استیو جابز؛ رها از دام بوروکراسی سازمانی
داستان اول
هدی رویزن اکنون یک کارآفرین مشهور است و رئیس شرکت پیشرو T/ Maker در حوزه نرمافزار است. او از همکاران قدیمی استیو جابز بوده است و داستانی کوتاه درباره او تعریف کرده که تا حد زیادی نشاندهنده ابعاد انسانی و اخلاقی استیو جابز است. او این داستان را چنین نقل میکند: شرکت ما یکسری از نرمافزارهای مرتبط با مکینتاش را در دهه ۱۹۸۰ تولید میکرد. یک بار در سال ۱۹۸۹، من یک قرار ملاقات کاری بسیار مهم با استیو جابز داشتم که در آن روزها سرش خیلی شلوغ بود و به اصطلاح وقت سر خاراندن هم نداشت. متاسفانه شب قبل از روز ملاقاتمان به من خبر دادند که پدرم در حین یک سفر کاری به پاریس فوت کرده است و آن روز شوک بزرگی به من وارد شد. من از یکسو هم از مرگ پدرم به شدت ناراحت بودم و هم به این فکر میکردم که این موضوع را چگونه به استیو جابز بگویم. چون فکر میکردم با توجه به شرایط بحرانی آن روز شرکت به محض گفتن موضوع با واکنش سرد و بیتفاوت او روبهرو شوم و فقط یک تسلیت خشک و خالی تحویلم دهد و سپس برود به سراغ موضوع مذاکره کاریمان. حال آنکه من از نظر روحی اصلا در شرایطی نبودم که بتوانم در یک مذاکره حساس شرکت کنم و از سویی دیگر عدم شرکتم در این ملاقات هم میتوانست ضربه بزرگی به شرکت وارد کند.
به هر حال با ذهنی پر از تشویش و غم به ملاقات با استیو جابز رفتم. او به محض دیدن چهرهام فهمید که مشکلی برایم پیش آمده و موضوع را از من جویا شد. وقتی برای او توضیح دادم که چه شده او پس از عرض تسلیتی از صمیم دل به من گفت: «تو چرا اصلا سر کاری؟ تو الان باید پیش خانوادهات باشی. پس برو خونه.» با شنیدن این جملات از استیو، قوت قلب پیدا کردم و به خانهام رفتم و مشغول انجام کارهای مربوط به مراسم پدرم شدم. بعد از چند ساعت دیدم که استیو جابز به خانه ما آمد و روی زمین در کنارم نشست. استیو جابز بزرگ آن روز ترجیح داد تا روی زمین در کنار من بنشیند و با من همدردی کند.
اگرچه استیو جابز در آن روزها خیلی سرش شلوغ بود اما به مدت دو ساعت کنار من نشست و از من درباره پدرم و خاطراتی که از او داشتم پرسید و با تمام وجود به حرفهایم گوش میداد. او چند ماه قبل از این ماجرا مادرش را از دست داده بود و فکر میکنم کاملا حال مرا درک میکرد و موضوع مذاکره کاریمان را به چند هفته بعد از فوت پدرم موکول کرد. او با این کار کمک بزرگی به من کرد تا غم از دست دادن پدرم را راحتتر تحمل کنم.
داستان دوم
یادم میآید که وقتی به تازگی در شرکت اپل استخدام شده بودم قرار شد در جلسهای با شرکت استیو جابز بزرگ حضور پیدا کنم. به همین دلیل تمام حواسم را جمع کردم تا بهترین پیشنهادها و ایدههایی که در مورد موضوع جلسه به نظرم میرسید را یادداشت کنم. اما وقتی در جلسه حضور پیدا کردم از دو چیز خیلی غافلگیر شدم: اول اینکه با برخورد گرم و دوستانه استیو جابز و خیر مقدم او مواجه شدم که برای من که یک کارمند معمولی شرکت اپل بودم و هچ نوع آشنایی قبلی با او نداشتم بسیار ارزشمند و به یادماندنی بود. دومین نکتهای که در آن جلسه برایم جالب بود این بود که استیو جابز پس از شنیدن پیشنهادهایم با آغوشی باز از آنها استقبال کرد و مرا بهعنوان کسی که بیشترین آشنایی و تسلط بر موضوع مورد نظر را دارد به حاضران در جلسه معرفی کرد و در عین ناباوری از من خواست تا هر تصمیمی را که خودم صلاح میدانم در آن زمینه اتخاذ کنم و تصمیم من همان تصمیم او و شرکت اپل خواهد بود. همین برخورد فوقالعاده و انسانی استیو جابز با من تازه وارد به شرکت اپل بود که باعث شد من سالها در آن شرکت باقی بمانم و بهرغم داشتن پیشنهادهای کاری بهتر آنجا را ترک نکنم.
در واقع استیو جابز هچگاه جزو آن دسته از مدیران نبود که در جلسات هماندیشی از کارکنانشان میخواهند تا پیشنهادهایشان را مطرح سازند و تصمیمگیری نهایی را خودشان و بیتوجه به پیشنهادهای مطرح شده اتخاذ میکنند چراکه در اغلب موارد، افراد اقدام به ارائه پیشنهادهای سطحی و ایدهپردازیهای بیپایه میکنند حال آنکه اگر از آنها خواسته شود خود را در مقام تصمیمگیرنده اصلی قرار دهند و بهترین تصمیمی را که میتوانند بگیرند پس از مدت زمان کافی به مدیریت اعلام کنند، نتیجه کار به مراتب بهتر و غنیتر خواهد بود زیرا در این حالت افراد نه براساس عقاید شخصی خود بلکه براساس واقعیات و اطلاعات منحصربهفردشان اقدام به تصمیمگیری میکنند.
استیو جابز در اغلب اوقات ترجیح میداد تا اتخاذ بسیاری از تصمیمهای کاری توسط خود کارکنان انجام شود و او در این میان فقط نقش هماهنگکننده و ناظر را داشت و من شاهد بودم که او علاوه بر واگذاری اختیار تصمیمگیریهای کاری به کارکنان شرکت، مشتاقانه منتظر میماند تا تصمیمگیرندگان جزئیات و استدلالهای کاملی را درباره تصمیماتی که بهجای او اتخاذ کرده بودند به او منتقل سازند. این اقدام استیو از بسیاری جهات تحسین برانگیز و آموزنده و در عین حال احترامآمیز بود چراکه برخلاف بسیاری از مدیران و مالکان شرکتهای بزرگ اعتنای چندانی به سلسله مراتب سازمانی نداشت و بهجای پیگیری مسائل و نتایج تصمیمات تفویض شده به کارکنان از مدیرانی که به او گزارش میدادند، بهطور مستقیم به سراغ همان فردی میرفت که تصمیمی خاص گرفته بود و جزئیات را از او جویا میشد. بارها در شرکت اپل شاهد این بودم وقتی که از ناهار برمیگشتم استیو جابز را میدیدم که در محل کارم منتظر من است تا در مورد جزئیات خاصی از من سوال بپرسد و در این میان هیچ نشانهای از غرور در او دیده نمیشد.
بله، این سبک خاص تصمیمگیری و پیگیری تصمیمات توسط مدیر بزرگی همچون استیو جابز انجام گرفته است.
alavitarjomeh@gmail.com