معرفی کتاب هوشمصنوعی در محیط کار
تاریخچه هوشمصنوعی
ما بررسی میکنیم که چه تغییراتی در شرف انجام هستند و چه تغییراتی برای افق آینده این مسیر وجود دارند. این تغییرات بر نوع کاری که ما در زمان نگاهکردن به نمایشگر کامپیوتر انجام میدهیم (و اینکه چطور امیدواریم با گذشت زمان کمتر به نمایشگر خیره شویم) و هماهنگی با همکاران برای انجام فعالیتهای کاری تاثیر میگذارند. بهطور خاص به بررسی این موضوع میپردازیم که چطور ظهور «پلتفرمهای پیامرسان و همکاری» مثل اسلک، مایکروسافت تیمزMicrosoft Teams و ورکپلیس (Workplace) فیسبوک بستری مناسب برای رشد رو به افزایش اپلیکیشنهای پیچیدهتر را فراهم میکنند که ما بهصورت مداوم با آنها بهمنظور حل مسائل مختلف کار میکنیم. این پلتفرمهای پیامرسان یا عنوان مناسبتری که بعدا برای آنها استفاده میکنیم، یعنی پلتفرمهای همکاری گفتوگومحور به سیستمعامل محیط کار دیجیتال ما بدل خواهند شد. درک فصل مشترک هوشمصنوعی و این پلتفرمها میتواند جهشی به سمت محیط کار مبتنی بر هوشمصنوعی باشد.
هدف کتاب کاملا کاربردی است؛ اینکه درک یکپارچهای از هوشمصنوعی را به شما عرضه و ابزارهای تصمیمگیری را به شما ارائه کند که بتوانید با آنها برنامهای اجرایی برای تیم خود طراحی کنید، برنامهای که پتانسیل ترکیب فناوریهای هوشمصنوعی با پلتفرمهای پیامرسان را در نظر گرفته و از آنها بهره میبرد.
کتاب «هوشمصنوعی در محیط کار» به سه بخش عمده تقسیم شده است. در بخش اول مقدمهای درباره هوشمصنوعی و پرداختن به اپلیکیشنهای مبتنی بر هوشمصنوعی ارائه شده که ما را برای زمان حال و آینده در جایگاه مناسبی قرار میدهد، سپس تمرکز خود را به کاربرد هوشمصنوعی در محیط کار معطوف میکنیم و در این راه تاکید خاص ما بر قابلیت انگیزش و تسهیل پلتفرمهای همکاری گفتوگومحور در معرفی و بهکارگیری اپلیکیشنهای مبتنی بر هوشمصنوعی است. در آخر به بررسی تفکر استراتژیک که تسهیلکننده ایجاد محیط کاری مبتنی بر هوشمصنوعی با رعایت اصول و روشهای کارآمد توسعه استراتژیها با محوریت دادهها است و بهطور کلی ضرورت هوشمصنوعی میپردازیم. در پایان نگاهی به معضلات اخلاقی داریم که با بهکارگیری هوشمصنوعی ظهور میکنند و برخی از راهبردهای توسعهیافته برای حل آنها را بررسی میکنیم.
آرزوی ساخت دستگاههایی که بتوانند کارها را دقیقا مانند انسان یا بهتر انجام دهند قدمتی به اندازه پژوهش درباره جهان و تحقیق درباره امور مختلف دارد. چالشی که در آن زمان وجود داشته و هنوز هم وجود دارد، درک نحوه دقیق ساخت چنین دستگاههایی است. میتوانیم وجود چنین دستگاههایی را تصور کنیم اما ابزارها یا روشهایی نداریم که با آنها مسیر رسیدن به چنین دستگاههای واقعی را ترسیم کنیم. اما گامبهگام بعضی از تکههای این پازل را کنار هم گذاشتیم. بشر در سطح مکانیکی توانسته روباتهای انساننمای قابل قبولی را بسازد. خالقان این روباتهای انساننما حتی با ترفندهای زیرکانه، کاری کردند که مردم باور کنند این رباتها به شکلی جادویی از تفکرات هوشمندانه بهره میبرند. ما از یونانیانباستان گرفته تا سلسله هان در چین و روباتهای انساننمای الجزیره در بینالنهرین که با آب کار میکردند و شوالیه لئوناردو داوینچی، همیشه سعی کردهایم کاری کنیم که اشیای مکانیکی شبیه به اشیا واقعی حرکت کنند و با فریبدادن ناظر کاری کردهایم که فکر کنند نیروی هوشمندی در درون این اشیای مکانیکی سبب چنین حرکاتی میشود.
طی پیشرفتهای صورتگرفته و رسیدن به قرن نوزدهم، رشته علوم کامپیوتر شروع به شکلگیری کرد. با موتور تحلیلی چارلز بابیج (Charles Babbage’s Analytical Engine) و فعالیتهای ایدا لاولیس (Ada Lovelace) روی برنامهنویسی، آرامآرام دورنمای مسیر تحول از تصورات به واقعیت آغاز شد.
ایدا لاولیس بیان کرد که موتور تحلیلی در کنار برنامهنویسی او «شاید بتواند قطعات ظریف و علمی موسیقی را با هر درجهای از پیچیدگی و با هر حد و مرزی تولید کند.» با پایان جنگجهانی دوم، ترقیهایی را در حوزه پردازش داشتیم که نتیجه آن، ساخت دستگاههای بزرگ رمزشکن، برای جنگ و پیشرفتهای تئوری بود که بهوسیله آلن تورینگ بهدست آمده بود. حتی چند سال بعد (۱۹۵۰) آلن تورینگ، آزمونی را برای بهکارگیری روی دستگاههایی ارائه کرد که ادعا میشد میتوانند فکر کنند. در این آزمون از شخصی درخواست میشد تا گفتوگویی را با یک دستگاه داشته باشد و در عین حال شخص ناظری میتوانست (با دیدن متن چاپشده و جملات بیانشده) این گفتوگو را بررسی کند. اگر شخص ناظر نمیتوانست فرق انسان و دستگاه را از جملات متوجه شود در این صورت دستگاه در این آزمون قبول میشد.