کرونا ارزش‌های سازمانی را به چالش می‌کشد

سال‌ها پیش، محققان و پژوهشگران، یک سه‌ضلعی برای تحلیل و تصمیم‌گیری رفتارها ارائه کردند. سه سوال‌شکل‌دهنده این سه‌ضلعی عبارتند از: چه چیزی از نظر اقتصادی مهم است؟ چه چیزی از نظر اخلاقی و اجتماعی مهم است و چه چیزی از نظر احساسی مهم است؟ این مدل که ابتدا در سال ۱۹۹۷ معرفی شد، قرار نبود، برای بیماری‌های جهان‌گیری مانند کرونا استفاده شود. اما این بحران، به قدری در ابعاد و سطوح مختلف زندگی اجتماعی اثر گذاشته، که شاید فرصتی برای نگاه کردن به آن از طریق این مدل سه‌ضلعی باشد.

این مدل سه‌ضلعی توضیح می‌دهد که هیچ انگیزه و فعالیت اقتصادی، خالی از دو مولفه ارزشی دیگر نیست. هم ارزش‌های فردی (احساسی) و هم ارزش‌های اخلاقی و اجتماعی بر انگیزه‌ها و موفقیت اقتصاد اثر می‌گذارند. در حقیقت، ارزش‌ها برانگیزاننده افراد برای انجام یک کار است. بیشتر مردم از این برانگیزاننده‌های خود آگاهی ندارند. اما در موفق‌ترین سازمان‌ها و سالم‌ترین خانواده‌ها، اعضا به خوبی از ارزش‌ها و اصول اخلاقی خود اطلاع دارند و می‌کوشند تا تصمیم‌گیری‌ها و رفتارهای خود را با آگاهی به پیش ببرند.

از سال 2010 بسیاری از سازمان‌ها و شرکت‌های جهان به بازمهندسی فرآیندهای خود پرداختند تا ارزش‌ محورتر از پیش باشند (و موفقیت بلندمدت را به‌دنبال آورند). تجربیات این 10 سال، حاکی از سه موضوع بوده است: نخست آنکه مدل سه‌ضلعی، یک مدل نامتقارن است و برای هر فرد یا سازمان یا اجتماعی، یکی از ضلع‌ها اهمیت بیشتری دارد. دوم، برای موفقیت پایدار در هر سطحی از زندگی، نیاز به برخورداری از میزانی از هر سه ارزش محوری داریم. فقدان هرکدام از ارزش‌های اقتصادی، احساسی یا اخلاقی/ اجتماعی مانع از موفقیت فردی یا جمعی می‌شود. سوم، ضمن آنکه این مدل برای هر نوع شرکت و سازمانی و برای هر سطحی (فردی، خانوادگی، سازمانی یا اجتماعی) قابل استفاده است، باید درک خود را از آن افزایش دهیم. ما باید برای برخورداری از یک زندگی لذت‌بخش، سالم و پربازده‌ به‌صورت خودآگاه از این ارزش‌ها اطلاع داشته باشیم و مطمئن شویم که تعریف‌مان از «موفقیت» با آنها سازگار است.

اکنون که درکی از این مدل به‌دست آوردیم، اجازه دهید به موضوع کرونا بپردازیم. بیشتر مردم به حدی مشغله و فعالیت دارند که زمانی برای فکر کردن و بازنگری در «چرایی» رفتارهایشان پیدا نمی‌کنند. این موضوع به‌ویژه زمانی دیده می‌شود که به عادت‌های خود مشغول هستیم یا تصور می‌کنیم که اوضاع تغییری نخواهند کرد. زمانی به ما تلنگر وارد می‌شود که با یک بحران مواجه شده باشیم. بحران‌ها ممکن است در سطح فردی باشند (مانند یک بیماری مهلک، یک تصادف وحشتناک، از دست دادن شغل، طلاق و...). بحران‌ها در سطح سازمانی هم خود را نشان می‌دهند (از دست دادن رهبری بازار، بسته شدن شرکت در پی یک ادغام یا تملک و حتی ورشکستگی). اما بحران کنونی در سطح اجتماع رخ داده است. در حقیقت در سطح جهانی شاهد آن هستیم. ویروس کرونا از هر نظر، بزرگ‌ترین تهدید برای نظم اجتماعی (اقتصادی، احساسی و اخلاقی) و همچنین زندگی فردی در 300 سال اخیر است. اجازه دهید به بررسی این بحران از سطوح مختلف بپردازیم:

 کرونا در سطح فردی

بحران کرونا، فرصتی برای بازنگری در اقدامات فردی است. امروز چه کاری انجام دادم؟ آیا در انجام آن موفق بودم؟ موفقیت چه معنایی برای من دارد؟ چگونه می‌توانم نقاط قوت خود را تقویت کنم و چه کارهایی را می‌خواهم متفاوت انجام دهم؟

هر فرد می‌تواند مدل سه‌ضلعی خود را ترسیم کرده و ببیند که آیا توازن دلخواهش بین ارزش‌های اقتصادی، احساسی و اخلاقی یا اجتماعی دیده می‌شود؟ آیا تصمیم‌گیری‌ها و رفتارهایش براساس این مدل است؟ او می‌تواند تعیین کند که در زندگی چه خواسته‌هایی دارد (ارزش‌های احساسی و اخلاقی یا اجتماعی) و به چه صورت می‌خواهد به آنها برسد (ارزش‌ها و انگیزه‌های اقتصادی). بحران کرونا، فرصتی برای درون‌نگری است. آیا سه ارزش محوری ما در توازن هستند؟ آیا یکی از آنها به دو مورد دیگر کمک می‌کند یا در تضاد با آنها قرار می‌گیرد؟ اگر بتوانیم به بازنگری و تغییر آنها اقدام کنیم، چه کاری خواهیم کرد؟

 کرونا در سطح خانوادگی

در این روزها، خانواده‌ها زمان بیشتری با هم صرف می‌کنند می‌توان به بررسی وضعیت خانواده در مدل‌ سه‌ضلعی پرداخت. می‌توان از فرصت بهره برد و به بررسی فرهنگ و علایق مشترک اعضای خانواده پرداخت. آیا به‌عنوان یک خانواده، نقطه قوت خاصی داریم؟ آیا اعضای خانواده، توانمندی‌ها و ارزش‌های یکدیگر را تقویت می‌کنند؟ آیا فرهنگ خانوادگی ما نیاز به بازنگری دارد؟ برای بقای خانواده چه کاری می‌توانیم انجام دهیم؟ آیا از نظر احساسی، همه اعضا از بودن در خانواده احساس امنیت می‌کنند؟ آیا از نظر اخلاقی یا اجتماعی به احترام و یاری رساندن به یکدیگر برمی‌خیزند؟ آیا از نظر اقتصادی (و ابزارهای رسیدن به اهداف)، روش‌های مناسبی در پیش می‌گیرند و به‌عنوان مثال، صرفه‌جویی یا پس‌انداز یا سرمایه‌گذاری در صنایعی خاص را مدنظر دارند؟

 کرونا در سطح سازمانی

سازمان‌ها و شرکت‌ها (در بخش خصوصی) وظیفه تامین محصولات، خدمات یا راه‌حل‌ها را دارند و هدف نهایی‌شان هم سودآوری است. این موضوع را می‌توان در لوح ماموریت و چشم‌انداز اکثر شرکت‌ها مشاهده کرد. اما این سوال مطرح می‌شود: چه میزان سود مورد نظر است و به چه دلیل؟ دیدگاه قدیمی (پیش از فراگیری ویروس کرونا) این بود که هر چه بیشتر، بهتر. چنین دیدگاهی سلامت مالی شرکت‌ها، نفع ذی‌نفعان و احتمالا ذخیره ثروت برای بقای بلندمدت شرکت‌ها را تضمین می‌کرد. اما بحران کرونا نشان داد که با چنین دیدگاهی الزاما نمی‌توان به موفقیت یا بقای بلندمدت دست یافت. زمانی که کل زنجیره تامین شرکت‌ها تغییر کند، موفقیت‌های اقتصادی کنونی یا گذشته شما، تضمین‌کننده بقایتان نخواهد بود. بحران کرونا شاید این سوال فلسفی را مطرح کند که چرا ما به سازمان‌ها و شرکت‌ها نیاز داریم؟ آیا ما به سازمان‌ها نیاز داریم تا به مردم و جامعه خدمت کنند یا به جامعه (و قوانین و مقررات سرمایه‌داری امروز آن) نیاز داریم تا به سازمان‌ها خدمت کنند؟

ویروس کرونا، شاید برای نخستین‌بار نشان داد که ارزش‌های احساسی و اخلاقی/  اجتماعی بسیار مهم‌تر از ارزش‌های اقتصادی هستند. به‌عنوان مثال، در چنین بحرانی مشخص شد سلامت بسیار مهم‌تر از ثروت است. علاوه بر آن، شاید برای نخستین بار در تاریخ، موسسات حوزه بهداشت و درمان با کمبود منابع مواجه شده‌اند و باید این تصمیم وحشتناک و دشوار را بگیرند که کدام بیماران ارزش نجات دادن دارند و به کدام بیماران باید اجازه داد بمیرند. تصمیم وحشتناکی است. می‌توان مشاهده کرد که ارزش‌های اجتماعی، سازمانی و فردی به این دشوارترین تصمیم گره خورده‌اند. جنبه مثبت قضیه آن است که زنجیره‌ای از فعالیت‌های بشردوستانه را شاهد هستیم که هیچ‌گاه پیش از ظهور بحران کرونا دیده نشده بودند. در این شرایط، ملاحظات اقتصادی کمترین اهمیت را بین ارزش‌های سه‌گانه پیدا کرده‌اند. کمک‌های برخی از ثروتمندترین افراد و سازمان‌های جهان نشان می‌دهد ارزش‌های فردی (مانند توجه، انسان‌دوستی و محبت) و همچنین ارزش‌های اخلاقی و اجتماعی پررنگ‌تر از همیشه شده‌اند. پول و منابع مالی در اختیار تامین ابزارهای پیشگیری، تسریع پژوهش‌های پزشکی و ایجاد مراکز درمانی اضطراری برای بیماران قرار گرفته است. درست است که این کمک‌ها در مناطق جغرافیایی فعالیت شرکت‌های ثروتمند بیشتر مشاهده می‌شود اما منافع میان‌مدت آن به تمام جامعه خواهد رسید. هر روز، داستان‌هایی از پیوستن امثال بیل‌ گیتس و مارک زاکربرگ به کارناوال کمک‌رسانی می‌شنویم که از ثروت شخصی خود می‌گذرند.

اکنون زمان تفکر در این باره است که مسوولیت اجتماعی امروز شرکت ما چیست و پس از بحران کرونا چه ارزش‌های جدیدی را مدنظر قرار خواهیم داد؟ به‌عنوان مثال، شرکت مدترونیک (Medtronic) از حق اختراع دستگاه‌های تنفسی خود چشم‌پوشی کرده تا این دستگاه‌ها به‌طور گسترده تولید شوند و برای نجات بیماران استفاده شوند. این یکی از داستان‌های بسیاری است که درباره مسوولیت‌پذیری اجتماعی شرکت‌های امروز می‌شنویم. امروز، داشتن سیاست‌های سازمانی به شکل گذشته آن، مورد قبول نیست و سازمان‌های بیشتر و بیشتری می‌کوشند تا حساسیت خود را به نیازهای انسانی نشان دهند. آنها می‌کوشند که اخلاقی‌تر، منصف‌تر، دوستدار محیط‌زیست، طرفدار برابری جنسیتی و حتی دلسوز فقرا، بیماران، سالمندان و مظلومان باشند. می‌توان توجه به چنین ملاحظاتی را از اجتماع هم خواستار شد.

 کرونا در سطح سیاسیون

بحران کرونا، آزمونی جدی برای شیوه مدیریت شخصیت‌های سیاسی کشورها هم هست. سیاست زمانی موفق می‌شود که از حمایت جامعه برخوردار باشد. بحران کرونا نشان داد به چه شخصیت‌هایی اعتماد داریم و قصد پیروی از آنها را داریم و چه شخصیت‌هایی از حمایت ما محروم خواهند شد. کرونا همچنین میزان همکاری‌ها و فرمانبرداری‌ها را نشان داد. بحران کرونا آشکار کرد که دولت‌ها چگونه می‌خواهند بین دستیابی به نتایج موثر (کاهش میزان تلفات) و دخالت در حریم شخصی شهروندان توازن ایجاد کنند. این بحران نشان داد بین سلامت و اقتصاد، کدام‌یک برای شخصیت‌های سیاست‌گذار اهمیت بیشتری دارد. مشخص شد که دولت‌ها تا چه میزان به ارزش‌های دموکراتیک پایبند هستند و چه اقداماتی به اسم بحران سلامت، توجیه‌پذیر است. بحران کرونا، چهره‌های مختلفی از زیبایی و زشتی دولت‌ها را نشان داده است.

در سطح اجتماع نیز بحران کرونا، آزمونی جدی برای ارزش‌هایی مانند برادری، اقدامات داوطلبانه و سایر ارزش‌های گرانقدری بوده است که در دوران بحران‌ها به آنها نیاز است. در چنین دورانی، ارزش‌های معنوی هم خود را پررنگ‌تر از همیشه نشان می‌دهند. سیاست‌گذاری که نتواند تعدادی از این ارزش‌ها را از خود نشان دهد، نمی‌تواند الهام‌بخش دیگران باشد. قلب جامعه هم مانند هر سازمانی، دربرگیرنده ارزش‌های مدیر آن است. در حقیقت، می‌توان گفت فرهنگ (سازمان یا جامعه) چیزی به جز ارزش‌های مشترک اعضای آن نیست. (این ارزش‌ها هم باید مورد واکاوی قرار بگیرند تا در آنها شکلی از تعصب یا ارزش‌های مخرب دیده نشود.) ارزش‌های ما در خلال آموزش‌هایمان کسب می‌شود و تبدیل به راهنمای نامرئی رفتارهایمان می‌شود. آنها مسیر خواسته‌ها، رفتارها و اقدامات ما را شکل می‌دهند. البته ارزش‌ها به شدت وابسته به زمینه وجودی خود هستند. به‌عنوان مثال، برای برخی مردم «عشق» یک ارزش بسیار مهم تلقی می‌شود (هر چند ما فکر می‌کنیم این مفهوم بیشتر شبیه یک نیاز است). در هر صورت، حس تملک در بسیاری از مواقع، خود را به شکل عشق نشان می‌دهد و بسیار منفی و خطرناک است. به‌طور مشابه، اعتماد چشم‌بسته می‌تواند عامل فاجعه شود.

 دوران پس از کرونا

در پایان باید گفت دوران پیش و پس از کرونا نمی‌توانند به یک شکل باشند. ارزش‌ها مانند قطب‌نمایی ما را به مسیر انتخابی‌مان هدایت می‌کنند. اگر بتوانیم فرصتی برای عبور از «محدوده خطر» پیدا کنیم، نیاز به تغییر ارزش‌هایمان داریم. ما باید به جای رشد و توسعه به سمت توجه به دیگران و مسوولیت‌پذیری برویم. همدردی و همکاری را جایگزین تقابل و خودمحوری و کشمکش کنیم. به جای سود به‌دنبال کیفیت زندگی باشیم. باید کیفیت زندگی را بازتعریف کنیم و آن را برخورداری همه ساکنان جهان از یک زندگی شایسته بدانیم. به‌طور کلی، باید ارزش‌هایمان را از سمت مادی به معنوی سوق دهیم. در این میان، نکاتی برای تفکر و بازنگری ما وجود دارد:

توجه و مسوولیت‌پذیری در مقابل طبیعت و زیست‌بوم، یک الزام است؛ اگر می‌خواهیم روی این سیاره زنده بمانیم. ما نیازمند پایداری، زندگی بدون ضایعات و بدون زباله (zero-waste) و اجتناب از مصرف‌گرایی و تولید انبوه کالاهای ارزان‌قیمت و بی‌کیفیتی هستیم که منابع زمین را از بین می‌برند (و آلودگی‌ها را افزایش می‌دهند). ما به تمام خلاقیت‌ها و هنرهای کارآفرینی نمود یافته در دوران کرونا نیاز خواهیم داشت تا بتوانیم راه‌حل‌هایی خلاقانه برای دوران پس از بحران پیدا کنیم.

پس از عبور از محدوده خطر، باید ابرجامعه‌ای بسازیم که فناوری‌های سایبری و دیجیتال را برای نفع بشر به‌کار می‌گیرد. برای رسیدن به این چشم‌انداز، نیاز به همکاری و هوش جمعی است. ما به همان همکاری جهانی نیاز داریم که پس از جنگ جهانی دوم و تاسیس سازمان ملل متحد دیده شد. شرکت‌ها و سازمان‌ها هم بخشی از این جامعه جهانی هستند، توجه صرف به پول و سودآوری نه تنها زندگی همه ما را به خطر خواهد انداخت، بلکه بقای بلندمدت خود را هم در معرض خطر خواهند دید. جامعه جهانی جدید به شرکت‌ها و سازمان‌هایی نیاز دارد که ارزش‌های شخصی و اخلاقی پررنگ‌تری داشته باشند و با توجه به جامعه و محیط‌زیست، به فعالیت بپردازند. در این صورت، حمایت جامعه را هم پشت سر خود خواهند دید و در بلندمدت، همه نفع خواهند برد.

p24-01