مالکیت؛ حلقه مفقوده کسب‌وکارهای خانوادگی

حقیقت این است که بعضی از موفق‌ترین و قدیمی‌ترین کسب‌وکارها، کسب‌وکارهای خانوادگی هستند اما وارد کردن الگوها و قوانین خانواده به یک کسب‌وکار می‌تواند علاوه بر فرصت‌هایی که ایجاد می‌کند انواع و اقسام چالش‌ها را به همراه داشته باشد.

«جاش بارون» و «راب لاکناور» هم درباره کسب‌وکارهای خانوادگی مطالعه می‌کنند، هم به آنها مشاوره می‌دهند. آنها معتقدند «مالکیت» خیلی مهم است و بیشتر مردم این را نمی‌دانند. این دو با هم موسسه «نبانیان گلوبال» را تاسیس کرده‌اند که حوزه فعالیتش، ارائه مشاوره به کسب‌وکارهای خانوادگی است. آنها کتابی هم در این رابطه نوشته‌اند. این دو اخیرا مهمان «کرت نیکیش»، دبیر ارشد مجله کسب‌وکار هاروارد بوده‌اند. چکیده‌ای از گفت‌وگویشان را با هم می‌خوانیم.

کرت: خوش آمدید. خواندن کتاب شما باعث شد درباره مفهوم مالکیت بیشتر فکر کنم. ما تعبیرهای متفاوتی از مالکیت داریم. می‌توانی مالک بخشی از سهام یک شرکت باشی. مالکیت در درون سازمان معمولا به معنای رهبری است. مالکیت در کسب‌وکار خانوادگی معنایش کاملا متفاوت است.

راب: حق با توست. بیایید اول کسب‌وکار خانوادگی را تعریف کنیم. تعریف‌های مختلفی وجود دارد اما بهترین تعریف از نظر ما، شرکتی است که متعلق به دو یا چند نفر از اعضای یک خانواده است و منظورم، مالکیت قانونی کسب‌وکار است. بر خلاف اپل که مالکیتش بیشتر در دست موسسات است و می‌توانی هر روز هزاران سهم بخری و بفروشی و البته بخشی از مالکیتش نیز در دست افرادی است که نمی‌شناسی. اما در کسب‌وکار خانوادگی همه چیز متفاوت است. شاید شش خواهر و برادر داشته باشی که با هم مالک یک کسب‌وکار باشید. هر کدام ویژگی‌های متفاوتی دارند و به‌عنوان انسان، ویژگی‌ها و خواسته‌هایشان مهم است. و البته، روابطشان نیز خیلی خیلی مهم است. آیا اهل رقابت هستند و دائم با هم دعوا دارند یا با هم کنار می‌آیند؟ چون هر کدام، داستانش بسیار متفاوت خواهد بود. نحوه تصمیم‌گیری‌شان نیز باید در نظر گرفته شود. مثلا در خانواده ما، تصمیم‌گیری در مورد اینکه چه فیلمی ببینیم خیلی سخت است. اگر با خانواده یک کسب‌وکار شروع کنی، همه‌تان باید با هم بنشینید و در مورد اینکه می‌خواهید چه کنید، تصمیمات بزرگ بگیرید.

کرت: و بعد بروید خانه و با هم تصمیم بگیرید که کدام فیلم بهتر است.

راب: بله دقیقا! باید به‌عنوان یک خانواده کنار هم باشید.

جاش: مالکیت بخش بزرگی از زندگی ماست. منظورم این است که مثلا «وقتی مالک یک چیز هستی، مثلا خانه یا ماشینت»، این یعنی می‌توانی درموردش تصمیم‌های مهم بگیری. این تو هستی که تصمیم می‌گیری چه کسی به خانه‌ات بیاید، دیوارها چه رنگی باشند، آیا قصد فروشش را داری؟ به چه کسی؟ کی آماده‌ای؟ و ما دیدیم که در گفت‌وگوهای مربوط به کسب‌وکار، اثری از این سوالات نیست. دلیلش این است که وقتی ما درباره کسب‌وکار حرف می‌زنیم، به چشم یک شرکت سهامی عام به آن نگاه می‌کنیم.

در یک شرکت سهامی عام، مالکان واقعا کار زیادی انجام نمی‌دهند. سهم را ارزان می‌خرند و گران می‌فروشند. امضا می‌کنند. اما بخش اعظمی از قدرت مالکیت به هیات‌مدیره و مدیریت واگذار شده. من در مدرسه کسب‌وکار کلمبیا هم تدریس می‌کنم. به آنها مالکیت یاد نمی‌دهیم. مدیریت یاد می‌دهیم. در یک کسب‌وکار خانوادگی، مالکان، موسسات انتزاعی نیستند یا افرادی که سهام تجارت کنند. آنها افراد واقعی هستند. آنها با هم وارد یک اتاق می‌شوند و با هم قدرت را تمرین می‌کنند که آن را، مالکیت کسب‌وکار با خودش به ارمغان آورده.

کرت: و این قدرت‌ها دقیقا چیستند که در یک شرکت سهامی عام به هیات‌مدیره اعطا می‌شوند اما در یک مالکیت خانوادگی، به آن شکل ترسیم نشده‌اند؟

جاش: ما در کتاب درباره حقوق پنج‌گانه مالک صحبت می‌کنیم، چون پنج انتخاب محوری وجود دارد که فقط مالک می‌تواند درباره‌شان تصمیم بگیرد، نه هیچ‌کس دیگر، مگر اینکه مالک اجازه دهد. به‌عنوان مالک یک کسب‌وکار، یکی از حقوق تو، حق «طراحی ساختار» است. مالکان یک کسب‌وکار حق دارند بپرسند: «قرار است با هم مالک چه چیزی باشیم؟ فقط یک کسب‌وکار؟ یا یک کسب‌وکار و یک نهاد خانوادگی؟ چه کسی می‌تواند مالک باشد؟ چه کسی اجازه دارد؟ چه کسی اجازه ندارد؟» در بعضی از کسب‌وکارهای خانوادگی، هر کسی که جزو فرزندان یا نوادگان موسس باشد این اجازه را دارد که مالک شود. بعضی‌ها هم از شما می‌خواهند در شرکت کار کنید تا جزو مالکان شوید.

جاش: در بعضی کسب‌وکارها برای چند نسل، تمام مالکیت برمی‌گردد به یک نفر. در بعضی دیگر، هر عضو خانواده، یک مالک است. در بعضی کشورها، فقط رابطه خونی، حق مالکیت می‌آورد. در بعضی دیگر مثل برزیل، همسران هم می‌توانند مالک باشند. کسب‌وکار خانوادگی‌ای را سراغ دارم که ۷۰۰ مالک دارد.

کرت: ۷۰۰ نفر؟ چه جالب! علاوه بر حق واگذاری، مالکان چه قدرت‌های دیگری دارند؟

جاش: حق تصمیم‌گیری. حق داری در مورد اتفاقاتی که در کسب‌وکار می‌افتد تصمیم بگیری. از استراتژی تا پرداخت به زیرمجموعه‌ها و سرمایه‌گذاری مجدد. به‌عنوان مالک، می‌توانی این تصمیمات را خودت بگیری یا به هیات‌مدیره و مدیران واگذارشان کنی. کسب‌وکارهای خانوادگی وقتی کارشان را شروع می‌کنند، معمولا یک نفر هست که بنیان‌گذار است، مالک کنترل‌کننده و به همان شکلی تصمیم می‌گیرند که من برای فرزندانم تصمیم می‌گیرم. «چرا می‌خواهیم این کار را انجام دهیم؟» «چون من می‌گویم» و همزمان با رشد سازمان، باید بدانی که کدام تصمیمات را خودت می‌خواهی بگیری و کدام‌ها را می‌خواهی به دیگران محول کنی. مثلا، ما با یک کسب‌وکار خانوادگی در آمریکای لاتین همکاری داریم. در آنجا، مالک کنترل‌کننده یک نفر است که تصمیم‌گیری در مورد افتتاح شعبه‌های جدید برعهده اوست. اوست که درباره اندازه و محل و شکل فروشگاه تصمیم می‌گیرد. و وقتی دلیلش را پرسیدیم گفت: «خب! می‌دانی؟ من ۳۰ سال است که دارم این کار را انجام می‌دهم. منم که کم و کیف این چیزها را ذاتا بلدم. و وقتی این تصمیم درست گرفته شود، فروشگاه موفق و سودآور خواهد بود.»

کرت: یکی از مزایایش این است که خودت در مورد نحوه عملکرد کسب‌وکارت و ارزش‌هایش تصمیم می‌گیری. اما همین، تا حدی پیچیده هم هست، به خصوص وقتی پای خانواده در میان باشد.

جاش: بله. وقتی طرف حسابت خانواده‌ات باشد، پیچیده‌تر می‌شود. در مورد کسب‌وکارهای عادی، هنگام صحبت از تصمیمات لازم نیست بپرسیم که «چطور موفقیت را اندازه می‌گیرید؟» چون جواب واضح است: «هر تصمیمی که کمک کند بازگشت سرمایه به سهامداران را افزایش دهیم.» اما در یک کسب‌وکار خانوادگی، مخصوصا آنهایی که خصوصی هستند، حتی آنهایی که سهامی عام هستند اما یک خانواده کنترلشان می‌کند، قضیه خیلی فرق دارد. خانواده حق دارد در مورد ارزش‌ها تصمیم بگیرد و چیزی که ما فهمیدیم این است که عملکرد مالی معمولا مهم است. اگر کسب‌وکار شما عملکرد قدرتمندی نداشته باشد، خیلی دوام نمی‌آورید. اما فقط عملکرد مالی مهم نیست. خانواده‌ها غالبا اهداف خانوادگی نیز دارند. آنها نمی‌خواهند وارد درگیری شوند یا در مورد یک موضوع مهم به اختلاف بخورند. شاید هم اهداف اجتماعی داشته باشند که به اندازه درآمدزایی برایشان مهم باشد. کسب‌وکاری را می‌شناختم که می‌توانستند از فروش سیگار درآمد زیادی داشته باشند اما گفتند: «حتی اگر کلی پول در آن باشد، انجامش نمی‌دهیم چون خلاف ارزش‌هایمان است.»پس یکی از کارهای اصلی و مهمی که به‌عنوان مالک یک کسب‌وکار خانوادگی باید انجام دهی، تعیین اهداف و روش‌های اندازه‌گیری موفقیت است، هم از نظر مالی و هم غیرمالی.

کرت: یکی از مسائلی که این روزها شرکت‌ها با آن مواجهند، فشار نسلی است. برای همین، همه سعی دارند ارزش‌های نیروهای جوان‌تر و متنوع‌تر را در سازمان‌ها ترویج کنند. این در کسب‌وکارهای خانوادگی چطور نمود پیدا می‌کند؟

راب: این برای کسب‌وکارهای خانوادگی شبیه یک ماجراجویی است چون در بعضی از این شرکت‌ها، نه تنها کارکنان و اعضای هیات‌مدیره، بلکه مالکان نیز از نسل‌های مختلف هستند. آنها نسل‌های قبلی را به چالش می‌کشند و سوالات جدید می‌پرسند. مثلا «آیا برای محیط‌زیست کاری انجام می‌دهیم؟» آنها ترندها را دنبال می‌کنند و مسائل روز را مطرح می‌کنند.

جاش: و اگر مسائلی مثل پایداری، محیط‌زیست و تنوع و سهیم‌سازی نیروی کار توسط جوانان مطرح شود و سپس در کسب‌وکار اعمال شود، باعث می‌شود کسب‌وکارهای خانوادگی یک سر و گردن از سایر شرکت‌ها بهتر باشند چون سایر شرکت‌ها مجبورند برای هر چیز کوچکی بهانه بیاورند و همه چیز بستگی دارد به اینکه آیا در فصل آینده برایشان سود دارد یا نه.

کرت: اگر من یک غریبه باشم و بخواهم برای یک کسب‌وکار خانوادگی کار کنم چه چیزهایی را باید در نظر بگیرم؟

جاش: اولا اگر اعضای یک خانواده آنجا کار کنند، تو هرچقدر هم که پیشرفت کنی نمی‌توانی به راس هرم برسی چون نام خانوادگی‌ات با آنها یکی نیست. البته در خیلی از این کسب‌وکارها، کسانی که شرکت را می‌گردانند عضو خانواده نیستند. و البته کار کردن در این شرکت‌ها مزایایی هم دارد. مثلا اگر ایده‌ای داشته باشی، لازم نیست از سلسله‌مراتبی سازمان بالا رود تا تایید شود. می‌توانی سریع آن را عملی کنی. کار کردن در چنین جاهایی به درد همه نمی‌خورد اما تجربه خارق‌العاده‌ای است و اگر اهلش باشی، می‌توانی از نظر حرفه‌ای به جاهای خوبی برسی.

راب: یکی دیگر از چیزهایی که باید در نظر داشته باشی، نوع روابط اعضای آن خانواده است. آیا با هم زیاد درگیر می‌شوند؟ یا دور هم جمع می‌شوند و تصمیمات عالی می‌گیرند؟ باید دنبال چنین محیطی باشی. نباید وارد فضایی شوی که درگیری زیادی وجود دارد و تو نیز به جای انجام کارت، ناخودآگاه وارد درگیری‌های خانوادگی شوی. دومین چیزی که باید در نظر داشته باشی این است که آیا مالکان، حد و مرزها را می‌شناسند یا نه. اگر موضوع صحبت‌ها از حوزه کسب‌وکار خارج شد، باید بتوانی بگویی: «این یک مساله خانوادگی است، نه مربوط به کار. امیدوارم این صحبت‌ها را وقتی خانوادگی دور هم جمع می‌شوید مطرح کنید.»

کرت: در کسب‌وکارهای خانوادگی چه چیزی بیشتر شایع است؟

جاش: مردم تصور می‌کنند کسب‌وکار خانوادگی با نزاع بر سر قدرت و تلاش اعضا برای حذف همدیگر، عجین شده. چون این هم موضوع جالبی برای فیلم‌هاست هم در روزنامه‌ها مخاطب زیادی دارد. اما واقعیت چیز دیگری است. در مواردی که ما دیدیم، خانواده‌ها به ندرت با هم درگیری دارند چون اعضای یک خانواده از بچگی یاد گرفته‌اند که با هم کنار بیایند. بارها شنیده‌ای که اعضای یک خانواده می‌گویند: «این اختلافات ارزشش را ندارد که مراسم جشن کریسمسمان را خراب کنیم.» اختلافات را جارو می‌کنند به زیر فرش، تا اینکه یک روز، مشکل حل‌نشده سر باز می‌کند و کسب‌وکار را از حرکت بازمی‌دارد یا کارآمدی‌اش را مختل کند. منظورم این است که چیزی که مردم شنیده‌اند یک سر طیف است، یعنی اختلاف خیلی زیاد و چیزی که ما دیدیم. سر دیگر طیف، یعنی اجتناب از اختلاف یا «هماهنگی ساختگی». درحالی‌که به‌نظر ما، اختلاف باید تا حدی وجود داشته باشد تا بتوانی تصمیمات سخت بگیری. لازم نیست همه اختلافات را حل کنی. ولی باید حل اختلاف را بلد باشی و بتوانی از مشکلات بزرگ رد شوی.

کرت: در مورد اختلافات و اجتناب از آن حرف زدی. این کسب‌وکارها چه اشتباهات دیگری مرتکب می‌شوند؟

راب: یکی از نقاط عطف کسب‌وکارهای خانوادگی که ربطی به مالکیت ندارد، انتقال نسلی است، مثلا از نسل اول به دوم. مشکل مربوط به زمانی است که مالکان فعلی یا همان نسل اول، که مثلا خواهر و برادرهای ۶۰ تا ۷۰ ساله هستند، آمادگی ندارند. درباره اینکه می‌خواهند با کسب‌وکارشان چه کنند صحبت نکرده‌اند و اینکه آیا می‌خواهند نسل بعدی را دخالت دهند یا نه. ما معتقدیم که انتقال قدرت و گذار به نسل بعدی باید یک فرآیند باشد. و اگر درست انجامش دهی، چند سال طول می‌کشد. حتی شاهد بوده‌ایم که گاهی ۱۰ سال طول کشیده تا مالکان فعلی، آماده کناره‌گیری شوند. بعضی‌ها بیش از حد صبر می‌کنند و مثلا به ۹۰ سالگی می‌رسند و هنوز کنترل را در دست دارند و آمادگی انتقال قدرت را ندارند. در این سیستم‌ها انتقال قدرت به سختی انجام می‌شود. ممکن است. اما اگر زیادی صبر کنی، کارت سخت‌تر می‌شود. باید به این فکر کنی که تکلیف سمت‌ها و وظایف چه می‌شود. کلی نقش هست، به‌خصوص سِمت‌های رهبری که باید پر شوند. به‌علاوه باید به دارایی‌ها فکر کنی. آیا این دارایی‌ها مناسب نسل بعدی هستند؟ شاید بخواهی از بین سه کسب‌وکاری که با سه خواهرت شریک هستی، یکی را بفروشی و سومین چیزی که باید نگرانش باشی، ایجاد و تقویت قابلیت‌های نسل بعدی است. اگر قصد داری کسب‌وکار خانوادگی‌ات تا نسل‌ها ادامه یابد، اگر بچه‌ها از اوایل زندگی‌شان با هم جور شوند و شروع کنند به شناختن همدیگر، شانس موفقیتت بیشتر می‌شود.

جاش: مالکیت مفهوم سختی است چون هیچ کجا به شما یاد نمی‌دهند که چطور یک مالک خوب باشی. و به‌نظرم یکی از سختی‌های کسب‌وکارهای خانوادگی این است که چطور میان این دو تعادل برقرار کنیم. چطور از میان دو سر طیف، نقطه وسط را پیدا کنند؟ طیفی که یک سرش این است که بیش از حد همه چیز را تحت کنترل داشته باشی و به هیچ‌کس هیچ وظیفه‌ای محول نکنی و سر دیگرش این است که کلا خودت را کنار بکشی. جوابش سخت است. چالش دارد و امیدواریم که کتاب ما کمک کند مردم بتوانند این مشکل را حل کنند و تعادل را پیدا کنند.

کرت: ممنون از هر دوی شما که دعوت ما را پذیرفتید.