شروع کن، رشد کن، تغییرش بده
کسبوکار شما چه رویایی را به حقیقت تبدیل میکند؟
البته چشمانداز محصول را با برنامه استراتژیک اشتباه نگیرید. در میان گذاشتن رویایتان با تیم، به معنی تهیه لیستی از ویژگیهای محصول نیست. چشمانداز شما قرار نیست یک بیانیه به دقت تدوین شده باشد که کمیتهای چند نفره در تلاشی دوروزه آن را طراحی کردهاند. چشمانداز شما در عوض، یک تصویر کلامی از آینده است؛ آن هم به زبانی ساده که در قالب تعریف داستان بیان میشود تا بتوانید دوستانتان را متقاعد کنید برای پیشبرد کارها به شما کمک کنند. این چشمانداز، بزرگ، جسورانه و جذاب است. «من یک رویا دارم» قبل از «من یک تیم دارم» میآید. این همان چیزی است که رهبران کسبوکار بزرگ را از افراد شکستخورده متمایز میکند.
مارک وسلینک (Marc Wesselink)، از مدیران شرکت Startupbootcamp که بهعنوان یک شتابدهنده فعالیت میکند، میگوید:
«وقتی به همه دهها یا صدها استارتآپی که راه افتادهاند نگاه میکنم، میبینم آنهایی که عالی هستند، یک ویژگی مشترک دارند که آنها را از بقیه متمایز میکند. یک چیز است که عامل همه این تفاوتها است. بهترین بنیانگذاران، یک «شمال حقیقی» (نقطه راهنما که مسیر را تعیین میکند) دارند. یک عقربه ساعت به نوعی درون آنها تیکتاک میکند که میخواهند مشکلی بزرگ را حل کنند. اما بعد، به چه شکلی و چگونه و برای کدام مشتریان، هنوز مشخص نیست. آنها دوست دارند تا زمانی که بتوانند به سمت رویایشان پیشرفت کنند، منعطف باشند. این بزرگترین عامل متمایزکننده است.» من فکر میکنم حق با مارک است و این فقط در مورد استارتآپها صدق نمیکند، بلکه همه شرکتهای کوچکی را که تلاش میکنند اثبات کنند ایده محصول تازه آنها موفقیتآمیز است، دربرمیگیرد. همچنین در مورد شرکتهای موفقی که رشد کردهاند و مدلهای کسبوکار معتبری دارند و به سوی بازارها و محصولات بیشتر خیز برداشتهاند، درست است. در مورد شرکتهای پیشکسوتی که رهبران و مدیران نوآور آنها سعی میکنند سازمان را متحول و بازیابی کنند تا توسط استارتآپها و شرکتهای رشد یافته کنار زده نشوند هم، صدق میکند.
در سازمانهای بالغ، یکی از شکایتهای رایج در مورد مدیریت، نبود یک مسیر واضح است. کارمندان همه مشغول فروش محصولات و خدمات هستند، اما هیچکس نمیداند شرکت دقیقا به کدام سمت میرود. هیچیک از کارکنان از رویایی برای آینده بهتر الهام نمیگیرد. رهبران کسبوکار شرکتهای سنتی، برای حل این نگرانی، باید یک بینش مشترک را منتقل کنند. و این کار باید بهطور مداوم صورت بگیرد. وقتی یک رویای بزرگ و جسورانه به آنها نشان داده شود، تفاوت بسیار بزرگی در خلاقیت، همکاری و تعهد تیمها ایجاد میشود. این کار به آنها امکان میدهد نتایج آینده کار خود را متصور شوند. هیچکس در مورد ویژگیهای معمولی یک محصول رویاپردازی نمیکند. اما تصور اینکه دنیا چگونه قرار است در آینده متحول شود و کاری که آنها انجام میدهند چه نقشی در چنین آیندهای دارد، ارزش رویاپردازی را دارد.
جنی تولونن (Jenni Tolonen)، مدیرعامل شرکت Management Events در هلسینکی فنلاند، در این زمینه میگوید:
«بنیانگذار شرکت ما میخواست به مردم فنلاند کمک کنیم در رویدادهای بنگاه به بنگاه (B۲B) اجتماعیتر برخورد کنند و گرد هم جمع شوند. در دنیای کاملا دیجیتال امروز، اگر ارتباطات رو در رو تسهیل شود و براساس منافع مشترک باشد، و محیط آن سرگرمکننده و درگیرکننده باشد، افراد میتوانند کسبوکار خوبی تولید کنند، میتوانند ارتباطات جدید ایجاد کنند و ایدههای تازه بگیرند. حتی شاید بتوانند مشکلاتشان را حل کنند. این چیزی بود که بنیانگذار ما میخواست، بنابراین بینش ما مبتنی بر همین است. و ما خوشحالیم که پیشرفت خوبی به سوی این بینش داشتهایم.»
چیزی که جنی گفت در اصل یک چشمانداز شرکتی بود که بعدا به هدف و ماموریت شرکت تبدیل شد. شرکت آنها درحالحاضر، به آن چیزی که تعیین کرده بود، دست یافته است. آنها رویای خود را شناختند و حالا میخواهند آن را عملی کنند. طبق تعریفهای پذیرفته شده متداول، هدف یک شرکت (که گاهی همان ماموریت شرکت نامیده میشود) مربوط بهحال است و چرایی کارهای شرکت را توضیح میدهد. چشمانداز شرکت مربوط به آینده است و هدف والایی که سازمان امیدوار است تحقق یابد را توضیح میدهد. هدف داشتن به کار معنا میدهد و چشمانداز داشتن امید.
یکی از دلایل متعددی که باعث شکست و عدم رشد شرکتها میشود، نداشتن اشتیاق یا تعهد رهبران آنها برای حل یک مشکل مشخص است. در این صورت، کسبوکار دچار سردرگمی میشود. برای جلوگیری از چنین اتفاقی، خیالبافی را شروع کنید و چشمانداز داشته باشید. رویای شما چیست؟ به چه چیزی عمیقا اهمیت میدهید؟ دوست دارید چه چشماندازی را به واقعیت تبدیل کنید؟ قرار نیست چشمانداز شما به تیتر اصلی همه رسانههای دنیا تبدیل شود. حل مشکلات کوچک هم میتواند مهم باشد. چشمانداز محصول شما باید آنقدر ساده باشد تا مردم بتوانند خودشان در مورد آن تصویرسازی کنند، آن را بفهمند و برای هم تکرار کنند. در تعیین چشمانداز نباید از جملات پیچیده و طولانی استفاده کنید. صرفا باید تصویری روشن و ذهنی از چیزی که در آینده شکل واقعیت به خود میگیرد و به وضوح منتقل میشود، ارائه کنید.