چرا دیگر دوست نداشتم در فیسبوک کار کنم؟
چند ماه پیش شغلم را بهعنوان متخصص استراتژی و توسعه دهنده کسبوکار در فیسبوک رها کردم و به پنج سال فعالیت موفقم در این شرکت فوقالعاده پایان دادم. من در فیسبوک همه چیز داشتم: همکارانی دوست داشتنی و اخلاق مدار، حقوق و مزایای عالی و خیلی چیزهای دیگر که هر کارمند و مدیری آرزوی داشتنش را دارد. با این همه، نبود یک عامل بسیار مهم در فیسبوک و نداشتن همان یک چیز باعث جدایی من از فیسبوک شد و آن «آرامش» بود. من فکر میکنم شرکت فیسبوک جزو شرکتهایی است که به خاطر رشد بیش از حد سریع و بزرگ شدن بیرویه به جای شلوغی برای کار کردن تبدیل شده است. من در دو سال آخر فعالیتم در فیسبوک به بیش از ۱۰ هزار نفر مشاوره دادم و به ۵ هزار شرکت و موسسه مختلف کمک کردم تا استراتژی کاری دیجیتالی درستی را طراحی کنند و این حجم کار کردن برای من بسیار سنگین بود، هر چند که مزایای مالی خیلی خوبی را هم نصیب من کرد.
تا پیش از آن، پرمشغله بودن و سنگین بودن بار مسوولیتهای کاریام را بهخاطر هیجان زده بودن و انگیزه مضاعفی که برای کار کردن داشتم تحمل میکردم و شکایتی از این بابت نداشتم اما در دو سال آخر فعالیتم در فیسبوک و بزرگتر شدن این شرکت و تبدیل شدن آن به یک غول دنیای دیجیتال به این نتیجه رسیدم که فیسبوک دیگر جای خوبی برای کار کردن من نیست.
در واقع در فیسبوک شرایط به گونهای است که شما هر چقدر بیشتر کار کنید حجم کار افزونتری به سمت شما سرازیر میشود و کار بیشتر مساوی است با افزایش توقعات شرکت از شما و این یعنی وارد آمدن فشار کاری سنگینی که روزبهروز سنگینتر میشود و پس از مدتی دیگر قابل تحمل نخواهد بود. علاوه بر این، کار کردن در فیسبوک برای کسانی که دوست دارند کارشان را بهصورت اصولی و عمیق انجام دهند و پروژهها را با در نظر گرفتن تمام جنبهها و ریزه کاریهای آن انجام دهند مناسب نیست، چراکه یک نوع شتاب زدگی و افسارگسیختگی در فعالیتها و برنامهریزیهای این غول پرشتاب دنیای تکنولوژی مشاهده میشود که شاید از روحیه استارت آپی فیسبوک سرچشمه میگیرد.
بهنظر من و خیلیهای دیگر که در فیسبوک کار کرده یا میکنند، فیسبوک شرکتی است که باید تمام وقت و انرژی تان را برای کار کردن در آن صرف کنید و دیگر انرژی و زمانی برای صرف کردن برای خود یا خانواده خود نخواهید داشت آن هم به این دلیل که این شرکت با سرعتی غیرمعمول و شتابان درحال بزرگتر شدن است و در نتیجه فعالیتها و فرآیندهای آن نیز روزبهروز درحال پیچیدهتر شدن است.
در واقع اصرار عجیب مدیران فیسبوک و در راس آنها زاکربرگ بر رشد سریع و بزرگ و بزرگتر شدن پیوسته شرکت باعث شده تا کیفیت در این شرکت زیر سایه کمیت قرار بگیرد و افرادی مثل من که به کیفیت کار و ارائه کاری باکیفیت و عمیق علاقهمند هستیم نتوانند کارهایشان را در فیسبوک با علاقه و تمرکز کامل انجام دهند چراکه تمرکز روی کار همان چیزی است که بهواسطه پیچیدگی بیش از حد فعالیتها و حوزههای کاری فیسبوک به سختی قابل پیاده شدن است و این همان مشکلی است که به عقیده من در بسیاری از شرکتهای بزرگ دیجیتالی دیگر نیز وجود دارد و ریشه آن را باید در پیشرفتهای سریع و غافلگیرکننده تکنولوژیک جستوجو کرد که باعث میشود افرادی که زمانی آرزوی کار کردن در غولهای دیجیتالی را داشتند و مایل به بالا رفتن در سلسله مراتب کاری و مدیریتی این شرکتها بودند پس از مدتی قید همه چیز را میزنند و پس از ترک این شرکتها یا تصمیم میگیرند برای خودشان کار کنند یا اینکه به شرکتهای کوچکتر و ناشناختهای نقل مکان میکنند که به آنها همان چیزی را هدیه دهد که در زمان کار کردن در غولهای دنیای دیجیتال مانند فیسبوک کمتر پیدا میشود و آن چیزی نیست مگر «آرامش».