قبل از کرونا، همیشه با هم ناهار می‌خوردیم و هر ماه با هم بیرون می‌رفتیم. هیچ‌کدام‌مان موضع نظارت و قدرت روی دیگری نداشتیم. وقتی داشتم برای جایگاه مدیرم درخواست ارتقا می‌کردم، می‌دانستم که اگر درخواستم را قبول کنند، رابطه‌ام با کیسی تغییر خواهد کرد، اما با خودم گفتم می‌توانیم یک راهی برایش پیدا کنیم. اما حالا نمی‌دانم دقیقا چه کار باید بکنم. من قرار است مدیر کیسی و سه کارمند دیگر باشم. قرار نیست بین کیسی و بقیه فرق بگذارم، اما می‌ترسم بقیه فکر کنند این کار را خواهم کرد. همکارها وقتی خبر ارتقا گرفتنم را شنیدند، از آن استقبال کردند و کلی چیزهای خوب گفتند. ولی از کجا معلوم که حرف دلشان را زده باشند؟ به‌علاوه، کیسی قرار است از این به بعد به من گزارش دهد و این رابطه دوستی‌مان را تغییر خواهد داد ولی نمی‌دانم رابطه‌مان چطور باید باشد؟ از رئیسم پرسیدم و او گفت «واقع‌بینانه نیست که انتظار داشته‌باشی رابطه‌تان مثل قبل بماند.» من این را می‌فهمم اما حس می‌کنم من و کیسی آنقدر بالغ هستیم که بتوانیم بدون ایجاد مشکل با هم دوست بمانیم. می‌دانم که نباید با او رفتار متفاوتی داشته باشم و فکر کنم او هم چنین توقعی ندارد. آیا این تصور که می‌توانیم دوست بمانیم اشتباه است؟ خیلی نگرانم چون هنوز با او در این رابطه صحبت نکرده‌ام و نمی‌دانم او فکر می‌کند همه‌چیز مثل قبل خواهد بود یا نه.

پاسخ: دوست عزیز، بله! رابطه دوستی باید تغییر کند. می‌دانم که حس بدیست اما چاره‌ای نیست. البته می‌توانی همچنان یک رابطه گرم و دوستانه با او داشته باشی. این ایرادی ندارد. اما رابطه «دوستانه» با «دوستی» فرق دارد. پیام‌های غیرکاری، قرارهای ناهار دونفره و صحبت درباره مسائل شخصی، تمام این چیزها را باید کنار بگذاری. منظورم این نیست که دیگر هیچ‌وقت نمی‌توانی به او یک پیام خنده‌دار بفرستی یا باید مثل روبات با هم رفتار کنید. اما باید به او به چشم «همکاری که از کار با او لذت می‌برم» نگاه کنی، نه «دوست صمیمی».

دلایل بسیار زیادی دارم. اولا، به دوستی‌تان از نگاه بقیه اعضای تیم نگاه کن. اگر رئیستان با یکی از اعضا دوست صمیمی بود و مرتبا با او بیرون می‌رفت، شما فکر نمی‌کردید که همکارتان به رئیس، جور دیگری دسترسی دارد که شما ندارید؟ آیا نگران نمی‌شدید که مبادا برایش پارتی‌بازی کند یا دوستی‌شان، روی مسائلی مثل وظایف، بازخوردها و پاداش‌دهی تاثیر بگذارد؟ اگر آن همکارتان، مسوول پروژه‌ای می‌شد که تو مدت‌ها به‌دنبالش بودی، آیا شک نمی‌کردی که علتش رابطه با رئیس بوده، نه ضابطه و شایستگی؟ اگر با آن همکارت مشکل پیدا می‌کردی، آیا می‌توانستی به‌راحتی موضوع را با رئیس مطرح کنی یا می‌ترسیدی که مبادا رئیست به‌خاطر دوستی با او، به حرف‌هایت اهمیت ندهد؟

حالا بیا ببینیم دوستی با رئیس چه تاثیراتی روی کیسی دارد. دوست بودن با رئیس شاید اولش یک نکته مثبت به‌نظر بیاید، اما بعدا کلی مشکل ایجاد می‌کند. از یکسو، رابطه دوستی با رئیس، ذاتا نامتوازن است: بخشی از وظیفه او این خواهد بود که به‌جای خواسته‌های خودش، خواسته‌های تو را در اولویت قرار دهد و وظیفه تو این خواهد بود که او و کارش را قضاوت کنی. این عدم‌توازن قدرت، رابطه دوستی را به یک رابطه ناسالم تبدیل خواهد کرد. گذشته از این، یک مدیر باید بتواند از کارمندش بی‌طرفانه انتقاد کند‌ و نگران عواقب آن در خارج از محیط کار نباشد. این حق کیسی است که چنین رئیسی داشته باشد. البته شاید با خودت بگویی «انتقاد بی‌طرفانه از او برای من کار سختی نیست.» هر‌کسی جای تو باشد اولش همین فکر را می‌کند اما فرض‌کن مجبوری از او انتقاد کنی درحالی‌که می‌دانی او با همسرش مشکل دارد و حال روحی‌اش خوب نیست. آن‌وقت سعی می‌کنی حرف‌هایت را تلطیف کنی. به‌علاوه، او حق دارد حد و مرزهایی با رئیسش داشته باشد و لزومی ندارد رئیسش در جریان ریز مسائل او باشد. مثلا حق دارد زنگ بزند و بگوید مریض است و سر کار نمی‌آید، درحالی‌که مریض نیست و شب قبلش تا دیروقت بیرون بوده (اگر دوست صمیمی باشید، تو این را می‌دانی و حد و مرزی بینتان وجود ندارد). و اگر یک روز رابطه دوستی‌تان رو به سردی برود، او نباید نگران عواقبش در محل کار باشد.

و حالا می‌رسیم به تاثیرات دوستی با کارمند روی تو. مدیریت آدم‌ها خودش به اندازه کافی سخت هست. وقتی مجبور می‌شوی پیچیدگی‌های یک رابطه دوستی را مدیریت کنی، سخت‌تر هم می‌شود. به‌عنوان مدیر کیسی، وظیفه حرفه‌ای تو این است که با او مثل بقیه رفتار کنی. مثلا در صورت لزوم از او انتقاد کنی، تصمیمات ناخوشایندی بگیری که زندگی‌اش را تحت‌تاثیر قرار دهد یا حتی شاید یک روز مجبور شوی اخراجش کنی. حتی اگر مطمئنی که می‌توانی همه این کارها را بی‌طرفانه انجام دهی، شاید بقیه اعضا این‌طور فکر نکنند. علاوه بر این، ممکن است از چیزهایی خبردار شوی که نباید با کیسی در میان بگذاری، حتی اگر خودت بخواهی یا بدانی که دانستنش، روی او تاثیر خواهد گذاشت. تو باید بتوانی همه این‌ها را انجام دهی بدون اینکه نگران جریحه‌دار شدن احساسات دوستت باشی.

پس رابطه‌تان باید تغییر کند و هر‌چه صریح‌تر درباره‌اش صحبت کنید، موضوع راحت‌تر پیش خواهد رفت. بهترین کار این است که سر حرف را با او باز کنی. من اگر جای تو بودم چیزی در این مایه‌ها می‌گفتم: «داشتم به این فکر می‌کردم که پس از مدیر شدنم، رابطه‌مان چه تغییراتی خواهد کرد. دوست ندارم بقیه فکر کنند که من اهل پارتی‌بازی هستم و دلم نمی‌خواهد هیچ‌کدام از ما در موقعیت سختی قرار بگیریم و ندانیم حد و مرزها کجاست. به نظر من بهتر است مادامی که در این جایگاه‌ها هستیم، کمی رابطه را کمرنگ کنیم، حد و مرزهای حرفه‌ای تعیین کنیم. اما اگر یک روز یکی از ما شغلش را تغییر داد، امیدوارم که بتوانیم دوباره دوستی‌مان را از سر بگیریم.»