مدیر، رهبر سازمان یا گونه سوم؟
نویسنده: بابک زندهدل نوبری
Zendehdel@ut.ac.ir
با یک جستوجوی ساده در ادبیات مدیریت، مطالب بسیاری در باب تفاوتهای میان مدیریت و رهبری سازمان خواهید یافت. پژوهشگران بسیاری در این زمینه تلاش کرده اند و به نتایج جالب توجهی نیز دست یافتهاند. هدف از این نوشته، تکرار مطالب گذشته در باب تفاوتهای میان رهبری سازمان و مدیریت نیست، بلکه با توجه به تجاربی که حاصل۲۰ سال فعالیت در نظام اداری ایران است، گونه سومی معرفی میشود که نه مدیر است و نه رهبر سازمان. او با کمک روابط و وابستگیهای گروهی منصوب میشود و اصولا نیازی هم به تناسب میان ویژگیهای پست مورد نظر و شایستگیهای فردی وی نیست. تنها شایستگی مورد نیاز گونه سوم، قرار گرفتن در جریان قدرت فعلی جامعه است. یعنی کافی است هوشمندی پیش بینی شرایط را داشته باشد و چند ماهی قبل از پایان دوره مدیریتی جریان قدرت موجود، ساز مخالف بزند، نمایش اپوزیسیون بدهد و پیش از آنکه دیر شود، از قطار رو به افول جریان فعلی قدرت پیاده شده و خویش را به ایستگاه جریان آتی قدرت سازمانی متصل کند. در این صورت برای قرار گرفتن در مناصب مدیریتی نیازی به شایستگیهای دیگر مورد نیاز آن پستها نخواهد داشت. حتی نیازی نیست زحمت دانستن تفاوتهای میان رهبری و مدیریت سازمان را هم به خویش بدهد. در ادامه برخی از ویژگیهای گونه سوم بیان خواهد شد:
در واقع در بسیاری از نوشتارها، به افراد این گونه القا میشود که رهبری سازمان حالت توسعه یافته مدیریت است و تمام مدیران بهتر است تمام تلاش خویش را برای آنکه به رهبری الهام بخش بدل شوند، به کار بندند. حال آنکه بر اساس نظریه مدیریت اقتضایی، هیچ نسخه بهینه و منحصر به فردی برای مدیریت اثربخش وجود ندارد و با توجه به شرایط موجود باید بهترین تصمیم گرفته شود. اما واقعیت آن است که گونه سوم (مدیرنما) که در این نوشته معرفی شد، موجب اتلاف منابع و افت محسوس بهرهوری خواهد شد. کشور ما برای پیشرفت قطعا نیاز به گونههای اول و دوم دارد و گونه سوم باید از ادبیات نظام اداری حذف شود. هرچند که با شناخت روابط پیچیده نظام اداری، حذف ناگهانی آن امری محال است ولی با اجرای سیاستهای شایسته سالاری میتوان گام های مؤثری در این خصوص برداشت