات پیدا شد، با تو تماس بگیرند.